پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اجاق کور اجاق روشن


اجاق کور اجاق روشن

بررسی نسبت عقلانیت های دینی و توسعه علمی

یکی از بحث های جدی روزگار ما، بحث از ضرورت تولید وتوسعه علمی در کشور ایران است شورای عالی انقلاب فرهنگی هم تلاش می کند تا در این زمینه به نقشه جامع علمی کشور دست یابد ولی به نظر نگارنده قبل از تدوین نقشه جامع علمی کشور باید مهمترین عوامل وموانع تولید علم در جهان اسلام را کشف کرد تا با به کارگیری عوامل رشد دهنده و رفع موانع به تولید علم دست یافت.

بنده عامل ومانع اصلی تولید علم در کشور را مدل عقلانیت حاکم برکشور می دانم و این مطلب را با روش تاریخی به دست آورده ام. توضیح مطلب اینکه مدل های مختلف عقلانیت در جهان اسلام به وجود آمده ومنشأ تحولات مثبت ومنفی شده است. مهمترین مدل های عقلانیت حاکم در جهان اسلام به لحاظ تاریخی عبارتند از عقلانیت حدیثی، عقلانیت اعتزالی، عقلانیت نقل گرایانه، عقلانیت اشعری، عقلانیت سینوی و مشایی، عقلانیت صوفیانه، عقلانیت اشراقی و عقلانیت صدرایی؛ این مدل های عقلانیت، کارکردهای گوناگونی در تاریخ اسلام داشته اند. عقلانیت سینوی و عقلانیت نقل گرایانه هم ازکارکرد طبیعت شناختی ومطالعه جزءنگرانه برخوردار بوده وهم توان دفاع از الهیات و مباحث کلامی را داشته است، ولی شش مدل دیگر یا فاقد هر دو کارکرد ویا ناتوان در یکی از دو کارکرد طبیعت شناسی و عقلانی سازی الهیات بوده اند.

عقلانیت حدیثی و عقلانیت اشعری به لحاظ رویکرد جبرگرایانه و عقلانیت صوفیانه و عقلانیت اشراقی و عقلانیت صدرایی به لحاظ رویکرد کل نگرانه نسبت به علوم جزییه بی مهری می ورزند وحتی ملاصدرا به ابن سینا خرده می گیرد که چرا وقت خود را صرف آزمایش ادرار می کند و آن را اتلاف وقت می شمارد. البته امتیازی در مدل عقلانیت اشراقی وصدرایی است که به سمت دفاع عقلانی از آموزه های دینی رفته و آن هدف مهم را دغدغه اصلی خود می دانند آنچنانکه حکمت وعقلانیت صدرایی قابلیت آن را دارد که با توسعه آن توسط علامه طباطبایی و شاگردانش در برابر شبهات مارکسیست ها و روشنفکران دینی معاصر می ایستد و آنها را با عقلانیت خود پاسخ می دهد و حتی عقلانیت صدرایی را در دفاع از آموزه های فقهی نیز به کار می گیرد و از این جهت حکمت صدرایی علاوه بر عقاید به فقه واخلاق هم مدد می رساند کتاب نظام حقوق زن دراسلام استاد مطهری و زن درآینه جلال وجمال استاد جوادی و نیز سایر کتابهای ایشان و استاد مصباح و استاد سبحانی در باب حقوق بشر و حقوق زن و حقوق جزاء وغیره شاهد بر این مدعاست.

عقلانیت اعتزالی در قبل از عصرترجمه فلسفه با بعد از عصرترجمه متفاوت است؛ عقلانیت اعتزالی قبل از دوران ترجمه، عقلانیت تمثیلی و بعد از ترجمه عقلانیت تمثیلی وقیاسی را می پذیرد و در هر دو دوره، رویکرد جزءنگرانه به عالم طبیعت را پی می گیرد ولی به دلیل روش شناسی ظنی در اثبات الهیات ناتوان است در مقابل هیچ یک از دو کارکرد طبیعت شناسی و الهیات عقلی از عقلانیت صوفیانه بر نمی خیزد. به نظر نگارنده تنها عقلانیت سینوی و عقلانیت نقل گرایانه به گونه ای روش شناسی خود را تبیین و تدوین کرده اند که جزء و کل هستی اهمیت می یابد البته میان این دو مدل عقلانیت هم تفاوت هایی وجود دارد؛ عقلانیت نقل گرایانه، مدلی از عقلانیت است که برای نخستین بار توسط شیخ مفید ارائه گردید، ولی نسل بعدی یعنی سید مرتضی و شیخ طوسی تنها آن را در عرصه عقاید وفقه و اخلاق به کار گرفتند و متأسفانه همانند جابر بن حیان وابن هیثم به عرصه علوم جزییه وارد نشدند ولی عقلانیت سینوی، خود را در هر دو کارکرد پیشگفته، نمایان ساخت.

حال که مدل های گوناگون عقلانیت در تاریخ اسلام به اختصار بیان شد، روشن می شود که چرا علوم پایه ودقیقه در غرب جدید ومعاصر رشد می کند، ولی در جهان اسلام به افول می گراید؛ زیرا در دوره اخیر عقلانیت سینوی، سیر نزولی وعقلانیت صوفیانه، سیر صعودی در جهان اسلام پیدا می کند ولی این فرایند در غرب سیر معکوسی داشته است. پس با رشد و حاکمیت فرقه های صوفیانه در جهان اسلام، عقلانیت کل نگرانه غیر استدلالی پیش می رود و نه تنها به حقایق مادی وجزیی وقعی نمی نهد وآن را نازل ترین مرتبه هستی می یابد، بلکه حتی عقلانیت شخص محورانه او نمی تواند به دفاع قابل انتقال نسبت به آموزه های دینی بپردازد. متأسفانه با طرح شبهات غزالی به فلسفه سینوی در کتاب تهافت الفلاسفه و اصالت دادن به عرفان وتصوف، فلسفه سینوی علی رغم دو کارکردش به حاشیه رفت هرچند شیخ اشراق ومیر داماد وملاصدرا با ارائه فلسفه ومدل عقلانی خود توانستند با ترکیب عرفان وفلسفه و دل وعقل تنها یکی از کارکردهای فلسفه سینوی یعنی دفاع از الهیات اسلامی را احیا کنند.

به همین جهت بنده معتقدم که عقلانیت تصوف از مهمترین عوامل رکود علوم تجربی در جهان اسلام بوده است این آسیب به صورت کلاسیک جدی توسط غزالی وارد شد. خوانندگان عزیز کافی است به مطالعه تاریخ فلسفه غرب بپردازند؛ دقیقا ً تحقق همین ماجرا را اما به صورت معکوس در غرب مشاهده می کنند. در غرب قرون وسطایی، فلسفه افلاطونی ونوافلاطونی حاکمیت می یابد وچنین فلسفه ای با رویکرد و عقلانیت اشراقی به تبیین هستی می پردازد. این نوع از عقلانیت گرچه مانند عقلانیت دوره هلنیزم ومکاتب کلبیون نیست و به همین جهت در معقول سازی آموزه های مسیحیت تا حدودی با توفیق جامعه شناختی - نه منطقی- همراه می شود ولی این مدل عقلانیت اجازه ورود به مطالعه جهان بی ارزش ماده را نمی دهد، زیرا رویکرد کل نگرانه بی تفاوتی به جزییات هستی دارد اما وقتی در قرن دوازدهم وسیزدهم میلادی، فلسفه سینوی به غرب پا می گذارد، تازه غربیان از طریق فلسفه ابن سینا با ارسطو آشنا می شوند و زمینه رشد علوم جزییه ظهور می یابد. عقلانیت ارسطو و بوعلی این ویژگی را دارد که نه تنها کارکرد دفاعی از آموزه های دینی را دارد، بلکه با بها دادن به استقرا ودفاع عقلانی و معرفت شناختی از آن وتبدیل استقرای ناقص به تجربه بحث علوم تجربی را هم باز می کند البته توماس آکویناس به جهت ارائه تفسیر افلاطونی از ارسطو و ابن سینا، چندان وارد علوم جزییه نمی شود تا اینکه به طور اساسی حاکمیت فلسفه افلاطون ونوافلاطونیان رخت برمی بندد. و از سوی دیگر، ولی چون غرب با شکاکیت اُکامی روبه رو می شود، به مرور زمان، در دوره جدید به عقلانیت مدرنیته دست می یابد و جهان مدرن را به وجود می آورد. این عقلانیت مدرن نه تنها کارکرد دفاعی از دین والهیات ندارد، بلکه با آموزه های دین هم در تعارض است ومسایل جدید برای الهیات به وجود می آورد. پس حاکمیت عقلانیت صوفیانه باعث عقب افتادگی علمی جهان اسلام وجهان غرب شده است. جالب اینجاست که دکتر نصر که از مدافعان عقلانیت صوفیانه است و با بهره گیری از مبانی حکمت خالده و سنت گرایی در معقول سازی چنین عقلانیتی تلاش می کند، بر این باور است که فلسفه دکارت که متأثر از فلسفه ارسطو است باعث رشد علمی در جهان غرب شد ولی حکمت صدرایی این توفیق را نیافت والبته به زعم او باید سپاسگزار ملاصدرا هم بود که فلسفه اش به مدرنیته نینجامید، غافل از اینکه آنچه منشأ مدرنیته شد، عقلانیت مدرنیته بود نه عقلانیت ارسطویی وسینوی که اگر این عقلانیت رشد می کرد، بی شک آسیب های دین پژوهی وپیامدهای منفی مدرنیته به وجود نمی آمد. البته باید به این نکته هم اشاره کنم که مسیحیت غرب وآموزه های آن به جهت تعارض های شدید با عقلانیت منطقی، اجازه رشد عقلانیت ارسطویی وسینوی را هم نمی داد. آن مقطعی هم که این عقلانیت وارد شد با تفسیر افلاطونی پذیرفته شد ولی به مرور زمان متفکران اروپایی متوجه تعارض های شدید میان عقلانیت سینوی و مسیحیت شدند و برای توجیه مسیحیت با طرح الهیات لیبرال وتجربه گرا به عقلانیت مدرنیته رو آوردند. حال متوجه می شوید که چرا سیاستمداران غربی تلاش می کنند تا در ایرانِ رو به توسعه، جریانهای عرفانهای سکولار و فرقه های صوفیانه رشد کند وچرا شخصیتهایی مانند نصر دوباره جان تازه می گیرند. به نظر بنده جریان نصر وجریان سروش دو لبه یک قیچی هستند که نتیجه هر دو مدل عقلانیت، پلورالیسم دینی و جلوگیری از توسعه علمی با رویکرد عقلانیت اسلامی است.

بنابراین بر مسوؤلان فرهنگی وامنیتی نظام لازم است که به این تذکار مهم که حاصل سالها مطالعه و پژوهش نگارنده است، توجه داشته باشند وبا وجود لزوم آزادی مطابق با قانون اساسی برای جریانهای مختلف، اجازه حاکمیت عقلانیت تصوف توسط فرقه های صوفیه و عقلانیت مدرنیته توسط روشنفکری سکولار را درکشور ندهند که در این صورت، با تکرار فاجعه افول علم در قرون وسطی مسیحیت و قرن ششم به بعد در جهان اسلام مواجه خواهیم شد. البته در پایان باید جلوی یک نتیجه گیری قهری از بحثم را بگیرم وخوانندگان عزیز گمان نبرند که نگارنده بر عقلانیت سینوی واحیای مطلق آن تأکید دارد. نه این نوشتار چنین مدعایی را در سر نمی پروراند و تنها در اینجا خواسته است تا هشت مدل عقلانیت در جهان اسلام را در باب تولید علوم جزییه مقایسه کند. آسیب های دیگری هم در عقلانیت سینوی وجود دارد که با مطالعه قانون بوعلی و برخی آثار دیگر وی به دست می آید که در مقام بیان آن نیستیم ولی همین آسیب های عقلانیت سینوی در کنار آموزه های غیرعقلانی مسیحیت سبب شد که عقلانیت مدرن وپیامدهای منفی آن تحقق یابد. بنده معتقد به عقلانیت اسلامی برگرفته از قرآن وسنت اهل بیت هستم که مدیریت تفکر خاصی را به ارمغان می آورد و حاصل آن حکمت است که هم بدون تأویل گرایی در دفاع از الهیات توانمند است وهم به علوم جزییه توجه می کند و هم پیامدهای عقلانیت مدرنیته را ندارد و با توجه به تاریخ اهل بیت هم می تواند در برابر جریان های مختلف مقاومت کند.

در پایان به این نکته هم اشاره کنم که هدف نگارنده در این وجیزه بیان تفصیلی ومؤلفه های مدل های هشت گانه عقلانیت در جهان اسلام نبود که بحث بسیار مستوفایی نیاز دارد و برای رسیدن به عقلانیت اسلامی باید به تدوین پنج فلسفه مضاف یعنی فلسفه معرفت، فلسفه فهم، فلسفه انسان، فلسفه دین و فلسفه جامعه پرداخت به هرحال نگارنده تنها می خواست تذکاری به نویسندگان نقشه جامع علمی و توسعه کشور بدهد تا آشکار گردد که بدون تدوین عقلانیت اسلامی و بدون آسیب شناسی مدل های دیگر عقلانیت نمی توانند به توسعه علمی آگاهانه دست یابند؛ حال این که وقعی به این نظر گذارده می شود یا علی الاصول به حاشیه رانده می شود، مطلبی است که آیندگان باید قضاوت کنند.

حجت الاسلام دکترعبدالحسین خسروپناه



همچنین مشاهده کنید