پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دیباچه «حکمت و دیالکتیک»


دیباچه «حکمت و دیالکتیک»

متن زیر دیباچه کتاب حکمت و دیالکتیک به قلم مجتبی زارعی است که با مقدمه پروفسور مولانا منتشر شده و هفته گذشته نیز با حضور این استاد دانشگاه در خبرگزاری ایرنا رونمایی شد

متن زیر دیباچه کتاب حکمت و دیالکتیک به قلم مجتبی زارعی است که با مقدمه پروفسور مولانا منتشر شده و هفته گذشته نیز با حضور این استاد دانشگاه در خبرگزاری ایرنا رونمایی شد.

سخن گفتن به گزافه و خموشی پیشه کردن و دم فروبستن به وقت سخن گویی هر دو، عیب و به دور از حکمت است. قضاوت حکمت آمیز آن است که فلسفه و هویت زبانی در معرفت دینی را پاس داشته و با اعتدال و بهنگام سخن گفت. از این رو مداهنه‌گرایی و محافظه‌کاری در گفتارها و نوشتار هردو بخشی رایج از زبان سیاست و جزوی از مشهورات زمانه به شمار می‌آیند. شاید بیان قویم و حکیمانه‌ی یگانه‌ی شیرین سخن پارسی‌گو، سعدی علیه‌الرحمه، گواهی بر این مدعاست، که:

اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است/ به وقتِ مصلحت آن به که در سخن کوشی

دو چیز طیره‌ی عقل است: دم فروبستن/ به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

به راستی در باب دولت نوپدید نهم و خاستگاه آن چگونه باید سخن گفت. به نظر می‌رسد چه آنها که بی حساب در وصف آن می‌کوشند و چه آنهایی که بی‌شمار در ردّ آن ستیزه دارند و هم آنها که اکنون به وقت گفتن دم فرو بسته‌اند و دولت و مسؤول آن را جز متاع دوران گذار و محلّلی بیش به شمار نمی‌آورند، هر سه طیف از هویت زبانی و زیست بوم لسانی در تفکر اسلامی و فرهنگ عمومی ایرانیان دور شده‌اند. البته روی سخن من با دو طایفه‌ی نخست نیست. سخن بر سر آن است که صاحبان معرفتی که روزگاری بازگشت به خویشتن اسلامی و ایرانی را در افق طرح و اندیشه انقلاب اسلامی آرزو می‌کرده‌اند، چرا به وقت ضرورت کنونی، سخنی نگفته و یا کمتر گفتند و نوشتند.

برفرض این که در حوزه‌ی کشور داری و سیاست عملی با بیانی از سر صدق بر کار دولت مردان اعتراض و نقدهایی وارد باشد، امّا خاستگاه و آرمان‌های اعلامی دولت در حوزه‌ی نظر پر ارج‌تر از آن است که به نظر می‌رسد.

این نگارنده بر آن است که صرف نظر از برخی کاستی‌های متعارف در سیاست عملی که جزوی از امر خطیر کشور داری است، شاید بتوان دولت نهم را از منظر تبار و شجره، مقرب‌ترین دولت‌ها به فلسفه‌ی انقلاب اسلامی ارزیابی کرد. به نظرم شکل‌گیری جنجال‌ها، غوغاها و مافیا در محیط ملّی و فراملّی برای مواجهه با دولت نهم از همین روی قابل شناخت و شناسایی می‌باشد. چه این که تعمق، تفکر و جدّیت برای تحصیل الگوی رشد اسلامی- ایرانی در سیاست داخلی و بازآفرینی مجد و شکوه تمدن اسلامی در سیاست بین‌الملل دوگانه‌ی واحدی است که حصول بدان در منظر و مرئی مخالفان سخت و صعب می‌نماید. بر این اساس تحفّظ لسانی برخی اهل معنا سبب شگفتی مضاعف می‌شود.

از سویی دیگر طبیعی است که دولت مردمیار از احزاب و متنفذین ثروتمند و قدرت طلب، تمنّای هیچ معاضدتی نداشته باشد، امّا از چه روی خواص و اهل معرفت آن طور که باید کمک کار دولت نبوده‌اند. این تحفظّ در گفتار و محافظه‌کاری در نوشتار محصول کدامین ضرورت تاریخی و رسالت اسلامی- ایرانی است. آیا اهل معنا نیز به مثابه‌ی اهل سیاست، دولت نهم و مسوول آن را دولتی بی‌ریشه و مخصوص دوران گذار می‌دانند؟ به فرض چنین باشد، که دولت و مسئول آن را تراز و ملاک مناسبی برای نمایندگی فلسفه‌ی انقلاب اسلامی ندانید، در این صورت پرسش بعدی آن است که از چه روی در باب بنیادهای فلسفه انقلاب اسلامی که در بستر دولت نهم و در گفتار دکتر احمدی‌نژاد نیز ساطع شده سکوت می‌گردد.

به نظرم قصور بلکه تقصیر آنجاست که برخی از صاحبان نظر که به یمن انقلاب اسلامی به درجاتی از مقامات، آبرو و اعتبار رسیده‌اند؛ کار را بدانجا رسانده‌اند که در سایه‌ی بغض خویش حتّی از تبیین و تشریح فلسفه‌ی دولت اسلامی و هسته‌ی مرکزی آن یعنی تعالی انسان و عدل و داد سر باززده و طرح و سخنی به میان نمی‌آورند و حتّی بعضاً تا آنجا پیش رفته‌اند که در ضروری ترین مؤلفه‌های دولت دینی در عصر غیبت و نیز التزام به جریان ولایت تکوینی در عالم، با محافظه‌کاری، تساهل و تسامح به محافل تشکیک کننده در آن مدد رسانده‌اند. در حالی که از منظر گفتمانی، این عناصر و مؤلفه‌ها جزوی از واژگان نهایی دولت اسلامی به شمار می‌آیند.

آیا این وضع فراتر از بغض به دولت و مسوول آن و مؤید غفلت از یک رسالت تاریخی نیست؟ حکم متملقین و مداهنه گران در باب دولت و مسوول آن را می‌دانیم و در فرض مذکور با آن موافقت داریم، امّا به راستی حکم خواص و اعتبار یابندگان از فلسفه‌ی انقلاب اسلامی که در باب پارادایم تعالی انسان، عدالت و ولایت سکوت کرده و همگام با اهالی شریعت سمهه و سهله زبان در کام کشیده و در برابر مخالفین داخلی و هژمونی لیبرال دموکراسی، از کنار دالّ‌های گفتمانی نظام صدق و دانایی دولت اسلامی به معنی الاعم، محافظه کارانه گذشتند، چیست؟ گو این که تجربه‌ی اصلاح طلبی انسجام نایافته نیز پیش‌روی ماست که به رغم کاستی‌ها، خلاءها و التقاط نظری آن، شاهد آن بودیم که خود عاملان و حاملان آن نیز به بخشی از مشکل گفتمان اصلاح طلبی مبدل شدند. تجربه‌ی گذشته به ما می‌آموزد که فارغ از بغض‌ها و حُب‌ها به افراد و مقامات و حتّی پاره‌ای نارسایی‌ها از موضعی ایجابی در باب تبیین فضیلت و نظام معرفتی دولت اسلامی کوشا شویم و نگذاریم برخی شرایط و مشهورات زمانه و نزاع‌های غیر ضروری، دستگاه معرفتی و هندسه‌ی دولت اسلامی، را نازیبا و نارسا بنمایاند.

ورود نگارنده به برخی ساحات اندیشه‌ای و روشی دولت و رئیس‌جمهور نهم از این زاویه بوده است، لذا آنچه را که نگاشتم فارغ از افراد و مقامات است. چه این که بنا به قول امیرالمؤمنین؛ امیر بیان علی علیه‌السلام ، «همانا حق و باطل با افراد و مقامات سنجیده نمی‌شود؛ بشناس حق را تا بشناسی اهل آن را و بشناس باطل را تا بشناسی اهل آن را». برای بیان چنین مقصودی نباید از ملامت هیچ لائمی هراسان شد و از تشویق احدی غرّه! گو این که ممکن است در صورت ابتناء فکر بر اعتنای ملامت و تحریض مردمان، آدمی دچار تحفّظ زبانی گردد و تو خود نیک می‌دانی که محافظه کاری، همانا مرگ تدریجی نو آوری و شکوفایی است.

آنچه که پیش‌روی شما گرامیان می‌باشد مجموعه‌ی مقالاتی است که نگارنده به مناسبت‌های مختلف طی سه سال اخیر در برخی رسانه‌ها به وسع خویش در باب اندیشه و روش رئیس‌جمهوری اسلامی ایران به رشته‌ی تحریر در آورده است. لذا پیشاپیش معلوم است که هر کاستی و قصوری در متن به شخص نگارنده بازگشت خواهد داشت.

اگر چه مجموعه‌ی حکمت و دیالکتیک مشتمل بر گفتارهای متعدد و با موضوعات گوناگون می‌باشد، امّا از حیث نظری تقریباً از پیکره و مفصل‌بندی مشترکی برخوردار می‌باشد.

اوّلاً مقصود از حکمت در این مجموعه فلسفه نمی‌باشد و به اموری فراتر از معانی رایج فلسفه در علم جدید بازگشت دارد. مراد از حکمت در اینجا به نظام دانایی و معرفتی مورد اشاره‌ی صدرای شیرازی رضوان‌الله علیه بازگشت دارد. نظامی از دانایی بهم پیوسته و برخوردار از حرکت جوهری که از مبداء تا معاد جریان داشته و به مثابه‌ی چتری فرا گفتمانی متضمن ذاتی انسجام یافته و متّحد بر تحولات اثر می‌گذارد. لذا گفتارهای این مجموعه به خصوص آنجا که خارج از شأن سیاست عملی است؛ و به حوزه‌ی نظر بازگشت دارد، از تعلق خاطر به متدهای پوزیتیویستی و دیگر نحله‌های علم خودْ بنیاد مبرّا می‌باشد.

از این رو از «فطرت»، «قلب»، «عقل» و «حسّ» به مثابه‌ی یک منظومه‌ی روشی در تبیین مقصودها و بحث‌ها توجه گردید و اگر چه مسامحتاً از تحلیل‌های گفتمانی و هرمنوتیک غیر فلسفی و صرفاً روشی نیز در تحلیل و تفسیر نظریات استفاده گردیده است امّا آن چیزی که شاید بتوان گفت به صورتی مستقل تمنّای نگارنده در تمامی گفتارها را نمایندگی کرده است، حاکمیت فطرت بی‌حجاب در اندیشه و روش است که خود نیازمند بحثی مستقل و مبسوط می‌باشد لکن اجمال این که فطرت کارآمدترین روش تبیین و تحلیل عالم و تحولات ذیربط آن می‌باشد. گو این که فطرت ودیعه و میراث مشترکی است که به کشف مفاهیم و معانی بین‌الاذهانی منجر می‌گردد.

توضیح دیگری نیز درباره‌ی نام اثر پیش‌روی ضروری می‌نماید و آن این که نگارنده در بررسی آرای دکتر احمدی‌نژاد و تبیین برخی از مؤلفه‌های دولت اسلامی معتقد است که نوعی روشمندی دیالکتیک نیز سوای از حکمت صدرایی گفته شده بر گفتارهای وی حاکم است و به نوعی می‌توان آن را پس از مبانی حِکْمی جزوی از پارادایم روشی ایشان به شمار آورد. روشی که اگر چه در پی اثبات خود و اسکات خصم می‌باشد امّا بیش از آن‌که به دنبال مقهور کردن حریف و به آغوش کشیدن پیروزی در نزاع‌ها و گفت‌وگوها باشد در پی اثبات حقیقت است. دیالکتیک در اینجا اگر چه مجهز به برهان و استدلال می‌باشد امّا پرورش‌گرا، مهذّب و مشحون از گشودگی و حقایق شهودی است. به نظر نگارنده این وضعیت در سیر دیالکتیکی شهودگرایانه‌ی افلاطون و نیز در روش دیالکتیکی حقیقت گرایانه‌ی سقراطی قابل شناسایی است، یعنی همان وضعیتی که در سیر استکمالی خویش در حکمت متعالیه‌ی صدرایی به اوج رسیده و با تبلور در فلسفه‌ی انقلاب اسلامی به عنوان نقطه‌ی عزیمت فکر دولت نوپدید بازآفرینی شده است.

روی دیگر این سخن آن است که حکمرانی خوب و ظهور اتمّ دولت اسلامی در عصر غیبت توجه به حکمت و دیالکتیک گفته شده به صورت توأمان می‌باشد. مسیری که نگارنده اعتقاد دارد، سیاست عملی و سیاست نظری دولت نهم به خصوص آرای مسوول دولت به چشم انداز آن توجه داشته است. یکی از امیدهای نگارنده در این راه، نقد این مجموعه از سوی نقّادان ارجمند است. زیرا بنده به ابعاد گفته‌ها و نظریاتی که در این مجموعه گرد‌آوردی شده است، واقف می‌باشم. از این رو هر سخنی ولو تلخ امّا آراسته به آداب نقد را با جان و دل پذیرا و بدان مباهات خواهم کرد.



همچنین مشاهده کنید