جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آرمان گرایی واقع گرایی


آرمان گرایی واقع گرایی

جهان سیاست, جهان واقعیت است و حساب و کتاب و سنجش و داوری های عقلانی نه عالم مابعدالطبیعه

روابط بین‌الملل در فاصلة دو جنگ جهانی اول و دوم، دو نظریة واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی را تجربه کرده است. اگر چه آرمان‌گرایی پیامد کشتارها و ویرانی‌های ناشی از جنگ در سراسر جهان به ویژه در قارة اروپا بوده است اما در طول ۱۰۰ ساله اخیر «سیاست واقع‌گرا» (Real Politics) بر «سیاست آرمان‌گرا» غلبه داشته است. در ایران پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، رهبران و اندیشه‌وران انقلابی، بیشتر به طرح و پیگیری آرمان‌ها و شعارهای برآمده از انقلاب تمایل داشته‌اند، اگر چه در عرصه عمل لاجرم به واقع‌گرایی و پذیرش واقعیت‌ها روی آورده‌اند. تجربه ۳۰ سال پس از برآمدن انقلاب در ایران در قلمرو سیاست خارجی از یک آشفتگی مفهومی حکایت می‌کند؛ آشفتگی میان دو مفهوم« آرمان» و «واقعیت» بدون اینکه جایگاه این دو در گستره نظری و در میدان عمل تعیین شده باشد. در این مقال می‌کوشم چهره آشفتگی یاد شده را ترسیم کنم سپس مدل جایگزین پیشنهادی خود را با خوانندگان در میان بگذارم. به نظر می‌رسد نسبت میان آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی در سیاست خارجی با تکیه بر تجربه ایران در سه دهة اخیر به شکل‌های زیر قابل صورت‌بندی است:

۱ ) وضعیت آرمان‌گرایی: در این وضعیت، سیاستگذاران و مجریان سیاست خارجی می‌کوشند شعارها و آرمان‌ها را بنیان سیاست ورزی در عرصه روابط خارجی قرار دهند. آنان در پی جانبداری از عدالت، مبارزه با ظلم و رهایی ملت‌ها، گاه مرزهای جغرافیایی و تعهدات بین‌المللی را در می‌نوردند و با تضادها و تعارض‌های خواسته و یا ناخواسته در همه عرصه‌های دوجانبه، منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه می‌شوند. آرمان‌گرایان خود را مکلف به «انجام وظیفه» می‌دانند و در میدان کنشگری و عمل، حتی‌الامکان پی‌آمدهای تصمیم‌ها و اقدام‌های خویش را جدی نمی‌گیرند. به طور خلاصه، آرمان‌گرایی در سیاست خارجی، حرکت در قلمرو ناممکن، ساختارشکنی و امید به ایجاد نظمی تازه در روابط بین‌الملل و مدیریت جهان به گونه‌ای دیگر است.

۲ ) وضعیت واقع‌گرایی: در این وضعیت، طراحی و اجرای سیاست خارجی با تکیه بر واقعیت‌ها، درک امکانات و محدودیت‌ها، دست زدن به ائتلاف با دیگر کشورها، تاسیس نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی و مشارکت در رقابت‌ها شکل می‌گیرد. اگرچه واقع‌گرایان پایبند قاعده و حساب و کتاب در سیاست خارجی هستند، اما به دلیل محدود کردن سیاست و سیاست‌ورزی در دایره واقعیت‌ها و بی‌توجهی به آرمان‌ها و ارزش‌های اخلاقی، نگرشی تک ساحتی را دنبال می‌کنند که فرجام آن غوطه‌ور شدن در عرصه عمل ودنباله روی از منافع آتی و کوتاه‌مدت است. در سیاست واقع گرا، اخلاق غایب است و یا حضوری لرزان و رنگ باخته دارد. چنان که تاریخ روابط بین‌الملل، به ویژه از دوران «صلح مسلّح»- پیش از جنگ جهانی اول- تاکنون نشان داده است، واقع‌گرایان در پیگیری هدف‌های خویش همواره ملتزم به مکتب «اصالت نفع» (Utilitarianism) بوده‌اند و کمتر در سایه اخلاق و الزامات انسانی تنفس کرده‌اند. برآیند کار واقع‌گرایان در سیاست خارجی، متأسفانه با کشتارهاو ویرانی‌های خانمان‌سوز درجای جای جهان همراه بوده است.

۳) وضعیت آمیختگی آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی : در این وضعیت، سیاستگذاران و کنشگران سیاست خارجی به جنبه‌های مثبت و منفی آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی کم و بیش وقوف دارند. آنان نه آرمان‌گرایی را ممکن و مطلوب می‌دانند و نه از کاستی‌های واقع‌گرایی فارغ‌اند. بنابراین می‌کوشند با درآمیختن سیاست‌های مبتنی بر آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی، راه سومی را در پیش بگیرند که گمان دارند راهی نوین و کامل است. تجربه نشان داده است که مخلوط کردن مفهوم‌هایی از جنس متفاوت و مربوط به ساحت‌های ناهمگون در سیاستگذاری و اجرای سیاست خارجی، کمکی به نگرش و کنش مطلوب نکرده است؛ زیرا تشتت وآشفتگی مفهومی- یعنی در هم ریختن مفهوم‌های متناقض و ناسازگار- به تضادهای آشکار در گستره عمل انجامیده و بار سنگین پیامدهای سیاست‌ورزی درجهان کنونی را گران‌تر کرده است.

درآمیختگی آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی، حاصل ذهنیت‌های مغشوش و آشفته‌ای است که درک درستی از تفاوت‌های مقوله‌ها و مفاهیم درون آنها ندارند. این وضعیت به شدت استعداد از هم پاشیدن نظم‌های تعریف شده و مستقر را دارد، «بی‌دولتی»(Anarchy) و به هم ریختگی را ترویج می‌کند و با سرعتی خیره‌کننده، سیاستگذاران و مجریان را به‌هاویة خیال‌پردازی، خود همه انگاری، غرور و تعصب و لاف‌های خلاف در می‌افکند، اینان روزی به سوی آرمان‌گرایی رو می‌کنند و از طرح «مدیریت جهان» به دنبال زوال و فروپاشی قریب‌الوقوع قدرت‌های بزرگ و کوچک جهان سخن می‌گویند و چون به تنگنا می‌افتند با شتابزدگی و هراس به سمت واقع‌گرایی چرخش می‌کنند و آشکار و پنهان در صف انتظار جواب سلامی و شکفتن لبخندی از جانب همان قدرت‌های ریز و درشتی که به زعم آنان، شمارش معکوس نابودیشان فرا رسیده، بی‌تابی می‌کنند. این وضعیت غریب و ساختگی را می‌توان وضعیت التقاطی نیز نامید که جایگاه و نسبت آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی در آن تعریف نشده و در‌هاله‌ای از ابهام به سر می‌برد.

● مدل پیشنهادی:

▪ آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی متمایز

دریافتیم که وضعیت‌های سه‌گانه «آرمان‌گرایی»، «واقع‌گرایی» و «آمیختگی آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی» در سیاستگذاری واعمال سیاست خارجی از مشکلات مفهومی و کاستی‌های اجرایی رنج می‌برند. اکنون به گونه‌ای فشرده به مدل پیشنهادی خود می‌پردازم. به باور صاحب این قلم، وضعیت سازگار و مطلوب در سیاست خارجی با بحثی نظری آغاز می‌شود و آن تمییز میان آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی به عنوان دو قلمرو متفاوت معرفت شناختی است.

ما در برابر دو جهان متفاوت قرار داریم: جهان ایده‌ها(Ideas) و آرمان‌ها(Ideals) از سویی و جهان واقعیت‌ها از سوی دیگر. جهان نخست، جهان ناپدیدار (Noumenon) یا ذات‌های فی‌نفسه است. جهان دوم، جهان پدیدار (Phenomenon)،یعنی همین سیاره‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. جهان نخست به مابعدالطبیعه (Metaphysics) تعلق دارد و جهان دوم به طبیعت و ماده. در حالی که جهان نخست، آزمون ناپذیر است، جهان دوم قلمرو آزمون ممکن است. باید دانست که ایده و آرمان به جهان ناپدیدار – مابعدالطبیعه- تعلق دارد؛ جهانی که ما از آن شناخت عینی و تجربی نداریم، اما می‌توانیم وجود آن را برپایه اعتقاد پذیرا شویم. در برابر جهان مادی ما، جهان واقعیت مبتنی بر تجربه و آزمون پذیراست.

بربنیان این تفکیک دوگانه، ایده‌ها و ایده‌آل‌ها به جهان ناپدیدار تعلق دارند اما چیزهای واقعی، فهم‌پذیر و تجربه‌پذیر، متعلق به جهان واقعی هستند. از آنجا که «آرمان» به جهان ناپدیدار و «واقعیت» به جهان پدیدار تعلق دارند و از دو جنس متفاوت هستند، درآمیختن این دو از منظر معرفت شناختی، کاری ناممکن است. ما می‌توانیم به آرمان‌ها و ایده‌های بزرگ دینی، اخلاقی و انسانی معتقد باشیم (جهان ناپدیدار) و این اعتقاد را دستمایه انگیزش، مسوولیت‌شناسی، دلسوزی و دلبستگی در جهت نیل به هدف‌های بنیادین قرار دهیم اما نباید فراموش کنیم که در سیاست خارجی، مفهوم‌ها و به دنبال آن، سیاستگذاری‌ها نمی‌توانند چیزی جز «امر واقعی» و خارج از دایره آزمون ممکن (جهان پدیدار ) باشند.

جهان سیاست، جهان واقعی است نه عالم ذات‌های معقول و فی‌نفسه. دایره جهان سیاست فقط و فقط جهان واقعیت است و حساب و کتاب و سنجش و داوری‌های عقلانی نه عالم مابعدالطبیعه. اما سیاست می‌تواند به عنوان امر واقعی به جهان ناپدیدار تکیه کند واز آرمان‌ها و ایده‌ها مدد بجوید؛ با این تاکید که آرمان‌ها را در چشم‌انداز سیاست‌ها در نظر داشته باشد اما آرمان‌ها را با واقعیت‌ها مخلوط نکند چرا که این دو با یکدیگر نامتجانس‌اند و درآمیختن آنها، ملغمه‌ای ناسازگار و متناقض می‌سازد. به سخن دیگر می‌توان با مدد جستن از آرمان‌ها، سیاست را به ویژه از نظر اخلاقی و انسانی، تلطیف کرد و از یکه تازی نفع‌طلبانه و نابینایی قدرت ‌پرستی تا حد امکان باز داشت و به فروتنی و رحم و شفقت دعوت کرد اما نمی‌توان و نباید با صرف ایده و آرمان، سیاست نوشت و به اجرا درآورد. ایده و آرمان، انگیزنده و الهام بخش و پالاینده‌اند اما چون از جنس واقعیت و امر واقعی نیستند، نمی‌توانند در محاسبات سیاسی‌، محور بنیادین و اصلی باشند. در سیاست، جهان واقعی، جهان « تجویز» است اما جهان آرمانی، گسترة «توصیه» و اندرزهای حکیمانه است. فراموش نکنیم که سیاست خارجی را با توصیه و پند و اندرز نمی‌توان سامان داد و مدیریت کرد. مرزبندی و مرزبانی آرمان‌ها و واقعیت‌ها کاری به غایت دشوار و دقیق اما ممکن است. واقع‌گرایی در سیاست خارجی را می‌توان به صورت دایره‌ای رسم کرد در حالی که پیرامون آن را دایره‌ای بزرگ‌تر به نام دایره آرمان‌ها فراگرفته است. دایره‌ای که مرزهای مشخصی با جهان واقعیت دارد اما سوی دیگر آن تا بی‌نهایت امتداد می‌یابد.

بنابراین در مدل سیاست خارجی بر بنیان تمییز میان آرمان و واقعیت بدون خلط دوقلمرو ممتاز و مشخص آرمان‌ها و واقعیت‌ها، می‌توان این دو را درکنار یکدیگر مشاهده کرد، از آرمان‌ها به عنوان چشم‌انداز انگیزنده فرا پیش الهام گرفت و از واقعیت‌ها در گذاردن سیاست‌ها و اعمال آنها بهره جست بدون اینکه با آمیختن قلمروهای هریک، دچار ناسازگاری و پیامدهای عملی آن شود.

درجهان واقعیت، سیاست اعم از داخلی و خارجی، رقم زده می‌شود. در سیاست خارجی، همة گزینه‌ها، رقابت‌ها، چالش‌ها، خطر کردن‌ها و مصالحه‌ها براساس دو شالوده به انجام می‌رسند. این دوشالوده – که گرانیگاه سیاست خارجی است- یکی «منافع ملی» و دیگری «امنیت ملی» است. سیاست‌ورزی و دیپلماسی درجهان واقعی متولد می‌شود و با الهام گرفتن از ایده‌ها و آرمان‌ها در قلمرو سیاست بازیگری می‌کند. اگر پیگیری آرمان‌ها به نقض و عدم منافع ملی و امنیت ملی بینجامد، آشکار می‌شود که میان آرمان و واقعیت خلط شده است. در این میدان، دیگر نه آرمانی به تحقق می‌انجامد و نه واقعیت از آفت آشفتگی و وهم و خیال در امان می‌ماند.

*دکترای علوم سیاسی (گرایش اندیشه سیاسی) عضو هیات علمی دانشگاه



همچنین مشاهده کنید