پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

شانزه لیزه تهران در گذر زمان


شانزه لیزه تهران در گذر زمان

برای بچه های شهرستانی هم نسل من متولدین دهه ۳۰ لاله زار مترادف بود با محل رفت و آمد خانم های تازه به دوران رسیده این تعریفی بود كه در دوران بچگی و آغاز نوجوانی ما از لاله زار به شهرستان محل زندگی ما رسیده بود فكر می كنم اولین تصویر این خانم ها را هم در كاریكاتورهای درم بخش در مجله سپید و سیاه دیدم در دوران بچگی ما لاله زار, شانزه لیزه تهران بود

یك: لاله زار فروردین۳۹

برای بچه های شهرستانی هم نسل من( متولدین دهه ۳۰) لاله زار مترادف بود با محل رفت و آمد خانم های تازه به دوران رسیده؛ این تعریفی بود كه در دوران بچگی و آغاز نوجوانی ما از لاله زار به شهرستان محل زندگی ما رسیده بود. فكر می كنم اولین تصویر این خانم ها را هم در كاریكاتورهای درم بخش در مجله سپید و سیاه دیدم. در دوران بچگی ما لاله زار، شانزه لیزه تهران بود. تعریفی كه از گذشته باقی مانده بود و به ما رسیده بود و جالب بود كه ما در بچگی شانزه لیزه را از طریق مطبوعات هفتگی شناخته بودیم و می دانستیم خیابان زیبایی است در پاریس. بنابراین در دوران بچگی ما هر كس از شهرستان به تهران می رفت، باید در كنار رفتن به شاه عبدالعظیم، چرخی هم در شانزه لیزه تهران می زد كه خاطرات این چرخیدن را برای هم ولایتی هایش تعریف می كرد. عید سال ۳۹ بود كه پدر ما تصمیم گرفت به تهران سفر كند. به همین دلیل ما قبل از سال تحویل از تربت حیدریه آمدیم مشهد و موقع تحویل سال در مشهد بودیم و روز اول فروردین با قطار عادی عازم تهران شدیم. من بودم با پدر و مادرم، همراه عمه بزرگم و شوهرش كه متاسفانه همه آنها الان نیستند. قرار بود تهران، خانه عمه كوچكم برویم كه آن زمان شوهرش در تهران سرباز بود و در اتاق كوچكی در خانه ای نزدیك میدان توپخانه (خیابان چراغ گاز) زندگی می كرد. صبح دوم فرودین ماه ۳۹ به تهران رسیدیم و با تاكسی از راه آهن عازم خانه عمه شدیم. اولین تصویری كه از تهران در حافظه ام مانده است، نمای متحركی است از نگاه من از پشت شیشه صندلی عقب پابادا (تاكسی های آن زمان) در چرخش به دور میدان توپخانه و عبور از میدان و خودنمایی سردر یك سینما با پرده آن. تصویری كه از آن پرده در ذهنم مانده است، عكس بزرگی است از یك كودك در كنار موتورهای پلیس جدید تهران و یك اسم بیم و امید . آن زمان نمی دانستم این سردر متعلق به سینمایی است به نام تابان در آغاز خیابان معروف لاله زار (شانزه لیزه تهران ). در طول دوازده روزی كه در فروردین سال۳۹ در تهران بودیم به لاله زار رفتیم، اما از آن خانم ها هیچی در ذهنم نیست، هیچی یادم نیست. از لاله زار فروردین سال ۳۹ دو تصویر دارم: یكی سر در سینما ركس با پرده فیلم آتیلا و تصاویر بزرگ آنتونی كوئین و سوفیا لورن و تابلوهای سینماهای كوچه ملی، جلوی كوچه و تابلوی فیلم هركول و خدایان ؛ تابلویی كه باعث شد من اصرار كنم و پدرم با شوهر عمه ام را به داخل سینمایی در كوچه ملی بكشانم. ما در اوایل سال ۳۸ فیلم رنج های هركول را در مشهد دیده بودیم و هركول و هنرپیشه اش (استیور ریوز) فیلم و هنرپیشه محبوب ما بود، بنابراین دیدن یك فیلم هركولی دیگر برای ما خیلی جذاب بود. هنوز جغرافیای سینمایی كه فیلم هركول و خدایان را نمایش می داد در ذهنم مانده است. ورودی آن، پله می خورد و پایین می رفت. سالن انتظار آن راهروی كوچك و باریكی بود. هنوز یادم هست كه پدرم با پای سوخته اش، از شلوغی و گرمای ناشی از شلوغی آن اظهارنارضایتی می كرد و سالن انتظار سینما را در مقایسه با سالن های سینمای مشهد، سالنی فرسوده و قدیمی می دانست. سالن نمایش فیلم هم سالن كوچكی بود كه پرده نمایش هنگام ورود، سمت راست بود و لژ سمت چپ و بالای سالن. از لاله زار سال۳۹ دیگر تصویری در ذهن ندارم ولی از تهران آن سال چند تصویر دیگر دارم. یكی سردر سینما هما و تابلوی فیلم ده مرد رشید ، دیوار سفارت انگلیس و پیاده رو خلوت آن. ساختمان مجلس در میدان بهارستان كه دسته جمعی برای تماشای آن رفته بودیم. ساختمان نیمه تمام مجلس سنا در خیابان سپه سابق.یك كبابی در شاه عبدالعظیم كه كباب های خوشمزه ای داشت.

دو:لاله زار تابستان ۴۹

دومین باری كه به تهران رفتم، تابستان سال ۴۹ بود؛ ۱۰سال بعد. این بار با دو نفر از دوستانم علیرضا شهیدی و محمود موسوی با اتوبوس ترانسپورت شمس العماره از جاده كناره عازم تهران شدیم. اتوبوسی كه قرار بود ساعتی كنار دریا در بابلسر توقف كند و مسافران شنا كنند.اتوبوس ساعت ۶بعدازظهر از مشهد راه افتاد و ساعت ۱۲شب به بجنورد رسید و چون تنها یك راننده داشت، شب آنجا ماند و ساعت ۵صبح روز بعد راه افتاد و ساعت ۶بعدازظهر به بابلسر رسید. مسافران در آن غروب ۱۰ دقیقه ای شنا كردند و بلافاصله اتوبوس حركت كرد كه ساعت ۱۲ شب به تهران رسید. سه نفری رفتیم به مسافرخانه ای در خیابان چراغ گاز ( باز هم چراغ گاز) و شب خوابیدیم و صبح با شیفتگی خاصی برای دیدن تهران از خواب بیدار شدیم. حالا می دانستیم خیابان چراغ گاز به میدان توپخانه می خورد و میدان توپخانه به لاله زار راه دارد. باز هم اولین تصویر من از تهران، نمای متحركی است از نگاه من در حركت پیاده و چرخش از خیابان چراغ گاز به میدان توپخانه و حركت در پیاده رو كنار بانك بازرگانی سابق و دیدن سر در سینمای تابان و پرده فیلمی كه نمایش می داد؛ فیلمی كه اسمش یادم نیست. صبح آن روز تابستان، من و دو نفر دوستم از ابتدای لاله زار تا انتهای لاله زار نو پیاده رفتیم تا سینماها را پیدا كنیم. دیگر لاله زار سال ۴۹ محل رفت و آمد خانم های تازه به دوران رسیده نبود. تهران بزرگ شده بود و مركز خرید، محل مغازه های لوكس فروشی، زنانه فروشی و گردشگاه آدم های خوش پوش و خوش گذران، به بالای شهر منتقل شده بود. لاله زار سال ۴۹، لاله زار شهرستانی ها بود؛ شهرستانی هایی كه در پیاده رو، كنار اسب و هواپیمای قلابی عكس می گرفتند وعكس هنرپیشه می خریدند. ما كه به تهران برای دیدن سینما آمده بودیم، كشف تك تك سینماهای لاله زار برای ما جالب بود. اولین سینما ونوس بود كه فیلمفارسی نمایش می داد. بعد از آن در همان سمت سینمای خورشید نو بود كه فیلم هندی نمایش می داد. بعد در سمت چپ، كوچه ملی بود با ۶ یا ۷سینما (دقیق یادم نیست) وارد كه می شدی، در سمت راست ۳ سینما بود و در سمت چپ ۲سینما (و شاید ۳سینما) كه سینمای نادر فعلی، در بزرگی داشت و سر در آن در قسمتی از انتهای كوچه قرار داشت، طوری كه از ابتدای كوچه سر در تابلو آن دیده می شد. بعد از آن، كوچه باریك می شد و به مولن روژ می رسید كه روبه روی آن یك سینما بود. سینمایی كه اگر اشتباه نكنم در سال ۴۹، اسمش فردوسی بود. بعداز كوچه ملی، در همان سمت سینمای مرجان بود؛ داخل یك كوچه و بعد به سینما ركس می رسیدیم كه یكی از بهترین و بزرگترین سینماهای لاله زار بود. سینمایی كه در سال ۴۹، فیلمفارسی نمایش می داد و یكی از سینماهای تعیین كننده در گروه سینماهای نمایش دهنده فیلم ایرانی محسوب می شد. روبه روی ركس، سینمای قدیمی ایران قرار داشت كه آن هم بزرگترین و بهترین سینمای لاله زار محسوب می شد، سینمایی تعیین كننده در گروه دیگر سینماهای نمایش دهنده فیلم ایرانی. روبه روی سینمای ایران، كنار ركس سینما البرز بود. با ورودیه كوچه مانند كه انتهای آن به پاركینگ می رسید. در سال ۴۹، سینمای البرز، فیلم تكراری نمایش می داد و سینمای درجه یك محسوب نمی شد. البرز، آخرین سینمای لاله زار كهنه بود. آن روز تابستان ما چرخی هم در اسلامبول زدیم و سینماهای سهیلا ، برلیان ، آریا ، پارك و باقیمانده سینمای تهران سابق را كه سوخته بود، دیدیم و بعد به لاله زار رفتیم كه دو سینما داشت منزویل سمت چپ و كریستال سمت راست. سال ۴۹، برای ما شهرستانی هایی كه نقد فیلم در مجلات فردوسی، سپید و سیاه و ستاره سینما می خواندیم، تیاتر می رفتم، تیاتر بازی می كردیم و با رمان و نمایشنامه آشنا بودیم، تهران در لاله زار خلاصه نمی شد. لاله زار برای ما جذابیت نداشت. در سال ۴۹، برای ما دیدن تهران بالاتر از سه راه تخت جمشید سابق و سینماهای آن منطقه و بالاتر از آن، محلات روشن و دلباز و محله سینما محسوب می شد، محله ای كه ریخت در و دیوار و گذر و دكان ها و سر و لباس آدم ها و همه چیزش با لاله زار فرق داشت . در سال ۴۹، شانزلیزه تهران، خیابان پهلوی سابق بود، خیابانی كه بزرگ شده بود و از میدان ونك هم گذشته بود و به تلویزیون رسیده بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید