جمعه, ۷ بهمن, ۱۴۰۱ / 27 January, 2023
انسانم آرزوست

"اپرای مولوی" همانند سه اپرای پیشین "بهروز غریب پور" یک اتفاق تازه است. این اتفاق از چند سو دیده میشود. به همین خاطر باید خیلی زیرکانه در موردش کنکاش و بحث کرد.
یک اپرای ایرانی که در متن، عروسک سازی و عروسک گردانی، آهنگسازی و شیوه مند شدن بر پایه موسیقی کلاسیک ایرانی، خوانندگی و بهرهمندی از آواز اصیل ایرانی، طراحی صحنه و نور و اجرای مستقل نشانههای همین اتفاق چندگانه است. شاید در ابتدا خرده گرفته شود که تمام این اتفاقات با همان اپرای عروسکی رستم و سهراب آشکار شده؛ اما در پاسخ باید به صراحت گفت که در آنجا هنوز وابستگی به بیگانه احساس میشد و البته امروز هم هنوز این وابستگی هست؛ ولی آن قدر کمرنگ شده که غیر محسوس است. این وابستگی را در نوازندگی و رهبری ارکستر میبینیم چون موسیقی اپرا در اوکراین اجرا و ضبط شده است. همین نیاز به دیگری نکته بارزی را یادآور میشود و آن این که ما هنوز در موسیقی جاهای خالی بسیاری داریم که باید از سوی مسوولان جدی گرفته شود. بنابراین اگر نقدی هم وارد است، این نقد بر مسوولان است و باید همتی بلند باشد تا چیرگی بر آن ممکن شود.
لیبرتوی اپرای مولوی در نوع خود بیمانند مینماید. غریب پور با بهرهمندی از اشعار مولوی و با نیم نگاهی به چند شعر از ناصرخسرو قبادیانی و حافظ شیرازی بر آن است تا دیالوگ آهنگین و شاعرانه بیافریند. نوعی جابهجایی که در یک ساختار به جریانی مستقل و خلاقه بدل میشود. شاید این تصور سخت باشد که چگونه زبان شعر در خدمت روایت قرار گرفته چون شعر توصیف درون است و اشاره به خلوت و مکاشفه دارد؛ اما اپرا کاملا روایی است و نمایشی و در بستری پرکشمکش آفریده میشود. یعنی از شعر که کارکردی غیرروایی دارد با تیزهوشی، کاربردی روایی گرفته شده است. اپرا خود شعر منظوم مبتنی بر روایت است و هر اتفاقی در بستر نمایشی رویاروی مخاطب قرار میگیرد؛ اما شعر غزل هیچگاه کارکرد نمایشی و روایی نداشته مگر اشعاری در قالب مثنوی و بعضا قصیده که البته در اینجا از مثنویهای مولوی نیز بهرهبرداری نمایشی شده است. با این تفاسیر لیبرتوی فعلی یک کنش تازه از برقراری جریانی خلاقه و نوآورانه است.
شاید در جاهایی از متن و اجرا، شبهاتی برای مخاطب ایجاد شود، مثلا بخشی از نمایش که برگرفته از مثنوی "موسی و شبان" است و آن اتفاق عرفانی در اینجا به مجادلهای عادی تبدیل شده که شبه برانگیز شده است. این نکته هم اگر درست دیده شود حکایت از همان روند خلاقه دارد که باید آشناییزدایی انجام شود و چه بهتر که یک روایت مشخص و آشنا کارکردی غیرآشنا داشته باشد. حتا این آشناییزدایی در ورود عطار به اپرا و دیدار او با مولوی و پدرش نیز ممکن میشود. نوعی تحریف تاریخی که در دامنه تخیلپردازانه به سروسامان دادن یک جریان نمایشی کمک میکند. این که مولوی و سلطان العلما در سفر به حج بین راه ملاقاتی هم با عطار داشتهاند، جای تردیدی نیست؛ اما این که آنها پس از هجوم مغول چنین دیداری داشتهاند با تاریخ میانهای ندارد.
این دیدار در القای هجوم بیگانه و مقاومتپذیری مردم از طریق شناخت خویشتن از لفافه ذهن به عینیتی ملموس گسترش مییابد. بنابراین غریبپور از منظری تاریخ را به قاعده نمایش یا اپرای خود گره میزند که مقصد و منظوری جایگزین شود که بایستگی و شایستگی خود را اثبات کند. در اینجا ورود عطار سرآغاز یک اتفاق بزرگ است و ورود شمس تبریزی در بسط و گسترش این اتفاق بزرگ و در نتیجهبخش بودنش موثر است. سلطان العلما نیز یک راهنماست که در زمینه سازی این اتفاق تلاش خود را کرده است. همین سهگانه موثر است که از مولوی سلطان بیمثال عشق میسازد و تا امروز بسیاری از راه و شیوه مقتدرانهاش برای انسان شدن بهرهمند شدهاند، چناچه خود نیز میگوید: انسانم آرزوست!
گروه "آران" که در "رستم و سهراب" به لحاظ ساخت و عرسکگردانی عروسک نخی اروپایی، وابسته به گروه اتریشی بود، امروز خود از مرحله طراحی و ساخت تا عروسکگردانی کاملا مستقل میداند.
علی پاکدست و مریم اقبالی در این راه تلاش بسیاری کردهاند و آمادگی انجام هر نوع اپرای عروسکی یا نمایش عروسکی مستقلی را دارند. این اتفاق برای هنر ما خوشایند است و بانی بالندگی. شاید امروز هنوز هم لغزشهایی در عروسکگردانی مشهود باشد؛ اما در کل آنچه می بینیم قابل قبول است. عروسک نخی اروپایی تا حد زیادی پیچیده و تسلط بر آن زمانبر است. در اینجا هم طراحی عروسک بر پایه مطالعه تاریخ و در ضمن مبتنی بر فانتزی و تخیل انجام شده است. لباسهایی که مرکب از عبا و قبا و دستار است، تعیینکننده زمانهای دیگر است. چهرههایی که بیانگر اقوام آریایی و ایرانی و مغول است. قرنی که در آن مغولها به ایران هجوم آوردند و باعث توقف پیشرفت و آبادانی در ایران شدند. هر چند مغول نیز در ماندن در ایران تابع تغییرات فرهنگی شد و در تمدن ایرانی حضورش را بر پایه مثبت اندیشی تغییر مسیر داد.
خوانندگان اپرای عاشورا که همگی صاحب تجربهای در تعزیهخوانی بودند، آمدند و جزیی از خوانندگان و بازیگران اپرا شدند. مطمئناً این بازی در نحوه صداسازی و ارائه آواز اپرا مشهود است. همین اتفاق امروز در اجرای اپرای مولوی منجر به اتفاق دیگر و متکاملتری شده است، خوانندگانی مانند "همایون شجریان" که در آواز اصیل ایرانی زیر نظر استاد شجریان رشد کردهاند بی چون و چرا از این موضوع استقبال میکنند و گروه خوانندگان اپرا هم به لحاظ فنی و آوازی و هم به لحاظ کمی در موقعیت خوشایندتری قرار میگیرند.
نور، طراحی صحنه و لباس نیز از جمله عناصر دیداری اپراهای غریب پور است که در بیان بصری کاربرد مناسبی دارد. همین که عروسکها در فضاهای متنوع قرار میگیرند در درک موقعیتها بسیار موثر است. حتا ویدئو هم به همین منظور مورد استفاده قرار میگیرد تا به لحاظ تکنیکی بر جنبههای مدرن آن تاکید بشود. در هر صورت تکنولوژی در دسترس بشر امروز است و میتواند در خدمت مقاصد معلوم و مشخصی قرار بگیرد و هنر هم یکی از این موارد است. مهم خوب استفاده کردن از آن است.
رضا آشفته