شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

کاست های یک جامعه سالم


کاست های یک جامعه سالم

طبقات اجتماعی معمولاً به سه طبقه کلان که شامل طبقه سرمایه دار, طبقه متوسط و طبقه زیرین و فقیر است, تقسیم می شوند

طبقات اجتماعی معمولاً به سه طبقه کلان که شامل طبقه سرمایه دار، طبقه متوسط و طبقه زیرین و فقیر است، تقسیم می شوند. طبقه سرمایه دار همین طور که از عنوانش پیداست دارای سرمایه است و رفاه مادی را در اختیار دارد. باید این طبقه مورد حمایت جدی قانون باشد چون این طبقه به علت داشتن پول و سرمایه از این فرصت و ابزار برخوردار است تا طبقات زیرین اجتماع را با سرمایه گذاری در بخش صنعت، کشاورزی، دریانوردی و... به سطح مطلوب رفاه مادی و زندگی آبرومندانه برساند که در کل منجر به رشد و شکوفایی صنعت و اقتصاد یک کشور خواهد شد و در درازمدت جایگاه جهانی را برای کشور در پی خواهد داشت. طبقه متوسط از جمع کارمندان، مغازه داران، صاحبان کارگاه ها و در کل صاحبان سرمایه های کوچک تشکیل می شود که به علت برخورداری مطلوب ترس از آینده در میان آنها از بین رفته و به دلیل بالا بودن سطح مطالعه به علت داشتن وقت و فراغت لازم شعور سیاسی و اجتماعی خود را ارتقا بخشیده اند و معمولاً تحولات کلان اجتماعی از همین طبقه نشات و صورت می پذیرد.

همه طبقات اجتماع مهم هستند و باید به جد مورد حمایت قانون باشند. اما طبقه متوسط به علت تحول زایی مهم ترین طبقه اجتماع محسوب می شود. طبقه سرمایه دار معمولاً به دلیل درگیر بودن با بازار و اقتصاد و توجه به رشد هر چه بیشتر سرمایه و حتی ترس از از دست دادن سرمایه در تحول خواهی های اجتماع شرکت نمی کند. طبقه فقیر و کارگر و زیرین اجتماع نیز به دلیل درگیر بودن برای معیشت و برطرف ساختن نیازهای اولیه زندگی، نه از فراغت و وقت برخوردار است و نه دارای مطالعه خواهد بود که بتواند آگاهی سیاسی و اجتماعی خود را ارتقا بخشد و در تحولات اجتماعی نقش و فعالیتی آگاهانه داشته باشد. پس آسیب پذیرترین طبقه اجتماع طبقه سوم یا طبقه زیرین خواهد بود. طبقه سوم از یک سو به دلیل نداشتن مایه و پول و نتوانستن در برآورده ساختن نیازهای اولیه آسیب پذیر است و از جانبی دیگر به دلیل همین فقر مادی دچار فقر معنوی و افول آگاهی سیاسی اجتماعی خواهد بود.

مکتب سوسیالیسم برابری اجتماعی و نبود طبقات اجتماعی را خواهان است. جامعه ایده آل سوسیالیسم تمامی کاست های اجتماع را از میان برمی دارد و همه افراد یک جامعه و جامعه جهانی در یک طبقه برابر و هم سطح قرار خواهند گرفت. اما لیبرالیسم نقطه مقابل سوسیالیسم است و تاکید بر وجود و لزوم هر سه طبقه اجتماع دارد. لیبرالیسم بر این باور است که رفاه را باید به طبقات اجتماع به خصوص طبقه زیرین و سوم اجتماع عرضه داشت و نه طبقات را از میان برداشت. موارد و حساب های عقلانی در مکتب لیبرالیسم اصلاً قابل قیاس با «اتوپیای» سوسیالیسم نیست. آرمان و ایده آلی که سوسیالیسم ارائه می دهد فقط در انتزاع و فکر محض قابل تحقق است و در جامعه انسانی اصلاً قابل وقوع و اجرا نیست و اگر خواسته شود شمه یی از آن در جامعه پیاده شود نیاز به دولت های دیکتاتور و توتالیتر بسیار خشن ضروری خواهد بود.

اما راه سوم و میانه یی نیز وجود دارد که هم اصول ایده آلیسم در آن یافت می شود و هم بر شالوده رئالیسم استوار است، به این شرح که طبقات اجتماع ضامن بقای یک جامعه سالم هستند و طبقات باید وجود داشته باشند. اما همین طور که در همین بخش اشاره شد طبقه اول یا طبقه سرمایه دار باید در نهایت احترام مورد حمایت قانون قرار گیرد تا با سرمایه گذاری باعث رشد و شکوفایی صنعت و اقتصاد یک کشور شود که در نهایت رفاه مادی را برای تمامی شهروندان یک کشور در پی خواهد داشت و به بالندگی یک کشور در جامعه جهانی خواهد انجامید. همین طور اشاره کردیم که طبقه متوسط یا به عبارتی طبقه دوم یک جامعه مهم ترین طبقه یک جامعه محسوب می شود و به دلایلی که برشمردیم تحولات اجتماعی ریشه در این طبقه خواهد داشت.

طبقه اول مایه دار و با برکت ترین طبقه است و طبقه دوم تحول زا و آب جاری جامعه است و مهم ترین طبقه اجتماع به حساب می آید. اما طبقه سوم را که آسیب پذیرترین طبقه است چه باید کرد؟ طبقه سوم سنگ زیرین و سنگ زیربنای جامعه محسوب می شود چون قشر کارگر و لایه هایی از قشر کارمند در مجموعه طبقه سوم قرار می گیرند.

اما یک جامعه سالم به جای سه طبقه باید دارای دو طبقه اجتماعی باشد. به عبارتی روشن تر طبقات اجتماع باید به دو طبقه اول و دوم یعنی دو طبقه سرمایه دار و متوسط تبدیل شود. برای از میان برداشتن آسیب های اجتماعی همه گیر و کلی باید طبقه سوم اجتماع از میان برداشته شود به این معنا که طبقه سوم اجتماع در طبقه سوم مستحیل شود. برای وارد ساختن طبقه سوم به طبقه دوم و تبدیل کردن جامعه به دو طبقه باید موارد مهمی را در نظر گرفت. موارد مهم شامل بالا بردن سطح دستمزد و درآمد افراد طبقه سوم به اندازه درآمد و دستمزد افراد طبقه دوم، در اختیار قرار دادن بیمه های درمانی و تامین اجتماعی برای همه افراد این طبقه و بیمه بازنشستگی یا حقوق به عنوان مستمری برای دوران پیری است.

البته اجرایی شدن تمامی این موارد مستلزم توجه جدی به جمعیت و کنترل و کاهش جمعیت جامعه جهانی است. اگر جمعیت انسان ها در سطح جامعه جهانی افزایش داشته باشد عملی ساختن این تز بسیار مشکل و حتی غیرممکن خواهد بود. حتی اگر جمعیت جامعه جهانی در شکل کنونی هم ثابت بماند باز عملی ساختن این تز بسیار مشکل خواهد بود.

راه چاره در کاهش جمعیت جامعه جهانی است. اولین و مهم ترین راهکار کنترل و کاهش جمعیت منع قانون است.

قانون نباید به زوج ها اجازه دهد بیش از دو فرزند داشته باشند. حتی این قانون باید برای کشورهایی که دارای جمعیت بسیار هستند چهره یی سختگیرانه تر داشته باشد و در این کشورها به خانواده ها اجازه ندهد (چه پسر و چه دختر) بیش از یک فرزند داشته باشند.

انسان ها باید به این سطح آگاهی سیاسی و اخلاقی برسند که یک فرزند کافی است و در حالت بدبینانه دو فرزند مطلق کافی است. اگر انسان ها بقای نسل را در نظر داشته باشند و عده یی بقای نسل را بهانه قرار دهند باز یک فرزند بقای نسل را تامین و تضمین خواهد کرد. البته همه این حرف ها و استدلال ها از جانب علاقه مندان به فرزند بسیار حرف نادرستی است. کره زمین با تمامی ظرفیتش دارای این توانایی است که دو میلیارد و در حالت حداکثر سه میلیارد انسان را به رفاه مادی برساند. در صورتی که در حال حاضر بیش از شش میلیارد جمعیت را بر سطح این کره پراکنده کرده ایم و روزانه و حتی ساعت به ساعت شاهد بروز معضلات و مشکلات گوناگون برای این جمعیت افسارگسیخته هستیم. تروریسم، جنگ های بین ملت ها و کشورها، گرمایش زمین، گره خوردن اوضاع دیپلماسی و سیاست بین الملل و صدها مورد دیگر از عوارض و پیامدهای مستقیم رشد جمعیت است.

یکی از راهکارهای کنترل جمعیت که خارج از قانون هر فرد باید به آن توجه جدی داشته باشد دوری جستن از ازدواج در سنین نوجوانی و اوایل جوانی است. در زیر ۲۵ سال چیزی که یک مرد در یک زن و متقابلاً یک زن در یک مرد می بیند به صورت حداکثری قریب به اتفاق سکس و روابط جنسی خواهد بود.

وقتی نگرش دو جنس مخالف نسبت به هم فقط روابط جنسی باشد نتیجه یی که به بار خواهد آورد فرزندان بسیار است. البته آمارهای بالا و رو به رشد طلاق در ازدواج های این سنین که جای خود دارد.

بهترین سنین برای ازدواج ۳۵ سال به بالا است که اگر رقم ۴۰ سال را در نظر داشته باشیم نتایجی بس بهتر عاید فرد و جامعه بشری خواهد شد. البته باید نوع آگاهی و بینش افراد را نیز در نظر گرفت. ممکن است اقلیتی بین سنین ۲۵ تا ۳۵ دارای این سطح از درک اخلاقی و اجتماعی باشند که بتوانند پس از ازدواج تعداد فرزندان خود را کنترل کنند. اما بهترین سنین برای ازدواج همان رقم بالای ۳۵ سال است. جنبه های رئالیستی این تز بسیار بیش از جنبه های ایده آلیستی آن بوده و به واقعیت بسیار نزدیک است. عملی ساختن این تز نیاز به زمان، اندیشه و اراده دارد.

قیصر کللی



همچنین مشاهده کنید