پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تکه‌ای که دوست نداری!


تکه‌ای که دوست نداری!

پیر دانایی، صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و …

پیر دانایی، صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. پیرمرد از مرد نانوا پرسید:« آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟»

مرد نانوا پاسخ داد: « من فقط برای مدتی این کار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالی ام بهتر شد این کار را ترک می کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می شوم!»

پیرمرد سری تکان داد و گفت:« متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می دهد بخش خطاکاروجود او می فهمد که قادربه انجام این کار خطا است. پس این بخش همه عمر با انسان همراه می شود. در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می دهد. کم کم انسان های اطرافت هم می فهمند که چیزی در وجود تو وجود دارد که باعث می شود خطا کنی. به تو بی اعتماد می شوند و از توفاصله می گیرند. تو کم کم تنها می شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است، در کلک زدن مهارت دارد و به سادگی گناه و خطا می کند، با تو می ماند و تو مجبوری تمام عمر با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی! اگر آنها که محض تفنن و امتحان به کار خلافی دست می زنند و گمان می کنند بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه هستند ،می دانستند بخشی از وجود آنها نسبت به توانایی خود در خطاکاری آگاه و بیدار می شود و همیشه همراهشان می آید ، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف حتی برای امتحان هم نمی رفتند.»



همچنین مشاهده کنید