جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

آمریکا و گزینه های نافرجام


آمریکا و گزینه های نافرجام

سال ۱۳۸۳ نقطه عطف هشدارهای مراکز مطالعاتی و صاحب نظران آمریکا در خصوص نحوه مواجهه با ایران و موقعیت قدرت جمهوری اسلامی است گزارش «کمیته خطر جاری» در این سال مهمترین هشدارها و راهکارها در میان محافل سیاسی و نظامی محسوس می شد

مدتی است که فعالیت های ضد ایرانی آمریکا افزایش یافته وابعاد گسترده ای به خود گرفته است. در روزهای اخیر نیز«روزنامه بوستون گلوب» در یکی از شماره های خود فاش ساخت که کاخ سفید یک گروه، سری تحت عنوان«گروه عملیاتی خط مشی ایران وسوریه»(ISOG) از یک سال پیش راه اندازی کرد تا کار هماهنگی در ارتباط با نحوه فشار بر ایران را بر عهده گیرد.

حقیقت امر این است که از نظر مقامات واستراتژیست های آمریکایی «ایران امروز» بیش از حد قدرت پیدا کرده است. برغم این افراد، سیاست های آمریکا در خاورمیانه به جای فروپاشی بزرگترین مخالف منافع آمریکا به تقویت آن کمک کرده است. چنانکه آلبرایت وزیر خارجه سابق آمریکا در اعتراض به سیاست های بوش اعلام کرد:«ایران به خاطر تهاجم آمریکا به عراق قدرتمند تر شده واین بیشتر یک فاجعه است تا یک راهبرد که رئیس جمهوری آمریکا مطرح کرده است.

● هشدار به قدرت یابی ایران

سال ۱۳۸۳ نقطه عطف هشدارهای مراکز مطالعاتی و صاحب نظران آمریکا در خصوص نحوه مواجهه با ایران و موقعیت قدرت جمهوری اسلامی است. گزارش «کمیته خطر جاری» در این سال مهمترین هشدارها و راهکارها در میان محافل سیاسی و نظامی محسوس می شد. «مارک پالمر» عضو این کمیته، فرازی از گزارش موصوف را در گفت وگویی، اینگونه مطرح ساخت.»ایران به لحاظ وسعت سرزمینی، کمیت جمعیت، کیفیت نیروی انسانی، امکانات نظامی، منابع طبیعی سرشار و موقعیت جغرافیایی ممتاز در منطقه خاورمیانه و هارتلند نظام بین الملل به قدرت کم بدیلی تبدیل کرده است که دیگر نمی توان با یورش نظامی آن را سرنگون کرد. «متعاقب این نگاه سایرکارشناسان آمریکایی نیز به علت جویی قدرت یابی ایران پرداختند از جمله «ایلان برمان» عضو شورای سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا به بررسی جایگاه ایران در منطقه و قدرت گرفتن آن پرداخته و تصریح کرد که: «جنگ آمریکا علیه تروریسم، ایران را تبدیل به یک ابرقدرت منطقه ای در خلیج فارس کرده است.» برژینسکی نیز درهمین راستا تاکید کرد که در صورتی ایالات متحده فشار خود را به ایران افزایش دهد این کشور از برگ برنده (اهرم فشار) زیادی برخوردار است. روند چنین دیدگاهی به مهمترین مرکز جدید التاسیس آمریکا یعنی مرکز اطلاعات«ملی نیز که از سوی جان نگرو پونته اداره می شد. تعمیم یافت. رئیس این مرکز با توجه به موقعیتی که ایران پس از حمله به عراق پیدا کرد، یادآورشده که« ایران نسبت به زمان انقلاب مطمئن تر و قدرتمند تر است»

نکته قابل توجه این است که کارشناسان، مراکز مطالعاتی وبرخی از دولتمردان آمریکا در تشریح قدرت و نفوذ ایران به ابعاد مختلفی از آن اشاره کرده اند. برخی به ثبات و پایداری رژیم ایران توجه کرده و ابراز داشته اند که رژیم ایران قابل واژگونی حداقل در کوتاه مدت نیست.

به عنوان نمونه رئیس شورای روابط خارجی آمریکا تاکید کرد که« درباره ایران تز گزینه تغییر نظام چیزی نیست که در آینده نزدیک انجام شود.«درهمین راست، هفته نامه آمریکایی تایم در خصوص نکات مهم یافته های کمیته مطالعات بیکر-همیلتون اشاره کرد و نوشت: «ایران به محکمی در سنگرخود قرار گرفته وبه هیچ عنوان در معرض تغییرات بنیادین انقلاب قرار ندارد.» عده ای از کارشناسان آمریکا به بعد نظامی و دفاعی ایران معطوف شده واعلام کردند که قدرت نظامی ایران یکی از مولفه های پرقدرت ایران محسوب می شود. دراین زمینه «آنتونی کردزمن» مدیر مرکز مطالعات راهبردی بین المللی و وابسته نظامی سابق آمریکا درتهران طی سالهای پایانی رژیم پهلوی در جمع اعضای مجلس نمایندگان آمریکا گفت: در میان قدرتهای منطقه ای، ایران تنها کشوری است که نشان داده واقعاً قابلیت تشکیل یک نیروی موثر برای نبردهای متقارن را دارد» همین موضع را اخیراً بنیاد هرتیج مطرح کرده است. تحلیل گران این بنیاد هشدار دادند که بخاطر ساختار نظامی اخیر ایران(که در رزمایش پیامبر اعظم (ص) به نمایش آمد) این کشور هم اکنون توانایی بسیار بیشتری برای توقف صادرات نفت خلیج فارس را بیش از جنگ ایران و عراق دارد.»

برهمین اساس اکثر صاحب نظران واستراتژیست های آمریکایی معتقدند که حمله نظامی آمریکا علیه ایران بسیار خطرناک و اساساً موفقیت آمیز نخواهد بود.

ریچارد هاس در مجله فارن افرز نوشت: «اقدام نظامی علیه ایران خطرناک خواهد بود.» در همین زمینه موسسه صلح کارنگی تصریح کرد:«اقدام نظامی واشنگتن بر ضد برنامه هسته ای تهران به نفع آن نیست وایران قدرتمندترین کشور خاورمیانه است.»

زاویه دیگری که صاحب نظران آمریکا مورد توجه قرار داده وبشدت ابراز نگرانی کرده اند، نفوذ فوق العاده ایران در خاورمیانه است. دراین ارتباط، شورای روابط خارجی آمریکا تصریح دارد که تحولات خاورمیانه نشان دهنده پایان عصر آمریکا دراین منطقه وظهور قدرت جدیدی بنام ایران است. ریچارد هاس رئیس این شورا نوشت: ایران از ثروت سرشاری برخوردار و قدرتمندترین عامل نفوذ بیرونی درعراق است ونفوذ زیادی بر حماس وحزب الله دارد، ایران یک قدرت کلاسیک است که بلند پروازی هایی برای تغییر منطقه در ذهن دارد و از استعداد بالقوه ای برای محقق ساختن اهداف خود برخوردار است. ویژگی های مورد توجه کارشناسان غربی و آمریکایی، دولتمردان کاخ سفید را به این نتیجه رساند که در صورت تحقق اهداف برنامه های هسته ای ایران توازن قدرت نه تنها درمنطقه بسیار حیاتی خاورمیانه بلکه جهان بهم خواهد خورد. از سوی دیگر اکثر کارشناسان آمریکا با تشریح وضعیت جاری منطقه خاورمیانه معتقدند که هزینه بلیون دلاری آمریکا در خاورمیانه در نهایت به نفع ایران در حال تمام شدن است. به عبارت دیگر اکنون در میان محافل سیاسی ونظامی آمریکا این عبارت «ایران برنده اصلی تهاجم نظامی آمریکا در منطقه شده است»به عنوان گفتمان مسلط شده است. همین امر کاخ سفیدنشینان را به جد نگران ساخته است. نومحافظه کاران آمریکا با این استدلال که راه خاورمیانه از عراق می گذرد. چنانکه زلمی خلیل زاد در نشریه واشنگتن پست نوشت«موفقیت در عراق منافع و ارزشهای آمریکا را پیش خواهد برد. این امر شاه کلید تغییر خاورمیانه بزرگ است.» اکنون شاهد این تحول هستند که ایده آل های ایران در عراق در حال مستقر شدن است فلذا تردیدی نیست راه عراق بستری برای تعمیم ایده آل های ایران درخاورمیانه شود و بزودی باید خاورمیانه جدید با محوریت ایران شکل گیرد. چنانکه ریچارد هاس درمجله فارن افرز پیش بینی کرده است: «اسلام به نحو فزاینده ای خلا سیاسی وفکری جهان عرب را پرخواهد کرد و پایه سیاست اکثریت ساکنان منطقه خواهد بود، ناسیونالیسم عربی وسوسیالیسم عربی به گذشته تعلق دارند و دموکراسی نیز در خوشبینانه ترین حالت، به آینده دور منطقه تعلق دارد.»

● ایران قدرتمند در مواجهه با دو راهکار

همانطور که ملاحظه شد هیچ کس در آمریکا درباره نفوذ قدرت ایران از یک سو و پایداری و ثبات درونی رژیم جمهوری اسلامی ایران وعدم کارایی ابزارهای سخت افزاری در تغییر آن شک و تردیدی ندارد. بر همین مبنا دو گرایش در آمریکا برای مواجهه با ایران قدرتمند شکل گرفته است: گرایش اول با مطرح کردن قدرت و نفوذ ایران معتقد است که باید وارد گفتگو و مذاکره با ایران شد وایران را به عنوان یک قدرت پذیرفت و بدین وسیله چالش ها و مشکلات آمریکا در خاورمیانه را حل کرد از نظر آنها ایران اکنون به کلید حل مشکلات خاورمیانه تبدیل شده و نادیده گرفتن آن هیچ کمکی به راهبردهای آمریکا نخواهد کرد. کسینجر که سابقاً دیدگاه بسیار افراطی علیه ایران داشته و خواهان برخورد نظامی علیه ایران بود. بر اثر یافته های تحلیلی جدید خود به واشنگتن هشدار داد که «نگاه خود به ایران را به عنوان یک کشور مسئله ساز تغییر دهد.»

کمیته تحقیق عراق به رهبری بیکر-همیلتون نیز در گزارش ۱۴۲ صفحه ای خود به نفوذ و قدرت ایران اعتراف کرده و تنها راه حل مشکل آمریکا در منطقه را پذیرش ایران می داند. این گزارش اکنون دارای طرفداران زیادی درمیان شخصیت ها و کارشناسان آمریکایی است.

گرایش دوم بر عکس جریان اول معتقد است که قدرت یابی ایران خطر بزرگی برای منافع آمریکاست و ارتباط با ایران قدرتمند این کشور را جسورتر کرده و موجبات شکست های بیشتری را برای آمریکا فراهم می سازد. به رغم این جریان ایران یک دولت ایدئولوژیک گراست و تغییر سیاست های آن یک امر ضروری و حیاتی است. با پاتریک کلاوسون استاد دانشگاه دفاع ملی آمریکا و رئیس سیاست خاور نزدیک واشنگتن یکی از معتقدین این دیدگاه است. وی اخیراً طی اظهارنظری گفت:« مشکلات آمریکا درعراق وافغانستان و گذشته پیچیده اسرائیل درجنگ تابستان علیه حزب الله موقعیت ایران را تقویت کرد. وی به واشنگتن توصیه می کند.« آمریکا باید این وضعیت را تغییر دهد.» او در ادامه می افزاید:« اگر ما بتوانیم برنامه های هسته ای ایران را به قدر کافی به تاخیر بیندازیم این واقعیت ممکن است روشن تر شود، اگر بهای نفت به ۳۰ دلار در هر بشکه برسد، اگر ظرفیت تولید نفت زیاد وجود داشته که به نفت ایران نیازی نباشد، اگر آمریکا در عراق و افغانستان درباتلاق فرو نرود و اگر مانع به قدرت رسیدن حزب الله و حماس ودیگر همپیمانان ایران شد. پس ایران چندان جسورتر نخواهد بود. اگر ما بتوانیم مانع برنامه هسته ای ایران شویم، اگر موقعیت ایران تضعیف وموقعیت ما تقویت شود، اگر اراده جامعه بین المللی بتواند به قدر کافی نشان داده شود سپس ایران ممکن است عقب نشینی کند در این راه آمریکا باید علاوه بر اقدامات شورای امنیت اقداماتی دیگری هم انجام دهد.»

● انتخاب یک راه حل

مسایل جاری نشان می دهد که بوش که بیشتر تحت تاثیر نومحافظه کاران آمریکاست تمایل به مواضع گرایش دوم دارد. ابعاد فشارهای آمریکا علیه ایران بیانگر این نکته است که کاخ سفید«سیاست مهارجدیدی» را در قبال ایران اتخاذ کرده است. در واقع پایه های این راهبرد بر اهرمهای نیمه سخت و نرم قرار دارد. مقدمه ای که بوش در استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۰۶ نوشت و توجهی که این استراتژی به تهدید بودن ایران دارد، در واقع توضیح دهنده اقداماتی است که طی یکسال اخیر از سوی واشنگتن علیه ایران دنبال می شد.

● ایران در استراتژی امنیت ملی آمریکا

بررسی استراتژی امنیت ملی آمریکا درسال ۲۰۰۶ نشان می دهد که ایران در نزد استراتژیست های آمریک، چالش انگیز ترین وبزرگترین تهدید پیش روی محسوب می شود.

دراین استراتژی که با مقدمه رئیس جمهور آمریکا در ۱۶ مارس ۲۰۰۶ منتشر شد، آمده است که « راهبرد ما مبتنی بر مقابله با تهدیدات رژیم ایران و درعین حال گسترش تعامل و کمک به مردمی است که رژیم ایران بر آنها ستم می کند! همچنین دراستراتژی امنیت ملی آمریکا پیش بینی شده که« در پی ایجاد نیرویی هستیم که درمقابله با تهدیدات دولتی و غیر دولتی ابزارهای بازدارنده ای خاص را در اختیار ما قرار می دهد.»

نکته اساسی در استراتژی امنیت ملی آمریکا این است که تدوین کنندگان استراتژی، اوضاع و شرایط کنونی بین المللی را مشابه جنگ سرد می دانند. بوش در مطلع این استراتژی نوشت: «آمریکا در دوران جنگ سرد بسر می برد این سند یک راهبرد امنیت ملی در دوران جنگ است که ضرورت آن ناشی از چالش بزرگی است که اکنون با آن مواجه ایم. گسترش تروریسم که منشاء آن تلاش ایدئولوژی خصمانه نفرت و جنایت است.همان ایدئولوژی که چهره آن در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای مردم آمریکا نمایان شد.»

● گروه ISOG

به موازات استراتژی فوق، گروه عملیاتی خط مشی ایران و سوریه در یک گستره وسیع که همه نهادها و آژانس های مهم آمریکا در آن عضویت دارند تشکیل شد. اهمیت این گروه از این بابت است که موسسین آن، ایران را کلید همه چیز می دانند وبه تعبیر یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه آمریکا در شرایط توازن استراتژیک، بزرگترین مشکلی است که آمریکا برای درازمدت دارد. این گروه از پنج زیر مجموعه برخوردار است:

۱) گروه اول با مدیریت وزارت خارجه آمریکا می باشد. که تلاش های محرمانه ای برای کمک به مخالفان و به تعبیری کمک به فعالیت های دمکراسی در ایران انجام می دهد.

۲) گروه دوم در خصوص بازدارندگی توان نظامی ایران در حال رایزنی و فعالیت است. دراین ارتباط معاون وزارت دفاع آمریکا (هیلن) و پیتر رادمن با چندین مقام از شورای امنیت ملی آمریکا به عمان، امارات متحده عربی و بحرین سفر کردند تا ببینند چگونه می توانند توان نظامی این کشورها را تقویت کنند.

درواقع دولت بوش به منظور مقابله با افزایش بی سابقه قدرت نظامی ایران تصمیم به متراکم تر کردن صف آرایی نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس طی چندماه آتی گرفت. این تجمع کشتی های آمریکایی با «پروپاگاندای» آرام کردن وحشت کشورهای عربی از قدرت فزاینده ایران صورت می گیرد. بنا بر اعلام نیروی دریایی آمریکا مهمترین کشتی های درحال حرکت در ۵ دی ناوهسته ای هواپیما بر آیزنهاور گروه کشتی های جنگی «با کسر» وگروه کشتی های زرهی خاکی آبی «اشلند» هستند که همگی به سمت دریای عمان و خلیج فارس حرکت کردند.

۳) گروه سوم در وزارت خزانه داری آمریکا متمرکز شده است که تحریم های دو طرفه در مورد ایران و ارسال پول از این کشور را کنترل بیشتری نماید. این گروه به شدت درحال رایزنی با بانک های معروف اروپایی و آسیایی است تا ارائه خدمات بانکی به ایران را ممنوع نمایند. بانک های Barclays Hsbc Rbs و... تحت فشار قرار گرفتند تا همکاری های خود را با ایران متوقف کنند.

۴) گروه چهارم به نام»روابط خاص» درباره روابط ایران با عراق، لبنان، افغانستان و سازمانهای به اصطلاح تروریستی فعالیت می کند.

۵) گروه پنجم هم کلیه رسانه ها و خروجی آنها را در ارتباط با مردم ایران وسوریه پیگیری می نمایند. بنابرگزارش «بوستون گلوب، « ISOG« که در آن مقامات کاخ سفید، وزارت خارجه، سی، وزارت خزانه داری آمریکا وهمچنین آژانس های دیگر فعالیت دارند، هر هفته جلسه داشته و در آن عملیات روزانه در مورد ایران را بررسی می کنند کارهای ISOG بر این محور است که چگونه ایران محدود وایزوله گردد وهمچنین تدوین یک استراتژی درباره ایران وسوریه از دیگر وظایف این گروه می باشد.

● طرح ریگا

براساس گفتمان امنیت ملی آمریک، دولتمردان واستراتژیست های کاخ سفید طرح ریگا را که در دوران جنگ سرد علیه بلوک شرق وبویژه اتحاد جماهیر شوروی تاسیس شده بود را در خصوص ایران مجدداً احیاء کردند.

طی یکسال اخیر برخی مقامات آمریکا مانند آدام ارلی، رایس و ونیکلاس برنز (معاون وزیر امور خارجه آمریکا) از اجرای طرحی مشابه« طرح ریگان» در زمان جنگ سرد درباره ایران خبر داده اند. ریگا که پایتخت لتونی است در زمانی که روابط آمریکا وشوروی قطع شده بود وآمریکایی ها در داخل شوروی امکان فعالیت نداشتند، «ریگا» را به عنوان مرکزی برای جاسوسی، انجام عملیات های روانی و امنیتی واقدامات نظامی علیه شوروی انتخاب کردند. تاکید صریح مقامات آمریکایی برایجاد پایگاههای مشابه ریگا علیه ایران (مانند باکو، دبی، استانبول، فرانکفورت، لندن، نیویورک وهلند) به روشنی حکایت از آن دارد که وسعت جغرافیایی عملیات آمریکا و غربی ها علیه ایران بسیار بیشتر از وسعت جغرافیای عملیاتی آنها علیه شوروی در دوران جنگ سرد می باشد.

در واقع ریشه اصلی طرح ریگا به این واقعیت بر می گشت که کارشناسان و دولتمردان واشنگتن در ارزیابی خود از ناکامی سیاست های کاخ سفید علیه ایران به این نتیجه رسیدند که نبود اطلاعات از داخل ایران و عدم درک درست از تحولات ایران بزرگترین عامل شکست راهبردهای آنها در برابر ایران است. از این زمان برای رفع این نقیصه دو دیدگاه مطرح بود: دیدگاه اول از سوی «کمیته خطر جاری» تحت عنوان« طرح دلتا» مطرح شد و خواستار این بود که آمریکا در داخل ایران سفارت ایجاد نماید و با برقراری روابط دیپلماتیک، نقیصه راهبردهای تغییر رژیم ایران را برطرف نماید. اخیراً نیز برخی از صاحب نظران آمریکایی از جمله آبراهام سوفایر طی یادداشتی در وال استریت ژورنال نوشت: آمریکا برای خروج از بن بست به یک رونالد ریگان جدید نیازمند است. از نظر وی ریگان باب مذاکراتی را با روس ها گشود که سرانجام منجر به فروپاشی این کشور و پایان جنگ سرد بین دو بلوک قدرتمند جهانی شد.

دیدگاه دوم از سوی رایس وزیر خارجه آمریکا تحت عنوان «طرح ریگا» ارائه گردید. رایس براساس این طرح ابتدا در وزارت خارجه آمریکا میز ویژه ای بنام ایران با مسئولیت دختر دیک چنی معاون بوش ایجاد کرد و از طریق این مجموعه در کشورهای جهان که بیشترین نزدیکی با ایرانیان دارند مراکزی مشابه طرح ریگا در دوران جنگ سرد ایجاد کرد. در واقع «طرح ریگا» به عنوان یک راهبرد تغییر رژیم در دراز مدت در نظر گرفته شده است. کاخ سفید انتظار دارد که در سال جاری بودجه این طرح را دو برابر نماید.

● سناریوهایی برای محدودسازی نفوذ ایران

نو محافظه کاران آمریکایی برای محدود سازی قدرت ونفوذ ایران سناریوهای متعددی را در دستور کار خود قرار داده اند. آنها برخلاف ایده های شورای روابط خارجی آمریکا و گزارش کمیته مطالعات بیکر-همیلتون معتقدند که در منطقه پتاسیل هایی وجود دارد که می توان ایرانی ها را محدود و مهار کرد. برخی از سناریوهای مد نظر عبارتند از:

۱) دامن زدن به تحریکات قومی

آمریکایی ها در یکسال اخیر تحرکات پرشدتی در این زمینه داشته اند. اسناد ومدارک زیادی در ارتباط با تحریک سازی قومی از سوی آمریکا بدست آمده است. بنابر اظهارات وزیر اطلاعات ایران این مدارک را برای سازمان ملل نیز جهت نشان دادن مداخلات خارجی در داخل ایران ارسال کرده است. از سوی دیگر سیمون هرش نویسنده جنجالی آمریکا در مقاله ای که درمجله نیویورکر به چاپ رسید از روابط پنهانی پنتاگون با گروه های قومی ایران خبر داده بنابرگزارش هرش پنتاگون روابط پنهانی گسترده ای را با برخی از گروه های قومی درایران برقرار کرده است. هدف از این تلاش ها تضعیف اقتدار دولت مرکزی ایران در شمال و جنوب جمهوری اسلامی عنوان شده است.

«رالف پیترز» افسر بازنشسته ارتش آمریکا نیز در کتابی که اخیراً نوشت، خواستار تجزیه ایران به چند کشور جهت مهار ایران قدرتمند شده است. علاوه بر این مصطفی هجری رهبر گروهک منحله دمکرات کردستان نیز درمصاحبه ای اعلام کرد نشست هایی با مقامات آمریکا داشته اند.

۲) ایجاد ائتلاف ضد ایرانی

نومحافظه کاران وقتی مواجه با نفوذ پرشتاب ایران در منطقه شدند با بازنگری نسبت به راهبرد خاورمیانه ای خود، مجدداً به بازیگران منطقه ای جهت تضمین منافع خود در منطقه رجوع کرده اند. به عنوان نمونه تحلیل گر شورای روابط خارجی آمریکا از قول «بارکی» کارشناس سیاسی وزارت خارجه آمریکا نوشت: برای گسترش منافع آمریکا در منطقه دولت بوش باید با جدیت به سوی ایجاد ائتلاف با کشورهای کلیدی حرکت کند شما با همپیمانان خودتان گفتگو خواهید کرد وبا سعودیه، ترکه، اردنیه، مصریها نوعی دیدگاه را شکل می دهید وسپس به ایرانیها می گویید که راهی به سوی جلوداریم آیا شما به ما می پیوندید؟

وال استریت ژورنال نیز طی گزارش تایید کرد آمریکا برای مهار ایران از ایجاد ائتلاف گسترده در میان کشورهای عربی که از آنها به عنوان کشورهای معتدل نام برده می شود استفاده می کند این نشریه نوشت: بوش درتلاش است تا کشورهای عربی خاورمیانه را به گونه ای هماهنگ سازد تا از آن ها برای مقابله با ایران استفاده کند.

۳) ایجاد اختلاف شیعی و سنی

تئوری از سابق درمیان برخی از استراتژیست های آمریکا وجود داشت که با توجه به اینکه در خاورمیانه دوگروه رادیکال علیه منافع آمریکا تحت مذهب شیعه و سنی وجود دارد می بایست به کمک اهل سنت شیعیان رادیکال را مهار کرد و از طریق شیعیان، اهل سنت رادیکال را. اکنون آمریکایی ها با ترفندهای بسیار ظریفی درحال دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی درمنطقه هستند. نکته قابل توجه اینکه آمریکاییها موفق شدند حتی با اعدام صدام این موضوع را به یک مسئله شیعی و سنی تبدیل کنند. فتوای ۳۰ مفتی عربستانی علیه شیعیان در شرایطی که منطقه آبستن تحولات بسیار بنیادی است کاملاً قابل تأمل است.

۴) سناریوی ارعاب

کاخ سفید در دهه اول انقلاب به خوبی توانست با تهدید آمیز نشان دادن جمهوری اسلامی، کشور های منطقه ای را به صورت یک جبهه بزرگ علیه ایران وادار کرد.اکنون بار دیگر این سیاست احیاء شده و به انحاء مختلف با طرح افزایش قدرت ایران در ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی، آنرا به عنوان تهدیدی بزرگ برای عربهای منطقه القاء می کنند. سیاست «القاء سازی خطر ایران» به طرق مختلف درحال اجرا است. به عنوان نمونه نشریه آمریکایی نیویورک تایمز نوشت: روزنامه های عربستان سعودی همه روزه به مسئله جنگ مذهبی و افزایش قدرت نظامی و نفوذ ایران در عراق می پردازند و استدلال می کنند رشد شیعه وتهدید ایرانی ها در حقیقت تهدیدی برای اسلام است!

تأملی دوباره بر آنچه که گذشت نشان می دهد که امریکایی ها در برخورد با ایران همچنان در مسیر پرهزینه آزمون وخطا هستند وتاریک بودن چشم انداز از این شیوه برای آمریکائی ها فرصت مغتنمی را برای جمهوری اسلامی ایران را فراهم آورده که می بایست با درایت حداکثر استفاده را از آن برد.



همچنین مشاهده کنید