سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

تا زنده بودم آبم ندادی


تا زنده بودم آبم ندادی

تا جای ندانی، پای منه.
تاجرکه ور میشکنه، میز و صندلیش را رنگ می‌کند.
تاج زرحسرت مو را از سرِکَل نمی‌برد.
تا جنینی، کار خون آشامی است.
تا جوانی جوان باش، چون پیرشدی پیری‌کن!
تا جهان …

تا جای ندانی، پای منه.

تاجرکه ور میشکنه، میز و صندلیش را رنگ می‌کند.

تاج زرحسرت مو را از سرِکَل نمی‌برد.

تا جنینی، کار خون آشامی است.

تا جوانی جوان باش، چون پیرشدی پیری‌کن!

تا جهان بود و بود مرغ بود طعمهٔ باز.

تا چراغ روشن است، جانورها از لانه بیرون می‌آیند.

تا چراغ روشن است،گاو می‌زاید.

تا چراغی خانه را باید، به مسجدکی رواست؟

تا چرچر مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟

تا چرخ و فلک بر سرِ دور است، هر شب و روز همین‌طور است.

تا چوب به دهل نخورد، مرده روی آب نیاید.

تا چه آید زپس پرده برون؟

تا چه دارد زمانه زیرگلیم.

تا چه شکلی تو، در‌آیینه همان خواهی دید.

تا حالا می‌گفتم آری، حالا می‌گویم نه!

تا حرکت نکنی، برکت نیابی.

تا حیاتی هست، ما را روزی ما می‌رسد.

تا خانه‌ای ویران نشود، خانهٔ دیگری آباد نگردد.

تا خدا نگشود صد در برکسی، یک درنبست.

تا خر شده‌ای، بارگذارند به پشتت.

تا خرمنت نسوزد، احوال ما ندانی.

تا خطر‌نکنی، خطیرنشوی.

تا خم شده‌ای، بارگذارند به پشتت.

تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون؟

تا دانه نیفکنی نروید.

تا در‌آتش ننهی، بوی نیاید ز عبیر.

تا دلت نشکست، اشکت رو‌نقی پیدا‌ نکرد.

تا دلی آتش نگیرد، حرف جانسوزی نگوید.

تا دم باقی است، امید باقی است.

تا دوست که را خواهد و میلش به که باشد.

تا راه بین نباشی کی راهبر شوی.

تا رنج تحمل نکنی، گنج نبینی.

تا رنج کهتری بر خویشتن ننهی، به آسایش مهتری نرسی.

تا روباه شده بود، به چنین سوراخی در نمانده بود.

تار و پود این جهان یکسر به هم پیوسته است / می‌خورد بر هم جهانی چونکه یک دل بشکند.

تا روغن برجاست چراغ نمی‌میرد.

تا ریش در نیاورده‌ای، کسی را کوسه قلمداد نکن!

تا ریشه در‌ آب است، امید ثمری هست.

تاریکی شب، سرمهٔ چشم موش کور است.

تاریکی نشسته، روشنایی را می‌پاید!

تا زر به ترازو ننهی، گوسفند نبری.

تا زر داری، به زور محتاج نه‌ای.

تا زنده است از دهنش آتش در می‌آید، وقتی مرد ازگورش!

تا زنده بودم آبم ندادی، حالا که مرده‌ام گلاب بر مزارم نهادی؟



همچنین مشاهده کنید