سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

کارلوس ته وس و داستان شمع های روشن


کارلوس ته وس و داستان شمع های روشن

ته وس با صداقت می گوید «خدا به برخی افراد که خوش شانس هستند استعداد و توانایی هدیه می دهد من هر بار که می خواهم وارد زمین فوتبال شوم به خاطر این خوش شانسی خدا را شکر و سعی می کنم این استعداد را حفظ کنم, می دانم که اگر استعدادم را هدر بدهم دیگر کسی نیست که شمع را برای من روشن کند »

فلورانسیا روی پاهای پدرش می نشیند و تاب می خورد. او دو ساله است و یک سرگرمی جدید پیدا کرده است. پدرش شمع را جلوی روی او روشن می کند و او خم می شود و می شمارد؛ «اونو، دوس، تروس» و سپس فوت می کند و شمع را خاموش می کند، این بازی تمام شدنی نیست، هربار که فلورانسیا شمع را خاموش می کند کسی هست که شمع را برای او روشن کند و البته پدرش، کارلوس ته وس بیشتر از همه برای بازی او شور و شوق دارد.

آینده کارلوس ته وس هرچه باشد، او از یک مساله کاملاً راضی است، از اینکه همیشه کسی هست که شمع فلورانسیا را روشن کند و با او بازی کند، این کاملاً با دنیای کودکی پدر او متفاوت است، در واقع این پدر و دختر در دو جهان متفاوت بزرگ می شوند.

کارلوس ته وس در فورت آپاچی (که محلی ها آن را ال فورته می نامند) محله یی فقیرنشین در حاشیه بوئنوس آیرس بزرگ شده است؛ «من در تمام آن سال ها حس ترس داشتم، واقعاً باید بگویم که در آن سال ها فقط حس ترس همراهم بود... خوب یادم است که در خیلی شب ها، در خانه همراه برادرانم و والدینم از صدای شلیک گلوله ها و فریادها و دعواها، درست در کنار پنجره خانه مان، خوابم نمی برد، آن دنیا واقعاً این جوری بود، هیچ کس جراتش را نداشت که بعد از تاریک شدن هوا از خانه خارج شود و همه به این وضعیت خو می گرفتند و با آن زندگی می کردند، البته همه می دانستیم که این طرز زندگی کردن طبیعی نیست، اما چاره یی نداشتیم، مجبور بودیم که به آن تن بدهیم.»

کارلوس ته وس با صراحت و ژرف اندیشی خاصی صحبت می کند؛ «واقعاً برای هیچ کس آرزوی چنین کودکی نمی کنم، حالا خوشحالم که دخترم زبان انگلیسی یاد می گیرد و در اروپا تحصیل خواهد کرد، هر اتفاقی که بیفتد می دانم تمام درها به سوی او گشوده خواهد بود و او مشکلی برای زندگی و تحصیل کردن نخواهد داشت، او می تواند چیزهایی را که خوشحالش می کند داشته باشد و از فرصت هایی که پیش روی او قرار می گیرد و تعداد آنها حتماً کم هم نخواهد بود، استفاده کند.»

خود کارلوس ته وس از یک فرصت کوچک که پیش روی او قرار گرفت استفاده کرد، تفاوت او با دخترش آن طور که خودش می گوید این است که او در آن زمان می دانسته که اگر فقط یک بار شمع او خاموش شود هیچ کس نیست که این شمع را برای او روشن کند «تنها وقتی هفده ساله شدم، زمانی که با بوکا (جونیورز) قرارداد بستم، فهمیدم که قرار است یک بازیکن حرفه یی فوتبال بشوم، قبل از آن رسیدن به این نقطه و بدل شدن به یک بازیکن حرفه یی واقعی به نظر نمی رسید، هر روز سر تمرین می رفتم، با دوستانم فوتبال بازی می کردم، اما این فقط یک جور وقت گذرانی لذتبخش بود، همین، اصلاً تصوری از اینکه یک بازیکن حرفه یی شوم، یا اگر این اتفاق برایم نیفتد، نداشتم اما زمانی که اولین قراردادم را امضا کردم و یک بازیکن حرفه یی شدم، با خودم گفتم که این زندگی من است و من باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنم.»

این اراده باعث شد که یک بازیکن بزرگ متولد شد، ته وس اصلاً سیگار نمی کشد و هیچ گاه لب به مشروبات الکلی نزده است، رژیم غذایی او هم واقعاً سخت گیرانه به نظر می رسد، تمام تفریحات او خلاصه می شود در؛ «وقت گذراندن با اعضای خانواده ام، گلف بازی و تماشا کردن DVD و...» و البته او متذکر نمی شود که روزانه چند ساعت را به صورت منظم به ورزش کردن و تمرینات سخت بدنی می گذراند، سه تابستان قبل ته وس عامل اصلی قهرمانی تیم آرژانتین در مسابقات المپیک آتن بود، همنشینی با شناگران، دوچرخه سواران، ژیمناست ها و سایر ورزشکارانی که روزانه حداقل شش تا هشت ساعت تمرین می کردند برای ته وس حکم یک نوع بیداری را داشت؛ «به ندرت پیش می آید که یک بازیکن فوتبال با ورزشکارانی از سایر رشته ها قاطی و متوجه شود که زندگی آنها چگونه است، برای من تجربه حضور در دهکده المپیک آتن یک تجربه عالی بود، آن تجربه باعث شد که فکر کنم یک بازیکن فوتبال باید روزی حالا نه شش ساعت، بلکه حداقل چهار ساعت، حداقل دو ساعت در صبح و دو ساعت در عصر تمرین کند، من حالا این کار را می کنم و هیچ مشکلی هم با آن ندارم. بازیکن های فوتبال فیزیک متفاوتی دارند، برای مثال من هرگز نمی توانستم یک هافبک باشم و تمام مدت بازی در طول زمین بدوم، من شناخت کاملی از نیازهای خودم و تمرینات لازم برای آمادگی بدنم دارم و می دانم که تمرینات آماده سازی من با یک مدافع یا یک بازیکن میانی متفاوت است.»

ته وس با صداقت می گوید؛ «خدا به برخی افراد که خوش شانس هستند استعداد و توانایی هدیه می دهد. من هر بار که می خواهم وارد زمین فوتبال شوم به خاطر این خوش شانسی خدا را شکر و سعی می کنم این استعداد را حفظ کنم، می دانم که اگر استعدادم را هدر بدهم دیگر کسی نیست که شمع را برای من روشن کند.»ته وس خیلی اوقات با دیه گو مارادونا مقایسه می شود، این دو تقریباً ارتباط مناسبی با هم دارند و همین چند روز قبل بود که کلودیا همسر سابق دیه گو به ته وس زنگ زد تا او را از آخرین وضعیت مارادونا مطلع کند و نیز حال فلورانسیا را بپرسد.

ته وس در مورد مارادونا می گوید؛ «با نگاه کردن به آن اتفاقاتی که برای مارادونا افتاد می توان خیلی درس ها گرفت، می دانم که زندگی کردن در شرایط او سخت است، در شرایطی که همه جهان تو را می شناسند و زیر ذره بین قرار می دهند و حتی نمی توانی به راحتی از خانه ات خارج شوی. واقعاً دلم نمی خواهد مثل او زندگی کنم، با این همه توجه و تمرکز نمی توانم کنار بیایم.»

و البته ته وس آدم مشهوری است، او هنوز بیست سالش نشده بود که بوکاجونیورز را به قهرمانی آرژانتین، قهرمانی جام لیبرتادورس و مسابقات قهرمانی باشگاه های جهان رهنمون ساخت. او در سال ۲۰۰۴ با مبلغ ۲۰ میلیون دلار به باشگاه کورینتیانس برزیل پیوست تا بزرگترین قرارداد فوتبالی تاریخ در خارج از اروپا را رقم بزند، وی عامل اصلی قهرمانی کورینتیانس بود و همه این مسائل باعث شد که برزیلی های مغرور و ناسیونالیست او را به عنوان بهترین بازیکن سال ۲۰۰۵ انتخاب کنند.

«رسیدن به موفقیت در برزیل، به عنوان یک آرژانتینی، احساس وصف نشدنی به آدم می دهد... دو سه ماه اول حضورم در برزیل خوب نبود اما آرام آرام توانستم احترام دوروبری های خودم را جلب کنم. مهمترین مساله در زمان پیوستن به یک تیم جدید این است که احترام هم بازی هایت را جلب کنی، اگر این کار را بکنی آنها کمکت خواهند کرد و در مواقع لازم از تو حمایت خواهند کرد. این احترام گرفتنی نیست، باید خودش بیاید، من این کار را با سر پایین و با انجام تمرینات معمول و ارائه بازی های معمول خودم انجام دادم، آرام آرام، یواش یواش به سایرین نشان دادم که چه بازیکنی هستم، به خودم اعتقاد دارم و می دانم اگر توانایی های خودم را ارائه بدهم می توانم احترام و توجه دیگران را جلب کنم. آنقدر به خودم اعتقاد دارم که آن چیزی که مردم در مورد من می گویند برایم مهم نیست، من روزنامه نمی خوانم و برایم مهم نیست که روزنامه نگارها چه چیزی در مورد من می گویند.»

ته وس به راحتی اشاره می کند که بازی در وستهام و در لیگ برتر اصلاً کار ساده یی نیست اما می گوید هرگز به دلیل آنکه یک خارجی بوده رفتار نامناسبی با او نشده است؛ «من اینجا یک خارجی هستم، اما هرگز به خاطر این موضوع با مشکل روبه رو نشدم.»

آخرین حرف های ته وس شاید جالب ترین آنها باشد؛ «یاد گرفتن زبان انگلیسی را رها کردم، چون نمی دانم که فصل بعد در کدام لیگ و کجای دنیا بازی خواهم کرد.».

ترجمه: امیر آریایی

منبع: تایمز



همچنین مشاهده کنید