پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

پشیمان


پشیمان

حکم طلا ق که آمد زن با چشم اشکبار و لحن بغض آلود رو کرد به شوهر و گفت:
- صغیر که نبودی، آمدی با چشم باز و مرا پسندیدی.
- شوهر در حالی که سرش را به پایین انداخته بود گفت:
- آن روز پسندیده …

حکم طلا ق که آمد زن با چشم اشکبار و لحن بغض آلود رو کرد به شوهر و گفت:

- صغیر که نبودی، آمدی با چشم باز و مرا پسندیدی.

- شوهر در حالی که سرش را به پایین انداخته بود گفت:

- آن روز پسندیده بودم ولی امروز پشیمانم!

زن گفت:

- پدرت را آوردی، مادرت را آوردی، برادرانت و خواهرانت را هر یک چرتکه به دست هر یک حسابگر از دیگری حساب کردند عقل داشتند، بصیرت داشتند مرا پسندیدند!

شوهر گفت:

تو را پسندیده بودم، پدرم، مادرم، برادرانم، خواهرانم همگی آن روز تو را پسندیده بودند. اما امروز از کرده خود پشیمانیم!

زن گفت:

- ایلت را آوردی، تبارت را آوردی، طایفه ات را آوردی، می شود گفت تمام آنها مغز خر خورده بودند! ایل و تبارت مرا پسندیدند.

شوهر جواب داد:

- تو را پسندیده بودم، پدرم، مادرم، برادرانم، خواهرانم، ایلم، تبارم، طایفه ام همه وهمه آن روز تو را پسندیدند. اما همه ما از دم غلطی که کرده بودیم امروز پشیمانیم!

زن گریست. مرد با بی حوصله گی بلند شد و گفت:

به جای گریستن بلند شو شناسنامه ات را بردار به دادگاه برویم تا ترتیب طلا ق تو را دهم!

نویسنده : عبدالحمید حسین نیا



همچنین مشاهده کنید