چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

آن بالا یکی ما را دوست دارد


آن بالا یکی ما را دوست دارد

گفت و گو با ویل اسمیت و روزاریو داوسون

گابریله موچینو کارگردان ایتالیایی که چند سال قبل با فیلم در جست و جوی خوشبختی به هالیوود راه پیدا کرد، فیلم تازه ای به نام هفت پوند و با شرکت هنرپیشه اصلی همان فیلم راهی سینماها کرده است. در این فیلم ویل اسمیت و روزاریو داوسون نقش های اصلی را ایفا کرده اند. اطلاعات بیشتر درباره هفت پوند را از زبان اسمیت و داوسون بشنوید....

▪ می دانید که چند بار به عنوان بزرگ ترین ستاره سینما از شما اسم برده شده، بودن در چنین سطحی چه احساسی دارد؟

ـ ویل اسمیت: یک جایی خوانده بودم که یک کوهنورد خودش را به صعود از اورست ملزم کرده بود"می خواهم از اورست صعود کنم، این کار را می کنم، می کنم، می کنم". به قله کوه صعود کرده و متوجه شده بود که قادر به نفس کشیدن نیست. تنها فکری که در آن لحظه به عقلش رسیده بود، این بود که چطور از آنجا پایین برود. به همین خاطر باید خیلی دقت کنید که چی می خواهید. برای رسیدن به قله مرتب تلاش می کنید، ولی ممکن است این ناراحتی ها هم وجود داشته باشد.

یک سال و نیم گذشته هم برای من تعجب برانگیز و ترسناک بود. بعد از کار روی هفت پوند متوجه شدم بخشی از این احساس ها که موقع ساختن فیلم ها تجربه می کنم در زندگیم، شخصیتم و آینده ام چقدر تاثیر دارند. بعد از هفت پوند فهمیدم که چقدر دلم می خواهد کارهای بیشتری انجام بدهم و اینکه به جای فکر کردن به درآمدشان به این فکر کنم که چقدر به جامعه خدمت می کنم. این فکر در یک لحظه تمام آن حس های ناراحت کننده را شست و برد. دوست دارم از من به عنوان کسی یاد بشود که به دیگر انسان ها اهمیت می داد و زندگیش را برای ساختن دنیایی بهتر وقف کرده بود.

▪ با این حساب می شود این را به عنوان برنامه آینده شما-یعنی ساختن فیلم های با محتوی و پیام دار- پذیرفت؟

ـ ویل اسمیت: نمی شود گفت فقط فیلم های پیام دار. هفت پوند را به خاطر اینکه می تواند فیلم موفقی در گیشه باشد انتخاب نکردم. از هفت پوند متاثر شدم، چون ایده هایی در آن وجود داشت و پر از احساس بود. از این رو هفت پوند را در حکم آزمون شخصیت و یا کشف شخصیت می دانم. هر چقدر که بترسید، زندگی هر چقدر که می خواهد بد باشد، آن بالاها یکی هست که طرف شماست و دوست تان دارد. خوب، من شخصیتی را جان بخشیدم که به این حرف اعتقادی ندارد و می خواهد کارها را خودش درست کند. خدا یک اشتباه کرده و درست کردن این اشتباه وظیفه اوست. حمل چنین بار احساسی؛ هم از نظر هنری و هم از دیدگاه احساسی ترسناک است.

▪ فکر می کنید از دیدن هفت پوند چه چیزی نصیب تماشاگران خواهد شد؟

ـ روزاریو داوسون: راستش، امیدوارم شفقت بیشتری در خود نسبت به دیگران احساس کنند. این تاثیر گذارترین چیزی است که در فیلم دیدم. در فیلمنامه هایی که می خوانم یکی از مهم ترین چیزها که مرا به خود جلب می کند، صداقت است. یکی از دلایل قبول نقش در فیلم ساعت ٢٥ هم همین بود. در جایی دیگر می توانید آدم دیگری باشید. همه ما حق انتخاب داریم، صاحب چنین توانایی هستیم. امیدوارم انسان ها وقتی از سینما خارج می شوند به همدیگر نگاه کنند و درهای قلب شان را به روی هم باز کنند. به نظر من نیازمند یک آگاهی همگانی هستیم که مدتی طولانی است صاحب آن نیستیم.

▪ می توانید از همبازی بودن تان با ویل برایم حرف بزنید؟ هماهنگ بودید؟

ـ روزاریو داوسون: ویل یک عوضی به تمام معناست. یکی از آنهایی است که فقط موقعی بازی می کند که داخل کادر است. وقتی دوربین روی صورت من است، تکون نمی خورد. نه! ویل باورنکردنی است. وقتی شروع به فیلمبرداری کردیم به نظر می آمد ٥ هفته کافی نباشد و یک دوره آماگی هم گذراندیم. راستش دوره طولانی بود. چون شیمی بین این دو شخصیت بسیار مهم بود و ما هم با دقت از اول تا آخر فیلمنامه روی آن کار کردیم، بعضی چیزها را هم عوض کردیم. سعی کردیم جای خودمان را در صحنه ها پیدا کنیم و با دادن ایده هایی به یکدیگر دوباره فیلمبرداری کردیم. گابریل می گفت" نه، این کار را باید با ابروهات بکنی. روزاریو، اینقده از دست هات استفاده نکن". هر حرکت تصنعی کوچکی از بازی ما زدوده می شد. "از این خوشم نیومد. نمی دانم چرا ولی این را حس می کنم. به نظرم تصنعی می آید. نمی خواهم بازی کنید، می خواهم شخصیتی بشوید که نقش اش را قبول کرده اید".

▪ ولی تبدیل شدن به یک شخصیت دیگر خیلی سخت است. در پایان روز می توانید ادعا کنید تا حدی به آن رسیده اید و درک می کنید که برای صحبت درباره زندگی و مرگ آنجا هستید. اینها به عنوان مسائل شخصی چیزهای ترسناکی هستند. چون مثل جانوران درنده نیستیم و یا یک چیز کاملاً مجرد، این حقیقت است. می توانی با فکر میرا بودن خودت ور بروی و اجازه بدهی به درونت نفوذ کند، به خودت بگویی"اصلاً به فکر مرگ هستی؟".

ـ واقعاً عاشق شخصیت های فیلم شدیم، اما ویل هر چه به آخر فیلم نزدیک می شدیم از بن متنفر می شد. من به دوست داشتن امیلی ادامه می دادم، اما او سعی داشت از بن پیشی بگیرد و از عهده این کار برآمدن هم سخت بود. تا لحظه ای که کوشید شخصیتی که بازی می کند نباشد، واقعاً خیلی صمیمی و باورنکردنی بود. البته در نهایت این از جنگیدن برای یکی نشدن با بن نشات می گرفت. دیدن اینکه از شخصیت ها عقب مانده ایم، درک اینکه چه وضعیتی در دنیا داریم و در کارهایی که می کنیم چقدر صادق بوده ایم. از همبازی بودن با بازیگر بزرگ و فداکاری مثل ویل خیلی خوشبختم. واقعاً جالب و باورنکردنی بود. بیش از دو ماه با هم کار کردیم.

▪ فایده فیلم برای شما چی بود؟

ـ ویل اسمیت: فکر ضربۀ عاطفی یا شوک روحی، مدتی است روی ضربۀ عاطفی و زندگی پیش رو فکر می کنم. بعد از "من افسانه هستم" و "هنکاک" و حالا "هفت پوند" با شخصیت های مسئله دار کار کردم. از خودم پرسیدم" کسی که دچار افسردگی شده چه فرقی با ماندلا، محمدعلی کلی، گاندی یا مادر ترزا دارد؟" آنها موفق شدند به شکل دائمی از پس همه سختی های زندگی و انسانیت بربیایند. این چیزی بود که در هفت پوند کشف کردم، آنها هدف داشتند. وقتی یک هدف داشته باشید، می دانید که زندگی تان را وقف چیزی بالاتر از خودتان کرده اید، پس هر چیزی را تحمل می کنید. مگر نه؟ این چیزی بود که این فیلم و این شخصیت در ذهن من روشن کردند و اگر از من بخواهید در کارنامه ام از فیلمی که زندگی ام را تغییر داد اسم ببرم می گویم "هفت پوند".

▪ از صحنه عشق بازی با ویل برای ما صحبت می کنید؟

ـ روزاریو داوسون: بله، خیلی خنده دار بود. فکر می کنم ویل در مورد رابطه با غریبه ها کمی خجالتی است. فکر می کنم چیز خیلی بدی نیست، اما به تاخیر انداختن صحنه های بوسیدن مان آنقدر باورنکردنی بود که شروع به عصبانی شدن کردم. فکر کردم شاید نفسم بو می دهد(می گوید شاید بدنم هم بو می دهم و شروع به بو کردن زیر بغل هایش می کند و می خندد) آن قدرها هم بد نیست.

مجبور نبودیم با استفاده از زبان هایمان همدیگر را ببوسیم(بوسه فرانسوی). می شد روی این کار کرد. ولی بودن جیدا در صحنه مشکل بزرگی بود. ویل شروع به غیر حرفه ای بازی کرد و کم مانده بگویم "باورم نمی شود اینقدر خجالتی و هیجان زده باشی". در صحنه های آخر فیلم باید همدیگر را می بوسیدم. صحنه بسیار احساسی بود. قبل از شروع فیلمبرداری می گفت" خوب بالاخره داریم شروع می کنیم. امروز دیگر کاملاً حاضرم!" و من هم گفتم" تعجب می کنم چرا در ٥٥ روز گذشته این کار را نکردی. چرا امروز عزیزم؟ مرا هیجان زده می کنی. کمی آرامش لازم دارم. چندتا شمع و موسقی بد نیست، ولی تو انگار برای بازی فوتبال یا چیزی شبیه آن حاضر داری می شود و داد می زدنی." اما خیلی بامزه بود. همه می گویند که او خیلی هیجان زده بود. من هم خیلی مودب بودم.

▪ روزاریو گفت که در صحنه های معاشقه خجالتی بودید و این صحنه ها را کمی دچار وقفه کردید. چنین اتفاقی افتاد؟

ـ ویل اسمیت: بزرگ ترین کابوس من این است که یک بازیگر زن تصور کند من از این موقعیت به عنوان یک فرصت فوق العاده برای لاسیدن سواستفاده می کنم. زن هایی که در کنار من هستند باید احساس راحتی بکنند.

س همسرتان در این مورد چه برخوردی داشت؟ راحت بود؟

ـ ویل اسمیت: جیدا گفت" گوش کن، می دانم راحت نیستی، اما بهتر است باعث خجالت من هم نشوی". انگار می خواست بگوید موقع فیلمبرداری آن صحنه معاشقه به آنها نشان بده که کارت را بلد هستی.

امیر عزتی



همچنین مشاهده کنید