پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سیره عملی و اخلاقی امام هشتم علیه السلام


سیره عملی و اخلاقی امام هشتم علیه السلام

بی گمان دیده گشودن بر آفتاب, كاری ناشدنی است چونان كه پریدن در آسمان بلند شناخت خدایی مردان برخاسته از بوستان عترت, نه برای هر بال بشكسته ای شدنی, چه آنان كه بر آفتاب دیده گشوده اند جز سایه مژگان خویش ندیده و آنها كه در آن آسمان پریده اند جز شكسته بال خویش را نیافته اند

بی گمان دیده گشودن بر آفتاب، كاری ناشدنی است چونان كه پریدن در آسمان بلند. شناخت خدایی مردان برخاسته از بوستان عترت، نه برای هر بال بشكسته ای شدنی، چه آنان كه بر آفتاب دیده گشوده اند جز سایه مژگان خویش ندیده و آنها كه در آن آسمان پریده اند جز شكسته بال خویش را نیافته اند.

با این همه شاید بتوان دیده بر پرتویی از آفتاب كه بر زاویه ای تابیده است دوخت و در آن نشانها از حقیقت نور یافت كه نور، همه یك گوهر است.

با چنین اعترافی به یكی از جنبه های پند آكنده حیات امام روی می كنیم و دست كوتاه خویش را به دریای ناشناخته كرانه «خوی ستوده امام» فرو می بریم تا مرواریدی چند بر گیریم و فراروی گذاریم.

● «عبادت امام»

برای آنان كه بودن را مفهومی جز بنده بودن ندانند، پرستش نه یك «تكلیف»، بلكه معنای زندگی و راز جاودانگی است. در نگاه آنان خدا پرستیدن نه یك واجب است كه باید از سر گذراند و برائت ذمه حاصل كرد، بلكه شهد شیرینی است كه باید چشید و در آن روح بودن و ماندن را یافت.

از این روی، اگر درباره خداپرستی این گونه كسان كه امام پیشاپیش همه آنان است سخنی گفته شود سخن از «اندازه عبادت» نیست، بلكه سخن از «چگونگی» است. آنان بنده بودن را مایه افتخار، بندگی كردن را مایه سربلندی، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشكار و پنهان خداوند را اساس سرافرازی شمردند.

این معنای سخن هشتمین امام است كه می گوید: «به بندگی خدا افتخار می كنم».

همین حقیقت است كه بدخواهان او را ناخواسته بر آن می دارد كه اعتراف كنند او پرستشگرترین همه زمینیان است.

و در میان همه فرزندان عباس و علی (ع) با فضیلت تر، پرهیزگارتر، دیندارتر، و شایسته تر از او ندیده اند.

در پرتو توجه به چنین برداشتی از مفهوم عبادت در نظر امام است كه می توان برای خواندن هزار ركعت نماز در شبانه روز، سجده های طولانی پس از نماز صبح، روزه های مكرر، شب زنده داریهای پر رمز و راز و همدمی همیشگی با قرآن تفسیری شایسته یافت، یا به درك حقیقت این سخن نایل آمد كه كسی درباره آن حضرت می گوید: «به خداوند سوگند مردی ندیدم كه بیش از او از خدا پروا كند، بیش از او در همه اوقات به یاد خدا باشد، و بیش از او از خدا بترسد».

گوینده این سخن نه كسی از شاگردان او، بلكه فرستاده دستگاه خلافت، رجاء بن ابی ضحّاك است كه به عنوان گماشته مأمون به مدینه رفته تا امام را زیر نظر گیرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود می گوید: «شب هنگام كه به بستر می رفت بسیار قرآن تلاوت می كرد، و چون بر آیه ای كه در آن یادی از بهشت یا دوزخ بود می گذشت می گریست و از خداوند بهشت می خواست و از آتش به او پناه می جست... چون ثلث آخر شب فرا می رسید از بستر بر می خواست و به تسبیح و تحمید و تهلیل و استغفار می پرداخت. پس از آن مسواك می كرد و سپس به نماز شب می ایستاد. او نماز جعفر طیار را چهار ركعت به جای می آورد و این ركعتها را در شمار ركعتهای نماز شب می آورد».

امام براساس همین برداشت همواره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهیم ابن عباس حتی سخن او، پاسخهایی كه می داد و مثالهایی كه می آورد همه برگرفته از قرآن بود و كتاب الهی را هر سه روز یك بار ختم می كرد.

او خود در این باره فرمود: «اگر می خواستم قرآن را در كمتر از سه روز ختم می كردم. اما من به هر آیه ای كه می رسم در آن می اندیشم و در این امر درنگ می نمایم كه درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدین سبب است كه آنرا در سه روز ختم می كنم».

هم بر این اساس است كه امام هر برتری را به تقوا می داند و حتی به دیگران نیز حق می دهد كه اگر بتوانند بیش از او از تقوا بهره مند شوند از او برتر باشند، چونان كه در پاسخ مردی كه سوگند یاد كرد او بهترین مردم است، فرمود: «ای مرد! سوگند مخور، برتر از من كسی است كه بیشتر تقوای خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز این آیه نسخ نشده است كه برترین شما پرهیزگارترین شماست».

همو در جایی دیگر نیز فرمود: «ای زید، از خدا بترس كه آنچه بدان رسیده ایم تنها به كمك تقوا میسر شده است».

او همین تقوا، خداترسی و فرمانبری را معیار و نشان شیعه بودن نیز می خواند و به یكی می گوید: «هر كدام از پیروان ما كه خدا را فرمان نبرد از ما نیست، و تو اگر از خدا فرمانبری از ما خاندان هستی».

● زهد و ساده زیستن

روشن است آن كه با خدا چنین پیوندی جانمایه دارد دیگر دل در پی جز او نمی گذارد و جز اویی به دیده وی نیاید تا دلش از آن یاد كند. آن كه خدا را یافته و سرای لقای او را می شناسد سرای ناپایدار كنونی را جز باتلاقی نمی داند كه هر چه به درونش نزدیكتر شوی رهایی از آن دشوارتر و مرگ و نیستی حتمی می شود.

چنین است كه امام دنیا را سرایی آكنده از شر و بدی می شمرد و از شر آن به خداوند پناه می برد و راه رهایی را «زهد و پارسایی» می بیند و می فرماید: «به وسیله زهد و بی رغبتی به دنیا نجات از شر دنیا را می جویم».

محمد بن عباد می گوید: «رضا علیه السلام تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس می نشست و جامه های خشن بر تن می كرد و تنها هنگامی كه در جمع مردمان حضور می یافت جامه رسمی مردمان را می پوشید».

یك بار سفیان ثوری او را دید كه جامه ای از خز برتن كرده است. او را گفت: «ای پسر پیغمبر! چه خوب بود لباس پایینتر از این می پوشیدی!» فرمود: «دستت را پیش آر». پس دست او را به گریبان خود برد و او دید كه در زیر جامه بوریایی بیش نیست. آنگاه فرمود: «ای سفیان، آن جامه خز برای خلق این لباس ژنده برای حضرت حق است».

اباصلت هروی نیز درباره آن حضرت می گوید: «او غذایی ساده و خوراكی اندك داشت». امام حتی زمانی كه رسماً ولیعهد خلافت بود از همان زهد و پارسایی و ساده زیستی جدایی نداشت.

شكایتی كه یكی از كنیزان خانه از وضع رفاهی و معیشتی دارد گواه این حقیقت است. آن كنیز كه زمانی در خانه مأمون، اندكی در خانه امام رضا علیه السلام و پس از آن در خانه عبدا... بن عباس بوده است این سه دوره را چنین ترسیم می كند:«ما در سرای او (مأمون) در بهشتی از خوردنی و آشامیدنی و عطر و دینار بسیار بودیم پس از چندی مأمون مرا به حضرت رضا علیه السلام بخشید و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشی را كه داشتم از دست دادم. در آنجا سرپرستی بر ما نظارت داشت كه ما را شب بیدار می كرد و به نماز وا می داشت و این از هر چیز برای ما سخت تر بود و من آرزو می كردم از خانه او به جایی دیگر روم، تا آنكه مرا به عبدا... بن عباس بخشید و چون به سرای او رفتم چنان بود كه گویا به بهشت در آمده ام».

● برخورد با مردم

امام علیه السلام در برخورد با مردمان چهره راستین اسلام را ترسیم می كرد، آن هم در عصری كه جلال و شكوه پوشالین دستگاه خلافت از این آیین، سیمایی دیگر ارائه می داشت.

نخستین نكته اینكه او دیگران را هم دارای ارزش انسانی می دانست و از این دیدگاه با آنان برخورد می كرد. ابراهیم بن عباس می گوید: «هیچ نشنیدم و ندیدم كسی برتر از ابوالحسن رضا علیه السلام باشد. بر هیچ كس به سخن خویش بی مهری و ستم روا نداشت، سخن هیچ كس را نبرید، هیچ نیازمندی را بی پاسخ نگذاشت، پای خود در حضور هیچ كس دراز نكرد، در پیش هیچ كس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خویش را ناسزا نگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود می نشست، بسیار در پنهان صدقه می داد و به دیگران كمك می كرد».

او حتی در برخورد با غلامان و خادمان، هرگز حاضر نبود كرامت انسانی آنان را نادیده بگیرد و چیزی از حقوق آنان فرو گذارد. او حتی در ریزترین نكته ها این كرامت را پاس می داشت.

یاسر، خادم آن حضرت می گوید: امام رضا علیه السلام به ما فرمود: «اگر بر بالای سر شما ایستادم و در حال غذا خوردن بودید بلند نشوید تا غذا خوردن را به پایان برید». گاه یكی از ما را می خواست و چون به او می گفتند در حال غذا خوردن است می فرمود : «بگذارید تا غذایش را بخورد».

او هیچ اندرز گونه ای را كه با اصل كرامت انسان ناسازگار باشد نمی پذیرفت و همچنان بسادگی و دوری از تكلف در برخورد با دیگران ادامه می داد.

یكی از مردمان بلخ می گوید: در سفر امام به خراسان همراه او بودم. روزی سفره غذایی طلبید و همه خدمتكاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدایت، خوب بود برای اینها سفره ای جداگانه می گستردی! امام فرمود: «خاموش! كه خدا یكی است، پدر و مادر همه ما یكی است و پاداش هر كس نیز به كردارهای اوست».

او هرگز از برآوردن نیاز دیگران روی برنتافت و چونان كه شیوه این خاندان و سرشت امامان است گشاده دستی و بزرگواری را به غایت می رساند، البته از آن پرهیز داشت كه در برابر دادن چیزی به دیگران و برآوردن كاری برای آنان كرامت انسانی را از ایشان بستاند.

داستان آن مرد خراسانی مشهور است كه چون از در راه ماندگی خود سخن به میان آورد و از امام كمكی خواست تا پس از رسیدن به شهر خود آن را از جانب ایشان صدقه دهد، به او فرمود تا بنشیند، و پس از آنكه اطرافیان رفتند به اندرون رفت و بی آنكه به خانه باز گردد دست از فراز در آورد و مرد خراسانی را خواست و دویست دینار به او داد و فرمود: «این دویست دینار را بگیر و خرج راه كن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بیرون برو كه نه من تو را ببینم و نه تو مرا». چون بیرون رفت یكی پرسید: فدایت شوم، كرم و گشاده دستی شما بسیار است، اما چرا از آن مرد روی پوشاندید؟ فرمود: «از بیم آنكه مبادا خواری حاجت خواستن را بدان سبب كه حاجت او برآوردم در چهره اش ببینم. آیا نشنیدی سخن رسول خدا صلی ا... علیه و آله را كه فرمود: آن كه نیكی خود را بپوشاند كارش برابر هفتاد حج است».

مردی چنین گشاده دست است كه چون یكی به او می گوید: مرا به اندازه مردانگی خویش عطا ده، در پاسخ می فرماید: «این در توانم نیست»، و آن گاه كه او می گوید: مرا به اندازه مردانگی خودم عطا ده می فرماید: «این شدنی است».

همین امام است كه چون تمام دارایی خود را در روز عرفه با تهیدستان قسمت می كند و كسی می گوید: چه زیان بزرگی كردی! در پاسخ می فرماید: «این زیان نیست، بلكه سود است. آنچه را به وسیله اش پاداش و بزرگواری فراهم آورده ای زیان مدان».

امام با آن همه گشاده دستی - كه به جای خود رواست - هرگز این صفت شایسته را برابر نهاده اسراف و تبذیر ریخت و پاش نمی داند و از كوچكترین كوتاهی در این باره نمی گذرد، چونان كه به گفته خادم آن حضرت یاسر، روزی كه غلامان میوه خورده و نیمخورده آنها را ریخته بودند برآشفته به آنان می فرماید: «سبحان ا...! اگر از آن بی نیازید كسانی هستند كه به آن نیاز دارند؛ آنرا به كسی بدهید كه نیازمند است».

این شخصیت متعادل است كه از سویی در برخورد با فروتران فروتنی می كند و چون تنها می شود فارغ از كارهای رسمی و دولتی اطرافیان خود از كوچك و بزرگ را گرد می آورد، با آنان سخن می گوید، با آنان همدم می شود، و حشمت از خویش فرو می نهد تا با او همدم شوند؛ و از سویی در برابر آن كه خود را در ظاهر پرشكوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز می ایستد و چون از او می شنود كه دوست دارد جامه خلافت بر تن او كند در پاسخ می فرماید: « اگر خلافت از آن توست تو را حق آن نیست كه جامه ای را كه خدا بر تنت كرده است بر تن دیگران كنی و اگرخلافت از تو نیست روا نیست آنچه را از تو نباشد به من بدهی». امام در برابر او موضع خویش در برخورد با خویشتن و هم در برخورد با دنیا را چنین ترسیم می كند:« به بندگی افتخار می كنم،

... با بیرغبتی به دنیا، رهایی از شر دنیا را می جویم،

... با دامن در كشیدن از حرامها نایل آمدن به سودهای حقیقی را امیدوارم،

... با فروتنی در این سرای، بلندی نزد خداوند را خواهانم».



همچنین مشاهده کنید