چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

آثار منفی جنبش ملی گرایی


آدمی زمانی می پنداشت كه بر اكسیر حیات دست یافته است, این تصور هنگامی بود كه جمعیت ها به سوی تبلورِ ملی شتافته, در عرصه داعیه های ملی گرایی به رقابت پرداختند هر جمعی, حتی به بهای نفی امت های دیگر و مجد و عظمت آنان در تاریخ و فرهنگ و علوم, مدعیِ شكوه و مجدِ ملیتِ خویش بود

به تدریج جهان به سوی كشمكش و تعارض میان ملت ها پیش رفت, و جنگ جهانی اول و در پی آن, جنگ جهانی دوم, كه در تاریخ بشر بی نظیر بود, واقع شد. بی دلیل نیست كه در عصرِ ملی گرایی بمب های هسته ای و هیدروژنی اختراع می شوند كه كره خاكی را به فروپاشی و نابودی تهدید می كنند, این ملی گرایی است كه بشریت را در دو دوره پی در پی به فروپاشی و تجزیه كشانده و این خود به نزاع منجر گردیده و نزاع نیز به اختراع سلاح ها و وسایل تخریب انجامیده است. ملی گرایی به فروپاشی جامعه بشری می انجامد همان گونه كه آن بمب ها به نابودی اجسام منجر می شود, و این دو در فروپاشی و تفرقه و شدت نابود سازی همسان اند.به منظور بیان تفصیلی آثار منفیِ جنبش ملی گرایی, باید این آثار را در دو بخش عام, كه شامل كل بشریت است, و خاص كه مربوط به جهان اسلام است, بررسی كنیم.

آثار منفی جنبش ملی گرایی در عرصه جهانی

این آثار را می توانیم ضمن موضوعات ذیل بررسی كنیم:

۱ـ ملی گرایی الگویی سرزمینی

ییكی از نتایج عصر نهضت این بود كه اروپا از دین به عنوان برترین الگو سرپیچید و به جای آن به مجموعه ای از ارزش های محدود و نسبی, ایمان آورد. در پیشاپیش آن الگوها, ملی گرایی بود كه بازگشت گرایی نهضت اروپایی آن را تبلور ساخت, زیرا این نهضت انسان را به پرستش بت های روزگار طفولیت این تمدن بازگرداند و حال آن كه آدمی این مرحله ابتدایی را به بركت تلاش های انبیا(ع) پشت سر نهاده بود و به رشد خویش در توحید نایل آمده بود.

شایسته است در این جا به طرح مسئله الگوهای برتر بپردازیم. چنین پنداشته شده كه این مسئله قضیه ای انتزاعی است و رابطه ای با واقعیتِ خارجی زندگی ندارد, حال آن كه چنین نیست. به یقین, ایمان به الگوهایی معین در زندگی بر حیات روحی و عقلی و اخلاقی و در نتیجه حیات اجتماعی آدمی تأثیر دارد, زیرا ویژگی های آن الگوها بر فرد مؤمن به آن ها باز می تابد و او را سلباً و ایجاباً هم رنگ خود می سازد. از این جا است كه آدمی با مسئله الگوها هم چون بحران سرنوشت در حیات خود مواجه بوده است, همان گونه كه ادیان آسمانی هم آهنگ با این واقعیت پیروزی را از آن توحید در مقابل شرك دانسته اند, چرا كه در این زمینه میان الگوها تفاوت وجود دارد, الگویی كه شایسته است آدمی از آن پیروی كند و حاوی ویژگی های الگوی حقیقی لازم برای انسان است, و الگوهای پوچ و ساختگی كه خاصیت آن ها به تأخیر انداختن حركت آدمی به سوی تكامل و خلاقیت است.

خاستگاه اصلی در این امر در احساس نیاز به سوی (مطلق) و پیروی از آن هم چون نیازی فطری و طبیعی است, و از ویژگی هایِ مطلق, به حركت درآوردن آدمی و شكوفا كردن نیروها و توان های خلاّقِ او است. انسان نمی تواند با قرار دادن (نسبی) به جای (مطلق) بر آن نیاز فایق آید, زیرا (نسبی) ساخته وجود انسان است و در نتیجه حاوی ویژگی های آدمی با همه نواقص آن است, پس چیزی جز تكرار محدودیت و امراض آدمی و در نتیجه سبب جمود موجود انسانی نیست. براساس این اندیشه در می یابیم كه ملی گرایی الگویی برگرفته از انسان است و مبتلا به همه نواقص و ویژگی های منفیِ او است. از این رو می بینیم كه ملی گرایی آمیخته با خود خواهی آدمی و تعصب و تكبر و غرور و محدودیت او است و این ها همه شرور و رذایلی هستند كه انسانِ غربی به حكم دوری اش از مطلق به تقدیس آن ها پرداخته است.۱

خلاصه این كه ملی گرایی سبب حرمان آدمی از دست آوردهای ارتباط با مطلق گردیده است و به جای آن او را با بحران های ناشی از ارتباط با محدود گرفتار ساخته است از این رو است كه خدای تعالی فرموده است: (لا تجعل مع اللّه الها آخر فتقعد مذموماً مخذولاً)۲

شهید سید محمد باقر صدر می گوید: (… هر الگوی محدود و نسبی هرگاه در مرحله ای مورد توجه آدمی قرار گیرد و انسان از آن برای خود مطلقی بسازد و بر این اساس مرتبط با آن گردد در مرحله رشد ذهنی تبدیل به قیدی بر ذهن می گردد همان ذهنی كه آن را آفریده است و این مقتضای محدود و نسبی بودن آن [الگو] است.)۳

برتراند راسل می نویسد: (حبّ وطن به تنهایی نمی تواند الگوی برتر باشد, زیرا فاقدِ قوه نوآوری و ابداع است.)۴

۲ـ ملی گرایی و اخلاق

از آن جا كه ملی گرایی الگویی محدود و نسبی است, به جریانی مقابل اخلاق بدل می شود, زیرا اخلاق جز در چهارچوب الگوهای مطلق زاده نمی شود. از بحث های قبل هم روشن شد كه ملی گرایی آمیزه ای از ویژگی های پست بشری هم چون خود محوری, تعصب, كبر و غرور است و هنگامی كه الگوهای آدمی در حدود قلمروهای جغرافیایی او محدود گردد, به آن جا می رسد كه اخلاق را با مفهومی نژادپرستانه مطرح می كند و در این صورت, فضیلت همان است كه مصلحت میهنی و ملی می طلبد و رذیلت آن است كه با این مصلحت متعارض باشد, هرچند آن مصلحت و راه های تحقق آن نامشروع باشد. فولیز می گوید: (هیچ كس عظمت كشور خود را آرزو نمی كند مگر آن كه آرزوی شكست و انحطاط دیگران را دارد).۵ برتراند راسل می نویسد: (احساس ملی همراه با عنصر پنهان یا آشكار دشمنی نسبت به غیر است).۶ و یكی از مستشرقان هلندی اظهار می دارد كه: (ملی گرایی به خدایی [بدل شده است] كه همه اصول حق و عدل و خیر را به قربان گاه خود می برد.)۷

و استاد (جود) درباره مجد و شرف ملی چنین شرح می دهد:(مجد و عظمت ملی تنها به این معنا است كه ملت از چنان توانی برخوردار باشد كه بتواند به وسیله آن امیال و خواسته های خود را در صورت نیاز بر دیگران تحمیل كند… پس شرف به قول (مستر بلدون), عبارت است از: نیرویی كه ملت را به عظمت و افتخار برساند و انظار را به سوی آن جلب كند و افكار را به خود مشغول سازد, و معلوم است كه چنین نیرویی كه ملت را به این مرتبه از شرف برساند تنها بر بمب های آتشین و مخرب و ویران كننده و بر وفاداری جوانان و میهن دوستی آنان توقف دارد; جوانانی كه علاقه مند به فرو ریختن آن بمب ها بر سر مردم و سرزمین های دیگرند… پس به عقیده من چنین ملتی به همان میزانی كه از شرف برخوردار است! باید وحشی و تربیت نشده تلقی شود….)۸

والتر لاكور می گوید: (از ویژگی های اصلی ملی گرایی خودخواهی و كم انگاری شأن دیگران, و فقدان روحیه انتقادپذیری و عدم احساس مسئولیت و عدم رعایت جانب انصاف است. از این رو ملی گرایی به تدریج واقع بینی را از دست می دهد و پندار خیالی را بر جامعه حاكم می كند.)۹

جان هرمان راندال می گوید: (فاشیست های ایتالیایی نخستین كسانی بودند كه از نو به صراحت به خود محوری مقدس برای دولت ملی مباهات می كردند.)۱۰

۳ـ ملی گرایی جنبشی مادی

ملی گرایی مذهبی وضعی است كه الگوهای خود را از ضروریات محیطی می گیرد, و از این رو با تفكر مادی هم آهنگی كامل دارد و حامل ویژگی های آن در عرصه های سیاسی, اجتماعی و فرهنگی است. و از نشانه های مادی بودن آن تناقضش با اخلاق و ارائه تفسیری عرفی از زندگی اجتماعی است.

۴ـ ملی گرایی منشأ جنگ ها

نویسندگان و اندیش مندان متفق اند كه ملی گرایی در ورای جنگ های دو قرن نوزدهم و بیستم قرار دارد. در قرن نوزدهم ملی گرایی موجب بروز معركه ها و ایجاد مستعمره ها گردید سپس منشأ توسعه طلبی و تعارض منافع میان دولت های مختلف, به تعبیر یكی از مورخان جامعه شناس, شد.۱۱

فرانسیس كوكر, اندیشه مند غربی, می گوید: (بسیاری از ملی گرایان در قرن نوزدهم در پی احساسات ملی گرایانه افراطی به این باور رسیدند كه ملت های پیشرفته كه از تاریخ و میراث عظیمی برخوردارند و دارای برتری های نژادی و ملی و میهنی هستند, سزاوار نیست كه توانایی ها و قدرت خود را در داخل مرزهاشان محصور كنند, زیرا وظیفه ملی و میهنی تنها منحصر به دفاع از حاكمیت كشور و حفظ استقلال آن نیست, بلكه یك رسالت جهانی وجود دارد كه بر آن ها بسط نفوذ سیاسی و گسترش تمدن ملی شان را بر همه كشورهای عقب مانده ایجاب می كند, هر چند این امر مستلزم به كارگیری زور و خشونت باشد, و این مقتضای مصلحت است.)۱۲

دكتر (هات), یكی از پیشگامان ملی گرایی در قرن نوزدهم, چنین می گوید: (اكتفا به حفظ حاكمیت كشور همه چیز نیست, زیرا روی گردانی از رقابت اقتصادی ـ سیاسی جهانی به معنای عدم ایفای كامل وظیفه در پاسداری از عظمت و شكوه تاریخی كشور است. پس عدم اقدام به توسعه طلبی به معنای در معرض آسیب قراردادن غرور ملی و نهایتاً مرگ در معركه تنازع بقا میان كشورها است, و البته اقتدار و خطرپذیری و روحیه تهاجمی داشتن ضامن استمرار و حفظ غرور ملی ما است.)۱۳

ملی گرایی در قرن بیستم به اوج خود رسید و در اثر آن جهان ـ غیر از جنگ های منطقه ای و محدود ـ در دو جنگ جهانی فرو رفت, در این باره (لویس ل.اشنایدر) می گوید: (شدت رقابت میان دولت های ملی روز به روز فزونی یافته و تحت تأثیر وجود مصالح انفعالی مغایر با گذشته, موجود بشری به فراموش كردن این مطلب گراییده است كه همه آدمیان در اصل یكسان هستند و واقعیت این است كه ضرورت های تكامل ملی غلبه هر دولت را بر دولت دیگر ضروری ساخته است و این احساس, صلح و آرامش را از همه دولت ها گرفته است.)۱۴

و نیز می گوید: (خون میلیون ها انسانی كه بر زمین ریخته شد و ثروت های عظیم ملت هایی كه به غارت رفت و فجایع انسانی كه واقع شد همه و همه جهان را در كارش به شگفت فرو برد و این هنگامی بود كه ملت آلمان احساس ها و ویژگی های انسانی خود را از دست داد.)۱۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید