سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

بازی او, بازی قدرت است


بازی او, بازی قدرت است

Al Big یا همان آل بزرگ, مردی که قامت چندان بزرگی ندارد اما مغرورانه راه می رود و رفتارهایش سرشار از نوعی هویت مردانه و وقاری دلپذیر و صمیمانه است

Al Big یا همان آل بزرگ، مردی که قامت چندان بزرگی ندارد اما مغرورانه راه می رود و رفتارهایش سرشار از نوعی هویت مردانه و وقاری دلپذیر و صمیمانه است. او با چشمانی تیره و نافذ به گونه ای نگاه می کند که می تواند روح را در کالبد چشمانش قرار دهد و با گیرایی افسون وارش احساسات یک شخصیت را القا کند.

اگر بخواهم قدرت آل پاچینو را در بروز احساسات یا حتی خصلت های یک شخصیت بیان کنم، اینگونه خواهم گفت: در نقاشی کلاسیک فصلی تحت عنوان کومپوزیسیون وجود دارد. شما اگر از دیدن یک تابلوی نقاشی احساساتی نظیر شادی، غم، یاس، تاثر و بسیاری دیگر را دریافتید، همه به کومپوزیسیون و مهارت نقاش در نشان دادن آن بر می گردد. حال اگر شما به یکی از عکس هایی که در سکانسی از یک فیلم از آل پاچینو گرفته شده بنگرید، منظور مرا درک خواهید کرد.

از تمام این ویژگی ها که بگذریم، به صدای دو رگه و خش دار او می رسیم که همواره آغشته به لحنی محکم و متقاعد کننده می شود و حتی گاها با یک نطق طولانی اما دلپذیر همگان را تحت تاثیر قرار می دهد.

آل پاچینو را می توان یکی از پیشگامان به کارگیری شیوه متد اکتینگ دانست که همراه با برخی از بازیگران بزرگ هم نسل خود نظیر داستین هافمن و رابرت دنیرو از مهم ترین گسترش دهندگان این سبک از بازیگری محسوب می شوند. او چه در یک کاراکتر مثبت و چه منفی قرار گرفته باشد، غالبا به گونه ای بازی می کند که حس دوستانه ای بین او و تماشاگر القا می شود. حتما شما هم تا به حال از دیدن فیلم های او به این حس پی برده اید. خصوصا وقتی که در نقش یک معترض اجتماعی ظاهر می شود. شاید هم این موضوع دلیلی بر وجود پوسترهای او بر دیوار اتاق ها باشد. به هر حال با تمام شهرت و بزرگی پاچینو، کسی او را با خود غریبه نمی داند.

باری، با نگاهی به بیوگرافی این بازیگر ایتالیایی-آمریکایی که خود را یک ایتالیایی کامل می داند،در می یابیم که زندگانی شخصی پاچینو ریشه در پرسونای سینمایی او دارد.البته می توان گفت که سینما و تئاتر، هر دو با هم دو عضو جدا نشدنی از زندگانی هنری او به حساب می آیند و بازیگری تئاتر در کار سینمایی او بی تاثیر نبوده است. این موضوع را می توان از کار داستانی بدنام محلی و همچنین کارگردانی و بازیگری او در قهوه چینی دریافت که هر دوی این آثار قبل از آن که بر روی پرده نمایش داده شود، بر روی صحنه تئاتر توسط آل پاچینو به نمایش در آمده بودند.

آل پاچینو در کار سینمایی خود قابلیت بالایی در ستاره شدن داشت و خیلی زود به شهرت جهانی دست یافت. او را می توان عنصر اصلی سه گانه پدر خوانده دانست. وقتی که فرانسیس فوردکوپولا او را برای شخصیت مایکل کورلئونه در اولین قسمت پدرخوانده انتخاب کرد تا یک نقش مهم را در کنار مارلون براندوی فقید ایفا کند،اعتقادی که فرانسیس فورد کوپولا به او داشت را در هیچ کس دیگری نمی شد یافت. بالاخره او پسر نمونه ای برای دون ویتو کورلئونه (در قسمت اول مارلون براندو و در قسمت دوم رابرت دنیرو) شد; تا جایی که هیچ چیز نمی توانست ذره ای از احترام و تواضع او را نسبت به پدرش کم کند. همین عامل زمینه ساز انتقال قدرت از پدر به پسر شد. چراکه دون کورلئونه کس دیگری را به لیاقت و صلابت مایکل سراغ نداشت. به این ترتیب مایکل کورلئونه یا همان آل پاچینو، حکمران مطلق سه گانه پدر خوانده شد.

مایکل در یک ساعت اولیه پدر خوانده ساده و خجالتی به نظر می آید. جوانی که تمایل چندانی نسبت به حضور در جمع گنگسترهای خانوادگی از خود نشان نمی دهد و حتی در حضور آنان روی آن ندارد که جمله دوستت دارم را به معشوقه خود (دیان کیتون) بگوید. او کم حرف است، نگاهی خالی از معنا دارد و گاهی تک و تنها به روی نیمکت حیاط می نشیند و در حالی که یک پای آویزان از روی نیمکت را تاب می دهد، در سادگی خود غرق می شود. به عقیده من تمام این رفتارها هوشیاری آل پاچینو را در نقش پردازی نشان می دهد. به نظر می آید که مایکل گرفتار سنگینی سکوتی است که گویا قبل از هر فریادی لازم است.

پس از ناکام ماندن ترور دون ویتو کورلئونه و بستری شدن او در بیمارستان، توانایی های نهفته مایکل برملا می شود. او با فداکاری و هوشیاری تمام و با دست خالی، تخت خواب پدرش را به اتاق دیگری انتقال می دهد تا نقشه شوم دشمنان را نقش بر آب کند. به عقیده من لحظه جاری شدن اشک از چشمان مارلون براندو در حالی که بی تحرک به روی تخت خوابیده و به پسرش نگاه می کند، لحظه درخشان فیلم است و حتی مرا هم به گریه می اندازد. در نهایت، کتک خوردن مایکل از پلیس خیانتکار تکان عمیقی برای شخصیت اوست و صورت ورم کرده اش آبستن احساسات و وقایع بعدی می شود. او در ادامه به نوعی در برنامه های خانواده شریک می شود و خائنین را در رستوران به ضرب گلوله از پای در می آورد.

در قسمت دوم پدر خوانده خبری از مایکل ساده دل نیست. در عوض او مغز متفکر خانواده و پدر خوانده گنگسترهاست. او در حالی که در فضایی نیمه تاریک مخفی است، معامله شرافتمندانه را رد می کند و کسی نمی تواند مانع او شود. در این قسمت دست او بیش از پیش به خون آلوده می شود و با کشتار مخالفان، قدرتی بی چون و چرا در سراسر ایالات متحده برای خانواده فراهم می کند. در قسمت سوم آل پاچینو، دون مایکل کورلئونه را همراه با زمان پیر می کند. در این قسمت او پشیمان است و با بد بیاری ها، به نوعی تاوان سنگدلی های گذشته را می دهد. حمله قلبی که به مایکل دست می دهد نشان دهنده کیفر اوست. کیفر، همان چیزی است که تماشاگر نمی خواهد دون مایکل کورلئونه را دچار آن ببیند. ولی به نظر می آید که فرانسیس فورد کوپولا و آل پاچینو قصد دارند تا داستان را از رئالیسم بودن خارج نکنند و حوادث ناگوار را جزئی از زندگانی واقعی بدانند که حتی گردن گیر افراد قدرتمندهم می شود.

موفقیت های آل پاچینو تنها به پدرخوانده ها محدود نمی شود. او بازیگری است که در تمام دوره های کاری خود، چند اثر درخشان را در کارنامه هنری اش ثبت کرده است.چهار فیلم اولیه او در دهه ۷۰ به نام های وحشت در نیدل پارک، مترسک، سرپیکو و بعد از ظهر سگی او مهارت های او را به اثبات رساند.در سرپیکو او نقش اعتراض آمیزی را در لباس یک پلیس نیویورکی ایفا می کرد که مبارزه مقدسی را علیه فساد و رشوه خواری افسران مافوقش به راه می اندازد که تنهایی و ثابت قدمی اش در این راه او را به یک قهرمان اجتماعی تبدیل می کند. در بعد از ظهر سگی نیز یک قهرمان دوست داشتنی است اما این بار در هیبت رئیس سارقان یک بانک. هوشیاری، انرژی بالا و سادگی او در بعد از ظهر سگی همه را به وجد می آورد; خصوصا در جایی که با حاضر جوابی ساده لوحانه اش در گفت وگوی تلفنی یک خبرنگار با اوکه به صورت زنده از تلویزیون پخش می شد، موضع را به نفع خود بر می گرداند و باعث قطع نیمه کاره برنامه تلویزیونی می شود. آل پاچینو در بعد از ظهر سگی از نظر قانون به عنوان یک خلافکار تلقی می شود اما او به گونه ای نقش پردازی می کند که کمتر کسی دوست دارد گیر افتادن او را در پایان کار ببیند. پس از این کارهای موفق او را در بابی دیرفیلد دیدیم; یک عاشقانه غم انگیز و سپس یکی -دو کار ضعیف مثل گشت زنی و انقلاب. تا اینکه نوبت به صورت زخمی رسید. شخصیت تونی مونتانا به سادگی و بی پیرایگی سرپیکو و سونی در بعد از ظهر سگی نبود اما جسارت پرتنش گذشته را می شد در این نقش نیز یافت. او در این فیلم به قدری لهجه کوبایی داشت که گاها اصلیت او را فراموش می کردیم. تونی مونتا نا شخصیت سرسخت و زیاده خواهی داشت که از همان ابتدای فیلم با آنکه هنوز صاحب قدرت نشده بود و در آشپزخانه یک رستوران کار می کرد، باز هم در مقابل هیچ کس، حتی گنگسترهای مافیای مواد مخدر هم کوتاه نمی آمد و رفتار جسورانه ای با آن ها داشت.به نظر می رسید که او می خواهد نقاط ضعف زندگانیش را پنهان کند. تونی مونتانا در ادامه فیلم صاحب قدرت و ثروت می شود اما طمع زیاد و رفتار موذیانه او با اطرافیانش لحظات هذیانی و غیر قابل باوری را برای او به وجود می آورد. به هر حال تونی مونتانا در کل فیلم گیرا بود.

نقش های بزرگ آل پاچینو تا اواسط دهه ۸۰ باعث شناساندن هرچه بیشتر سبک بازیگری او شد که بر پایه بداهه گویی و برخی رفتارهای برجسته و پر رنگ استوار بود.

در دهه ۹۰ نوبت به عطر خوش زن رسید. یک نظامی سخت گیر و نابینا که در انزوا و تنهایی به سر می برد و به دنبال سنت شکنی و رهایی از بندهای زندگی تاریک خود است. بنابراین به لذت های گوناگون روی می آورد و با احساس عدم رضایتی که در خود می یابد، آخرین راه رهایی، یعنی خودکشی را انتخاب می کند اما پرستار جوان او را از عوالم خویش بیرون می کشاند. آل پاچینو برای بازی موفقش در این فیلم نهایت استفاده از دو ابزار را به عمل آورد که اولی چشمان خیره به یک نقطه که انگار تا به حال نابینا بوده اند و دیگری صدای پر قدرت و لحن متقاعد کننده او بود. به هر حال این آل پاچینو بود که عطر خوش زن را از پوچی نجات داد و آن را به یک فیلم مهم تبدیل کرد.

پس از کارهای فوق آل پاچینو، نقش های مرد منشانه، پر چالش و ممتایزی را در فیلم های مخمصه، نفوذی، دانی براسکو، بی خوابی و چند فیلم دیگر انجام داد. او در فیلم وکیل مدافع شیطان هم بسیار خوب و تاحدودی رعب آور بود. و من به این نتیجه رسیدم که او خود شیطان است چراکه می تواند در هیبت هر کسی ظاهر شود، فقط شغل و وظایفش با شیطان تفاوت دارد.

نویسنده : حمیدرضا تهرانی



همچنین مشاهده کنید