جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

ستاره ها هرگز نمی میرند


ستاره ها هرگز نمی میرند

ستاره ها همیشه زنده اند و می تابند چه روز و چه شب مثل حالا که من در خنکای سحر بیدارم و نور خورشید همه جا می تابه اما می دونم در پس این روشنائی, ستاره ها منو می بینند و می تابند

ستاره‌ها نمی‌میرند حتی اگه تیره‌ترین شب‌ها از راه برسه. حتی اگه تو خواب باشی و اون‌ها رو نبینی. حتی اگه فرسنگ‌ها از اون‌ها فاصله داشته باشی. ستاره‌ها همیشه زنده‌اند و می‌تابند. چه روز و چه شب. مثل حالا که من در خنکای سحر بیدارم و نور خورشید همه جا می‌تابه. اما می‌دونم در پس این روشنائی، ستاره‌ها منو می‌بینند و می‌تابند.

در این هوای سحرگاهی، دلم هوای تو رو کرده، یه دوست که بشه با اون حرف زد، تو چشماش نگاه کرد و برای پریدن ازش اجازه نگرفت. یه دوست که بتونه چشم‌های منو باز کنه. احساس منو لمس کنه و نگاه منو نسبت به هر چیزی که می‌بینم بالا و بالاتر ببره. یه دوست که جرأت کنه در اوج با من ملاقات کنه، دور از هر تردید و ترسی. دور از هر تصوری که پا در زنجیر خاک داره. دور از بایدها و نبایدها. یه دوست که مثه یه ستاره روشنم کنه، اسیر زمان و دربند مکان نباشه و هر لحظه منو به ابدیت پیوند بده. منو تا اون ستاره که به من چشم دوخته نزدیک کنه، من از ذوب شدن نمی‌ترسم، گه بدونم تا همیشه در قلب یه ستاره، خواهم سوخت!

کجائی بچه محل! من هنوز به دنبال توام هیچ مانعی منو ناامید نکرده، هیچ جادوئی، برام دور نبوده، هیچ صخره‌ای برام بزرگ نشده. هیچ دردی در این مسیر، برام بی‌درمون نبوده، من به دنبال توام. کسی که معرفت رو چشیده و شهد عشق رو سر کشیده. اون‌هائی که تنهائی رو دیدن، خوب می‌دونن من چی می‌گم.

در این هیاهوی روزمرگی! صب تا شب دویدن و شب تا صب آرمیدن، در این روزهای تب‌آلود زندگی، به دنبال یه لقمه نام، هی چرخیدن، عرق ریختن. بیا رفیق، فراموشش نکنی. بیا از یاد نبری. این لحظه‌ها کم‌ات نکنند، تا روزی روزگاری زیر این گنبد کبود، تو بحر قصه یکی بود یکی نبود، گم بشی. یادت باشه یکی هست که ستاره تو است. یکی که می‌تونه لحظه‌های تو رو پر کنه سرشار از بودنت کنه. یکی که بشه چشم، و تو گوش. یکی که بتونی باهاش یه قل دو قل بازی کنی. - جر نزنه. کم نیاره. تا آخر بازی باهات همدمه! یکی که هر چیزی رو واست مز‌ه‌دار کنه. یکی که تو رو وصل کنه به اصلت. یکی که وقتی نباشه دلت هری بریزه.

شاید یکی، ای بابا این بچه محل ما چه دل خوشی داره. کو یار؟! توی این دوره دود و بوق و ترافیک! تو این زمونه بدو جوون تا از قافله عقب نمونی! از صب تا شب کار کار، کلاغه خبردار دار! کی به فکر یاره؟! یار سیری چند؟!

همه فکر و خیالم گذرون زندگیه! همه آرزوم یه نمه بی‌خیالیه! اما کو مجال؟! اه... تو بساطم کمه چه برسه به جون! که اونو دو دستی تقدیم یار مهربون کنم. انگاری تب مرداد گرفتت. یه جورائی این خورشید بی‌کلک، خورده وسط فرق سرت، ببر تو آب یخ کنی جونم!

منم بهت می‌گم رفیق، زیر این گنبد کبود، اگه فقط یکی بود... یکی دیگه نبود این قصه پیش نمی‌رفت. این آدما جوونه نمی‌زدند، گل نمی‌کردند، میوه نمی‌دادند. هر دردی کنار یار، شیرینه. تحملش آسون‌تره. غم آدم، غم تنهائیه! بی‌همدلی و بی‌همزبونیه! نذار از ترجیع‌بند نمی‌شه نمی‌شه، گوشتت تلخ بشه!

خودت رو قابل بدون. تا بهت پیشکش کنند. تا وقتی تو کار دودی و دم، تا وقتی به بیکاری می‌گی دمت گرم! تا وقتی قیافه‌ات این‌جوری رفته تو هم، فکر نکن گشایشی از راه می‌رسه! گشایش واسه اونائی تو راهه که می‌گن یا علی! بسم‌ا... آستین بالا می‌زنن و یه قدم به جلو برمی‌دارن. تو جزء کدومشی. یا به خودت راست بگو یا روزگار بهت می‌گه که راست کدومه! تا وقتی لبات نمی‌خنده، تا وقتی قدر این نفسی رو که می‌کشی ندونی، تا وقتی هر روز کارت بشه گله‌ پشت گله و شکایت از زمونه، تا وقتی بی‌تحرک مثه یه مترسک وسط مزرعه زندگی‌ات وایسی، حتی یه گنجشک رو شونه‌هات نمی‌شینه! خودت رو تکون بده. این رسم برنده شدن نیست. این ختم بازیه! برو به سمت شاد زیستن، رها شدن، شادی یه انتخابه رفیق. یه مدال نیست که کسی اونو رو تخت سینه‌ات سنجاق کنه! غم یه توهمه. بهت می‌گم چیزی به‌نام غم وجود نداره. زندگی سراسر سرور و شادیه!

زندگی یه جریان سیال انرژیه! حرکت، حرکت می‌آره. زندگی اگه نفس نباشه، پیش نمی‌ره. هر اتفاقی توی هستی، با نگاه تو معنی می‌شه!

وقتی ورشکسته می‌شی، وقتی عزیزت پر می‌کشه، وقتی از کسی که انتظار نداشتی زخم می‌خوری. وقتی حقت رو می‌خورن، وقتی بهت تهمت می‌زنن. وقتی بهت خیانت می‌کنن یه حالتی بهت دست می‌ده که اسمشو می‌ذارن ”غم“.

اما به مرور زمان، زمونه یادت می‌ده یه جوری با اون حادثه کنار بیائی یا اون مشکل رو حل کنی، یا اصلاً فراموشش کنی.

وقتی غمگین می‌شی، در واقع از تعادل خارج می‌شی. دچار افت انرژی می‌شی مثه کسی که تو کنکور شرکت کرده. به شوخی بهش بگو، تو قبول نشدی. یهو از حال می‌ره. احساس خستگی می‌کنه. اشتهاشو از دست می‌ده. حوصله دیدن کسی رو نداره. ولی اگه همون موقع بهش بگی شوخی کردم تو قبول شدی، حالتش عوض می‌شه. یهو سرزنده می‌شه. همه رو شام مهمون می‌کنه. می‌خنده و تا صب شب‌ زنده‌داری می‌کنه.

این دو حالت نشون می‌ده، تصور من و تو نسبت به یک واقعیت، روان ما رو می‌سازه یا ویران می‌کنه. در واقع حالت غم که نشونه افت انرژی حیاتی در توست، این پیامو می‌ده که ”چرا شرایط اون‌طوری که من می‌خوام نشد“.

پس غم، یه واکنشه نسبت به خواهشی که براورده نشده. حالا اگه من و تو با هوشمندی به واقعیت‌ها نگاه کنیم متوجه می‌شیم که زاویه نگاه ما به هر پدیده‌ای حالت روانی ما رو شکل می‌ده. اگه انتخاب من شادی باشه، در هر اتفاقی نکته‌ای رو کشف می‌کنم که بتونه نیروی حیاتی رو در من تقویت کنه، نه تضعیف.

واقعیت‌ها همواره مسیر خودشونو می‌رن و او چیزهائی که ما می‌بینیم همه واقعیت نیست. ما همیشه نسبت به بخش‌هائی در هستی نادانیم. پس هر حادثه‌ای که برات اتفاق می‌افته، می‌تونه قسمت‌های مجهولی داشته باشه که تو نمی‌تونی اون‌ها رو حل کنی. و ناچاری بپذیری و راه خلاق دیگه‌ای رو پیش بگیری.

مثلاً اگه تو در کنکور قبول نشدی، در صورتی که همه تلاشت رو کرده باشی به‌جای واکنش غم به خودت بگو از چه مسیری می‌تونم پیش برم تا به خواسته‌ام برسم. شاید عواملی در این اتفاق هستند که من اونا رو نمی‌شناسم. پس از تعادل خارج نمی‌شم و راه خلاقی می‌یابم تا از اون مسیر حرکتم رو آغاز کنم.

بازیکنان تیم فوتبال وقتی به فینال می‌رسن اگه برای به‌دست آوردن جام جهانی، بازی کنن، در صورتی‌که اون جام به حریف واگذار بشه، به شدت دچار افت انرژی می‌شن. اما اگه به خودشون بگن ما هر دو تلاش کردیم و به این نقطه رسیدیم در واقع هر دو گروه بهترین بودیم، دیگه نگران نخواهند شد که این جام به چه کسی داده می‌شه و در صورت واگذاری به حریف، با خوشحالی به اون‌ها تبریک می‌گن و دچار افت انرژی که به شکل ”واکنش غمش ظهور می‌کنه نمی‌شن.

حالا تو که اخم کردی! تو که توی خودت فرو رفتی. مثه آدمای افسرده در هم شدی. تو فقط دچار افت انرژی هستی و نیاز داری با یک حرکت خلاق، انرژی رو در خودت بالا ببری. یکی از راه‌های جذب انرژی داشتن یار و رفیقی شقیقه، تا در کنار هم احساس بهترین نسبت به هر حادثه‌ای داشته باشین.

ما نیاز داریم کسی رو دوست بداریم و کسی هم ما رو دوست بداره. این نیاز حیاتیه. تو به جنب و جوش نیاز داری. در هر سن و سالی که هستی راهی پیدا کن تا از زندگی‌ات لذت ببری. اگه تنهائی تو رو دچار افت انرژی کرده، نگو که می‌ترسم دنبال بازی بگردم تا با هم همراه بشیم نگو از نوه‌هام خجالت می‌کشم. نگو تا خونه و ماشین نداشته باشم، مجبورم تنها بمونم، اول بخواه و مشتاق باش. بعد بجو و به کاینت بسپار.

ستاره‌ها، به من و تو پیغوم می‌دن که هر کسی به دنبال جفت خودش می‌پره، تا در کنار هم آروم بگیرن. هر ستاره واسه ما آدما، مثه یه نگاه تازه‌س. ستاره‌ها توی آسمون کنار هم می‌درخشن و هیچ‌کدوم جای دیگری رو تنگ نکرده. بیا من و تو، هر دو، یه نگاه تازه بشیم. واسه رها شدن هی ساده بشیم. دل زندگی، با ما می‌تپه. وصل کن خودتو به این همه ستاره که بهت زل زدن.

اگه کوله‌بارت سنگینه! اگه خیلی تنهائی و همدمی نداری. اگه بیماری و دستت خالی! اگه بیکاری و در به در دنبال کاری! اگه بهت ظلم شده و در فشاری، یادت باشه، حتی در تیره‌ترین شب‌ها، در اوج تاریکی و ظلمت، همیشه ستاره‌ای هست که چشمش به تو است. اون ستاره یه پیغومه، یه خبر خوش واسه اونائی که به دنبال نورند. ستاره‌ها هرگز نمی‌میرند. حتی اگه تو خواب باشی و اونا رو نبینی.



همچنین مشاهده کنید