پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هملت چالش برانگیزترین نقش بر روی صحنه


هملت چالش برانگیزترین نقش بر روی صحنه

نمایشنامه هملت شاهکار ویلیام شکسپیر یکی از مشهورترین نمایشنامه های تاریخ ادبیات جهان است

نمایشنامه هملت شاهکار ویلیام شکسپیر یکی از مشهورترین نمایشنامه های تاریخ ادبیات جهان است. این نمایشنامه درباره هملت شاهزاده دانمارک است که از سفر آلمان به قصر خود در السینور دانمارک بازمی گردد تا در مراسم خاکسپاری پدرش که به گونه مرموزی به قتل رسیده است شرکت کند. در این میان پدرش در هیئت روح بر وی ظاهر می شود و از هملت می خواهد که انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را از عمویش که به قصد در دست گیری حکومت با مادرش پیمان ازدواج بسته باز ستاند. هملت در عملی ساختن این هدف در تردید و وسوسه قرار می گیرد و دچار افسردگی می شود. «بودن یا نبودن» پرسش بزرگ اوست. مونولوگ معروف هملت کشاکش نیروهای سرنوشت و آزادی اراده را چنین تصویر می کند: «بودن نبودن، یا مسأله این است.که آیا بزرگواری آدمی بیش از آن است که زخم فلاخن وتیر بخت ستم پیشه را تاب آورد، یا آنکه در برابر دریایی فتنه و آشوب سلاح برگیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد مردن، خفتن؛ نه بینش و پنداری که ما با خواب به دردهای قلب و هزاران آسیب طبیعی که نصیب تن آدمی است پایان می دهیم؛ چنین فرجامی سخت خواستنی است.»

به بهانه واگذاری نقش هملت به «دیوید تنانت»، بازیگر هالیوود، «ریچارد ایر»، مدیر سابق تئاتر ملی انگلیس، درباره اینکه چرا اجرای این نقش چند وجهی چالش برانگیز ترین کار در تئاتر است، توضیح می دهد:

همه ساله اجراهای متعددی از شاهکار دنیای ادبیات، هملت، اثر زوال ناپذیر شکسپیر، با گزینش های متفاوت نقش های آن بر روی صحنه می رود. معمولاً هر پنج سال یکبار بازیگری خود را در نقش هملت در بوته داوری عموم می گذارد و نتیجه این می شود که یا مورد استقبال مردم قرار می گیرد و به لقب «هملت زمانه» مفتخر می شود و یا با گذر سن یا عدم استقبال مردم از این نقش جنجالی برکنار می شود.

با نگاهی به عکس العمل های خودمان نسبت به هملت های گذشته می توانیم این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم: این امر می تواند نتیجه پیوند عاطفی انکارناپذیر ما با گذشته و ابزاری برای مطالعه بهتر و دقیق تر حال باشد. من شخصاً تاکنون دو اجرا از این اثر را با چهار بازیگر در نقش هملت کارگردانی کرده ام: جاناتان پرایس (Jonathan Pryce)، دانیل دی لوئیس (Daniel Day-Lewis)، جرمی نورتام ( Jeremy Northam) و یان چارلسون (Ian Charleson)‎/ در سال ۱۹۸۰ برای انتخاب هملت در اولین کارم مهمترین معیارها در نظرم خصوصیات بارز یک فرد افسرده مالیخولیایی بود: مردی جوان اما سرخورده و غمگین با موهایی بلند و ژولیده و خصایصی زن گونه که با یک عقده سنگین درونی در دنیای در حال رشد رنسانس میلی به پیشرفت از خود نشان نمی داد. این دقیقاً تصویری بود که «گونتر گراس» رمان نویس در توصیف چنین شخصیتی در قرن هجدهم پیش روی من گذاشته بود.

البته عصر ما نیز با اندوه و دلتنگی به غایت آشناست، با این تفاوت که علاوه بر اینها انسان نوعی در این عصر با آخرین توان سعی در به شهرت رسیدن دارد و زمانی که به آن می رسد از آن می گریزد و زندگیش را به چاشنی خودپرستی آلوده کرده است. بنابراین به نظر می رسد نمایش مردی که از سنگینی بار شهرت ناخواسته ناله می کند و بصورت مداوم خود را در آینه درونش می کاود، نمایشی درخور امروز باشد. انتخاب دیوید تنانت نیز به عنوان بازیگری باهوش و استعداد و ماهر نمی تواند بر حسب اتفاق بوده باشد و انتخابی آگاهانه و زیرکانه است.

ما کارگردانان معمولاً هملت را به چشم نوعی آزمون قدرت در میان بازیگران یا داوطلبان این نقش می بینیم. نقشی که مانند یک مسئولیت سنگین نه تنها در قبال تئاتر دوستان، بلکه حتی در قبال مردمی است که تئاتر نمی روند. هرچه بازیگر این نقش مشهورتر باشد، بررسی های عموم دقیقتر و گسترده تر خواهد بود. اما یک پرسش در همه حال مطرح است: آیا او توانایی اجرای این نقش را دارد در سالهای اخیر بازیگران متعددی از جمله سیمون راسل، استفان دیلان، رالف فینس، آدرین لستر و بن ویشو در این نقش ظاهر شده اند که می توان گفت همه آنها حداقل تاحدودی موفق بوده اند.

اما مشکل اینجاست که هر کسی نمایش هملت را می بیند پس از پایان آن احساس می کند که تا حدودی فریب خورده است! مانند این است که شما از مسکو دیدن کنید اما روسیه واقعی را نبینید. همین حس کماکان در مورد کارگردان و بازیگر هم صادق است. او هم مانند یک جهانگرد از پاافتاده است که هنوز مکان های ندیده و کشف نکرده بسیاری در سراسر یک قاره وسیع دارد و تنها کاری که تاکنون انجام داده شاید دسته بندی نامنظم این مکان ها بر روی یک نقشه است.‎/‎/ این گستردگی قلمرو به طبقه بندی پولونیوس(Polonius) از نمایشنامه شباهت دارد: «تراژدی، کمدی، تاریخی، شبانی، کمدی- شبانی، تاریخی- شبانی، تراژدی-تاریخی، تراژدی- کمدی-تاریخی- شبانی ‎/‎/‎/!»

هملت از طرفی در برابر برداشت های سطحی، چکیده گویی و عصاره گیری، مقاومت می کند و از طرف دیگر از ارائه فهمی کامل و همه جانبه به مخاطبش سر باز می زند. در وهله اول در این نمایش موجی از گدازه های احساسات ذوب شده از اندوه و جنون و خشونت گرفته تا فشارهای عصبی، وابستگی، حسادت سرکوب شده، شرم، گناه، پشیمانی و حتی کمی عشق به بیرون فوران می کند. از سوی دیگر این نمایشنامه تا حدود زیادی بعد سیاسی نیز دارد قصر السینور(Elsinor، مقر پادشاهی دانمارک) با درباریان فاسد، جاسوسان، واسطه های درباری کوته نظر، افسران کبرفروش و بوی تعفن ترس که در هر گوشه از آن به کمین نشسته، تمثیل کاملی از یک حکومت فاسد خودکامه است.

نکته قابل توجه دیگر درباره این نمایش، جولان عقاید و ایده های مختلف در آن است که باعث می شود یا حتی مخاطب را مجبور می کند تا درباره عمق مسائلی همچون ماهیت دیوانگی، ماوراءالطبیعه، تقدیر، عدالت، مجازات و از این قبیل بیندیشد. بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقام است. پس این یک نمایش انتقام است، نمایش هیجان انگیز انتقام طلبی پسری از عمویش به خاطر قتل پدر. چنین داستانی بیش از هر خصوصیت دیگری می تواند «تأمل برانگیز» باشد.

به هر روی با صرفنظر از هر آنچه بیان آن در قالب یک نمایش پنج پرده ای برای کارگردان میسر نیست، نکته ای که انتقال آن به هر قیمتی اجتناب ناپذیر است شرح رنجیدگی فرزندی از ازدواج دوباره مادر اوست. بنابراین از میان هر نوع رویکردی که کارگردان برای مخاطب فراهم می کند بیان تعدادی از مسائل که درون مایه اصلی نمایش را تشکیل می دهند الزامی است. مشکلات اصلی در انتقال مفاهیم اجتناب ناپذیر این نمایشنامه عبارتند از: باورپذیر ساختن تجلی روح برای بیننده ، به تصویر کشیدن جنون هملت ، پیدا کردن بازیگر زنی که بتواند دیوانگی افیلیا را به طرزی ملموس و تأثیرگذار به تصویر بکشد ، حفظ قدرت و تأثیرگذاری در طول این نمایش ممتد بدون اینکه به بیننده فرصت خارج شدن از تئاتر در حین نمایش را بدهد و مهمتر از همه نمایش یک بازی در بطن یک بازی دیگر و ‎/‎/‎/ با رعایت تمام این موارد می توان تصور کرد که عدالت در مورد بهترین نمایشنامه منثوری که تاکنون به ثبت رسیده تا حدودی رعایت شده است!

تنها اجرایی از این نمایشنامه که تاکنون از نظر من تمامی این موارد را به گونه رضایت بخشی رعایت کرده است، فیلم گریگوری کوزینتسف (Grigori Kosintsev) محصول روسیه متعلق به سال۱۹۶۴ بود که در آن اینوکنتی اسموکتونوسکی (Innokenti Smoktunovsky) در ۳۹ سالگی نقش هملت را ایفا می کرد. جوان بودن هملت در این نمایش الزامی نیست. اما رعایت این عامل می تواند کمک بیشتری به آن کند. چرا که داستان درباره تکامل شخصیتی یک انسان است. این نکته در واقع بحث چالش برانگیز این روزهاست. چرا که بسیاری از مردم حتی در ۶۰ سالگی نیز به درجه خودشناسی هملت نمی رسند.

موضوع اصلی داستانها، فیلمها، رمانها و اشعار روایی ماـ از هملت گرفته تا هری پاتر ـ را شرح تکامل انسانها از جوانی تا بلوغ فکری تشکیل می دهد: عشق ورزی و مقاومت در برابر خواسته های والدین، قبول مسئولیت و آگاهی از سرانجام دنیوی که همانا مرگ است عناصر کمابیش مشترک در این آثار هستند. هملت دانش آموز خردمندی است که از طرف نسل پیشین خود که زندگیشان تحت اداره مصالح سیاسی و قوای ارتشی بود مورد فشار روحی واقع می شود. او مرد جدیدی متعلق به رنسانس نوپاست که به مخالفت با فئودالیسم دیرپا برمی خیزد، اشراف زاده و شاهزاده ای است که با تحصیل در دانشگاهی در آن سوی مرزهای کشورش با پیشینه اش مقابله می کند و نجیب زاده ایست که دوستانش را از میان مردم عادی برمی گزیند.

مترجم: زهره فرجی



همچنین مشاهده کنید