سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

لحظه های فلسفی موسیقی


لحظه های فلسفی موسیقی

آدورنو در میان عناصر موسیقی بر اهمیت هارمونی تاکید دارد و معتقد است که صنعت فرهنگ هارمونی با قابل پیش بینی بودن به همسانی سوژه ها دست می زند

● درآمد :

آدورنو در میان عناصر موسیقی بر اهمیت هارمونی تاکید دارد و معتقد است که صنعت فرهنگ هارمونی با قابل پیش بینی بودن به همسانی سوژه ها دست می زند.بنابراین نزد آدورنو همچون شوئنبرگ، نوآوری موسیقایی، باید تحول هارمونیك باشد. از دید آدورنو موسیقی‌ای كه دلپذیر باشد، افقی را برای انسان ترسیم می‌كند كه در آن تغییر‌ها پیش‌بینی می‌شود و به او آرامش و امنیت می‌بخشد.به همین دلیل است كه موسیقی سنتی ایرانی برای یك آلمانی قرن نوزدهم گوشخراش و آزار‌دهنده است. آدورنو در مورد هارمونی می‌گوید: «هارمونی زیبایی‌شناسانه، به طور كامل به دست نخواهد آمد. بیشتر آرایه‌ای مصنوعی و توازنی موقتی است.در هر چیز هنری كه هارمونی خوانده می‌شود، هسته‌های امور مختلف و متضاد نهفته است. «نامطبوعی» حقیقت هارمونی است. هارمونی بیان چیزی است كه به راستی وجود ندارد. هارمونی آن امری را رد می‌كند كه آرمان خودش بر آن استوار است». این شبیه درك ماركس و چپ‌اندیشان از هارمونی اجتماعی است.چرا كه از دید این اندیشمندان هرچه كه به عنوان نظم اجتماعی معرفی می‌شود، تحمیق خلایق و استثمار توده‌هاست. بنابراین بحث موسیقایی آدورنو مبتنی بر بحث ماركسی است كه آنچه كه به عنوان هارمونی معرفی می‌شود، قرارداد است. بنابراین آنچه كه به عنوان هارمونی موزیكال تصور می‌شود، همواره در معرض تغییر و تحول است. در تاریخ موسیقی غرب، چنانكه آدورنو نشان می‌دهد، هارمونی تقریبا همخوان با پیشرفت طبقه متوسط، سلطه مناسبات سرمایه‌داری و گسترش مدرنیته است.

تقریبا همزمان با پیدایش بورژوازی غربی، نطفه موسیقی تنال غربی در آثار درباری هایدن و موتسارت شكل می‌بندد. در تاریخ موسیقی غربی قبل از رنسانس، موسیقی‌های بومی، فولكلوریك و حتی آتونال و پلی‌ـ ‌فونیك داشتیم. اما در كتاب‌های تاریخ موسیقی آغاز موسیقی كلاسیك غربی را همزمان با مونته‌وروی در قرن ۱۶ می‌دانند. در این زمان آموزش و نظام موسیقایی نوشته و تثبیت شد. تا قرن هجدهم موسیقی، تركیبی از موسیقی درباری و موسیقی كلیسایی بود. این موسیقی تنال بود. یعنی با یك نت شروع می‌شد و در گسترش خود به این نت مركز وفادار می‌ماند و قطعه با هما نت پایان می‌یافت. به نحوی كه نت اصلی آغاز قطعات بعدی را نیز تعیین می‌كند. از این روست كه از نظر آدورنو فرم سونات صورت موسیقی بورژوایی است. نوآوری آهنگسازان در نیمه قرن نوزدهم چون بروكز، بعد از بتهوون و موسیقی پست‌رمانتیك در این بود كه این پایداری به نت اصلی را از نظر پنهان كنند.

از دید آدورنو تحول بزرگ قرن نوزدهم اولا وارد شدن اصوات گوشخراش و ثانیا از بین رفتن فرم تكامل موسیقی بود. این نكته‌ای است كه در واپسین آثار بتهوون شنیده می‌شود. وی در آنها كوشیده است فرم‌های آشنای هارمونی را بشكند. برخلاف برخی منتقدان كه این آثار بتهوون را آثار پیرمردی ناراضی از جهان می‌دانستند، آدورنو زمینه‌های موسیقی آتونال را در همین قطعه می‌دانست. نمونه‌های دیگر برخی آثار واگنر، فرانتس ‌لیست و به خصوص سمفونی نهم گوستاو ماهلر هستند كه منجر به پیدایش موسیقی آتونال در آغاز سده بیستم شدند. موسیقی آتونال در سال ۱۹۰۹ توسط آرنولد شوئنبرگ معرفی شد. دیگر نمایندگان برجسته این موسیقی آنتوان وبرن و آلبان برگ- استاد پیانوی آدورنو- بودند.

ویژگی‌های اصلی این موسیقی آن است كه اولا با نت محوری شروع نمی‌شود و ثانیا در تكامل موسیقی به هیچ نمونه‌ای از شكل‌های سنتی برنمی‌خوریم. از این رو این موسیقی قابل پیش‌بینی نیست و هیچ قاعده از پیش تعیین شده‌ای را اتخاذ نمی‌كند. از این رو این آثار عمدتا از فرم اركستر دور می‌شوند و با سازهای غیر‌همسان به صورت (مجلس ۱ تا ۴ ساز) اجرا می‌شوند.آدورنو موسیقی آتونال را بزرگ‌ترین دستاورد تاریخ موسیقی می‌دانست و می‌گفت ناهمخوانی انسان معاصر در زندگی جدید را نشان می‌دهد.

ریشه انتقادات آدورنو به موسیقی استراوینسگی، شوستاكویچ، جاز و واگنر نیز به همین‌جا برمی‌گردد.او نزد واگنر به ایده «هنر كامل» حمله می‌كند، ضمن آنكه استراوینسكی را به دلیل بازگشت به گذشته و دور‌كردن تاریخ موسیقی از مسیر تكامل نقد می‌كند. نقد او به موسیقی جاز نیز به دلیل بداهه‌نوازی و پس‌زمینه بودن این موسیقی است.



همچنین مشاهده کنید