شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

سپیده كاشانی


خانم سپیده كاشانی در سال ۱۳۱۵ هجری ق در شهر كاشان در خانواده ای كه به مبانی اسلامی و مذهبی سخت پایبند بودند به دنیا آمد او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در كاشان گذراند سپس به تهران عزیمت كرد

زندگی نامه

خانم سپیده كاشانی در سال ۱۳۱۵ هجری ق در شهر كاشان در خانواده ای كه به مبانی اسلامی و مذهبی سخت پایبند بودند به دنیا آمد . او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در كاشان گذراند سپس به تهران عزیمت كرد . او پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت های ادبی خود را وسعت بخشید و با مطبوعات و رادیو و تلویزیون همكاری نزدیك داشت به طوری كه سرودهای انقلابی زیادی را تهیه كرد كه به خصوص در دوران جنگ تحمیلی مرتب از رادیو و تلویزیون پخش می شد . وی مدت ده سال از سال ۱۳۶۰ عضو رسمی شعر و ادب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت بود و بیش از یك سال هم در سمت عضو شورای عالی شعر و ادب تلویزیون انجام وظیفه كرد . این شاعره بزرگ سرانجام در بهمن ماه ۱۳۷۱.هجری ش چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت .

ویژگی سخن

خانم سپیده كاشانی شاعری خوش قریحه و نیكوپرداز می باشد كه شعرش از لطافت و ظرافت خاصی برخوردار است . او هم به سبك قدیم و هم به سبك نو اشعار زیبایی سروده است .

معرفی آثار

نخستین مجموعه شعری او كه در سال ۱۳۵۲ ۶۵۲۵۹; .ش به چاپ رسید عبارت است از پروانه های شب و بسیاری از شعرهای آهنگها و سرودهای انقلابی كه تاكنون ساخته و پخش شده است .

گزیده ای از اشعار

پیمان

سرم را نیست سامان جز تو ، ای سامان من بنشین حریم جان مصفا كرده ام ، در جان من بنشین

ز اوج آسمان آرزوها سر بر آوردی كنون این مهر روشن در دل ایمان من بنشین

دو چشمم باز اما غیر تاریكی نمی بینم شب تاریك من بشكاف و در چشمان من بنشین

بیا كز نور روی تو چراغ دل بر افروزم بیا تا بشنوی اندوه بی پایان من بنشین

دل هر ذره لبریز است از نور جهان گیرت امید من بیا در باور پنهان من بنشین

به خوابم آمدی كز شوق رویت دیده نگشایم سحر چون عطر گل آهسته بر مژگان من بنشین

مرا عهد تو با جان بسته دارد رشته الفت تو نیز ای دوست لختی بر سر پیمان من بنشین

مرا هرگز نشاید تا تو را در شعر بسرایم طبیبا ، غمگسارا ، از پی درمان من بنشین

* * *

پروانه های شب

پروانه های شب

در زیر داربست بلند

ستاره ها

حرفی است بر كتیبه این قصر كاغذین

حرفی ز روزهای شتابنده

حرفی ز لحظه های نتابیده

كز تنگه های شب زده می آید

كز برج یادها …..

پروانه های شب

نیمی است از ادامه یك انسان

كه نیم دیگرش

دنیای عابری است كه تنها

بر دست های خالی خود خیره مانده است

او در تمام راه

می گشت تا به شعله شعری

شایسته هزاره شیرین

بر بیستون یاد

آلاله های عشق بر افروزد

اما كلام او

چون نقش یك گناه بر آیینه زمان

بی رنگ در

احاطه تحقیر می شكست

پروانه های شب

این حرف

این صداقت گسترده

ای كاش در بلندی اندیشه های تو

یك دم مجال پر زدنی یابد

* * *

هجرت عاشقان

خاك صحرای جنون ، خاطره مجنون داشت برگ برگ گل آن چهره به رنگ خون داشت

خار آن از سفر عشق حكایت می كرد ریگ زارش سخن از قافله مجنون داشت

نقش پایی كه عیان بود بر آن دشت غریب داستان سفری در افق گلگون داشت

با صبا چون سخن از داغ شقایق گفتم دیدمش شعله نفس زمزمه ای محزون داشت

آنكه با داغ دل لاله سحر كرد شبی سیل اشك از مژه مواجتر از جیحون داشت

دل آشفته ما را به اسارت می برد كاروانی كه متاعی ز عقیق خون داشت

آه ز آن پرسش معصوم دو چشمان یتیم كه اندر آن محكمه از عمر سخن افزون داشت

نقش خاتم به جبین داشت دلارا ، سروی رایت افراشته بر دوش ، ره گردون داشت

رفت فرهاد و پیامش همه شیرین كاری است ناقه در اشك غم لاله و شان گلگون داشت

نام اگر یافت سپیده ز ره گمنامی عاشقی بود كه عطر سخنش افسون داشت

* * *



همچنین مشاهده کنید