پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

گره كور رابطه جهان اسلام و غرب


گره كور رابطه جهان اسلام و غرب

رابطه جهان اسلام و غرب به گره كوری مبدل شده است كه هر چه دو طرف بیشتر می كشند كورتر می شود از زمان جنگ بین الملل اول كه امپراتوری عثمانی فرو ریخت هر سال این روابط بغرنج تر و عداوت ها سهمگین تر شده است

اهالی جهان اسلام، از راست اسلامی تا چپ ماركسیست درد را در امپریالیسم غرب می دیدند و غرب پس از قریب یكصد سال با تئوری برخورد تمدن ها در حقیقت اعلان جنگ به این منطقه داده است. كسی راه حلی ندارد و به نظر می رسد كه باید به نقطه آغازین بازگشت و از نو طرحی دیگر ریخت.

برای چنین كاری بدون شك اولین مرجعی كه باید مورد مشورت قرار گیرد نوشته ها و اندیشه های اسلام شناس بزرگ انگلیسی تبار برنارد لوئیس است. برنارد لوئیس استاد سابق دانشگاه های لندن و پرینستون آمریكا عمری را در مطالعه تاریخ جهان اسلام و به خصوص امپراتوری عثمانی صرف كرده و از نادر علمای غربی است كه دانش عمیق آن منطقه از جهان را با تفكر در باب مسائل آن با جهان غرب در آمیخته است. نوشته های او نه تنها زوایای تازه ای در روابط این دو جهان با هم روشن می كند بلكه شیوه روان قلم او و سهولت مطالعه آنها خواندن آنها را از تحقیق ملال آور به لذتی وافر بدل می كند. بسیاری از كارهای او به فارسی ترجمه شده اند ولی اكثر كارهای او قطورند كه ممكن است از حوصله علاقه مندان بیرون باشد. خوشبختانه یكی از آنها به نام «برخورد فرهنگ ها» اخیراً به چاپ دوم رسیده است و مزه ای از علم و روشن اندیشی این دانشمند بزرگ را با زبانی روان و ساده و حجمی اندك در اختیار ما قرار می دهد. خواندن این كتاب كوتاه كافی است كه افقی نو در رابطه جهان اسلام و غرب بر او بگشاید. بدون شك تمام افكار او را در این نوشته نمی توان یافت ولی در همین كار كوتاه هم او ریشه های این رابطه را مورد بررسی قرار می دهد و آن را در متن بزرگتر تاریخ تمدن جهان ترسیم می كند. به گفته او تضاد این دو تمدن، برخلاف تصور عمومی، از سوی جهل نیست، بلكه این دو تمدن یكدیگر را خوب می شناختند و زبان فرهنگی و تمدنی آنها در حقیقت مشترك بود. لوئیس حتی یك قدم فراتر رفته و این دو را فرزندان دوقلوی یك تمدن مادر می شناسد كه ناگاه به جان هم افتادند و این نزاع هنوز به انجام نرسیده است. به طور مثال اگر رابطه غرب را با تمدن های چینی و هند بنگریم می بینیم كه قرن ها رابطه تمدنی با یكدیگر نداشتند و قرن ها در جهل كامل از یكدیگر ادامه حیات می دادند. ولی با جهان اسلام چنین نبود. اسلام در عربستان تولد یافت. مصر، سوریه و امپراتوری بیزانس همه مسیحی بودند كه در اندك زمان در دامن ارتش های اسلامی افتادند و از سوی دیگر غرب اروپا یعنی اسپانیا را تسخیر كرده، وارد فرانسه هم شدند. از این رو جوهر حس غربی در قبال جهان اسلام از اول نه تنها برخورد دو نظام دینی یا ولع تجاری بلكه ترس بود كه تا قرن ها پس از قرن هفدهم كه نیروهای عثمانی پشت دروازه های وین رسیدند به قوت خود باقی ماند. این برخوردهای قرون وسطی همگی مخرب نبود. در این دوران تمدن اسلامی در دورانی كه تمدن غرب در قعر ظلمت به سر می برد به اوج شكوفایی خود رسید و مخزن سایر تمدن های بزرگ مانند تمدن یونانی و ایرانی و جنبه هایی از تمدن هندی شد. در این برخورد بود كه میراث این تمدن ها به غرب انتقال یافت و فصل نوینی از تجربه تمدنی بشر آغاز شد. نكته ظریف پروفسور لوئیس آنكه در تقسیم بندی تاریخ غرب باید تجدیدنظر كرد. آنجا را كه امروز تاریخ غرب است سه قسمت می كند _ قدیم، قرون وسطی و جدید _ باید گفت قدیم _ دوران اسلامی و تاریخ جدید. چنین تقسیم بندی ای سیر تحول تمدن در غرب(شامل جهان اسلام) را روشن تر می كند.

توجه به خصوص لوئیس در این كتاب به سال ۱۴۹۲ است. در این سال كه به خاطر كشف آمریكا به وسیله كریستف كلمب مشهور است در عین حال سالی است كه غرناطه یا گرانادا در اسپانیا به دست مسیحیان فتح شد و مسلمانان و یهودیان از آنجا اخراج شدند.

این سال، سال شكست اسلام در برابر غرب مسیحی نیست چه سربازان عثمانی در شرق اروپا همچنان شرق اروپا را مورد تهدید داشتند و هنوز قرن ها تا آغاز سقوط امپراتوری های اسلامی مانده بود. ولی در این دوران است كه شاید بتوان گفت نیروهای دو تمدن به نوعی به تعادل می رسند بدان معنی كه غرب همپای جهان اسلام می شود و جهش خود را آغاز می كند. در این دوران است كه در غرب صنعت چاپ اختراع می شود و باروت به عنوان سلاحی مخرب وارد كارزار جنگ می شود، هر دوی این اختراعات حاصل اكتشافات نوین است كه این بار از چین به غرب به ارمغان می آید.

تا این مرحله خواننده حسی از علل شكوفایی اسلام و عقب افتادگی غرب به دست آورده است. در دوران شكوفایی، جهان اسلام را عالمی باز به روی دیگر تمدن ها می بینیم كه از تمدن یونان، هند و ایران و سایر تمدن های بومی خاورمیانه بهره می برد و از میانشان تمدن بزرگ و جدیدی كه تمدن اسلامی می نامیم می سازد. در همان دوران یعنی قرون ظلمت۱ اروپا جهانی بسته، كوته بین و متعصب است كه درون صومعه های خود به طرد دیگران می پردازد. جنگ های صلیبی آغازی است در باز شدن چشمان غربیان كه به تدریج نه تنها به گنجینه های تمدن یونان از طریق اسلام دست می یابند، بلكه به تدریج به اكتشاف جهان و كره زمین می پردازند.

در حالی كه آنان دروازه های خود را باز می كنند جهان اسلام دروازه های خود را می بندد. به طور مثال هنگامی كه صنعت چاپ اختراع می شود و آغاز تحول ریشه ای در تمدن غرب می شود، سلطان عثمانی آن را در قلمرو خود ممنوع می دارد. به یهودیان اجازه چاپ می دهد به شرطی كه فقط به عبری و نه به عربی یا تركی مطلب منتشر كنند. بدین ترتیب بود كه اولین كتاب به خط عربی در سال ۱۵۱۴ در ایتالیا چاپ شد و متن آن كتاب دعای مسیحیان بود. اجازه چاپ كتب عربی و تركی در امپراتوری عثمانی فقط دو قرن بعد در سال ۱۷۲۷ داده شد. چاپ قرآن و كتب تفسیر و شرع مقدس همچنان ممنوع ماند ولی فصل جدیدی در تاریخ فكری جهان اسلام شروع شده بود. به علاوه در حالی كه كاشفان غربی به اقصی نقاط دنیا به كاوش می پردازند جهان اسلام جزیی ترین علاقه ای به آموختن خارج از محیط خود نشان نمی دهد. جالب است كه فقط یك كار آن هم در باب تاریخ فرانسه در قرن شانزدهم چاپ می شود (به دستور صدراعظم) و پس از آن به مدت دو قرن دیگر خبری نیست و جهان ما در جهان مطلق از جهان بیرون فرو می رود. ۱۴۹۲ آغاز سقوط تمدن اسلامی نیست و پس از آن سه امپراتوری بزرگ اسلامی بروز می كنند (عثمانیه _ صفویه ،۱۵۰۱ تیموریان هند ۱۵۲۶) ولی رنسانس اروپا آغاز شده و حدود دو قرن بعد جهان اسلام در هم شكسته است.

در چنین تجزیه و تحلیلی شاید بتوان یك قدم فراتر رفت و جهان را در حیطه سه تمدن بزرگ منطقه ای دید: تمدن چین، تمدن هند و تمدن توحیدی در غرب كه به دو شق بزرگ اسلامی و مسیحی تقسیم شده است. اختلاف جهان اسلامی و مسیحی بدون شك فراتر از مسائل فرهنگی است. گرچه جهان اسلام در دوران شكوفایی خود به اكتشافات فوق العاده در علوم و طب دست یافت این اكتشافات و اختراعات هیچ گاه به تحولی در نحوه تولید اقتصادی منجر نشد و اسلام قرن نوزدهم با اسلام هزار سال قبل از آن تغییر اساسی از این نظر نشان نمی دهد. تحرك اقتصادی و اجتماعی همچنان راكد ماند تا امپراتوری های عثمانیه و قاجار به خاك سیاه نشستند، به عكس اكتشافات و اختراعات در غرب جهانی نو ساخت كه ریشه های فرهنگی آن را هم جهتی دیگر داد

فرهنگ جدید علم مدار _ نه دین مدار _ بود و لبه تیز جهان بینی خود را همانقدر علیه مسیحیت گماشت كه امروز مسلمانان خیال می كنند علیه اسلام در كار است. نبرد امروز جهان نبرد بین مسیحیت و اسلام نیست (جنگ های صد ساله دینی بین كاتولیك ها و پروتستان ها نزاع مسلمان و مسیحی را به فراموشی انداخت) بلكه نزاع تمدن جدید تكنولوژیك با تمدنی است كه هنوز هم وارد تاریخ جدید نشده است. از این رو پروفسور لوئیس آغاز آن را در انقلاب فرانسه می بیند كه با شعارهای آزادی، برابری و همبستگی وارد صحنه شد. به گفته ایشان پیام اصلی اسلام با برابری (بین مسلمان) و همبستگی مسئله نداشت و با برابری ها بعدها به بدنه جوامع اسلامی وارد شد. با وجود این جهان اسلام یا هیات حاكمه اسلام از این تمدن نوخاسته احساس تهدید كرده و باید گفت كه جمعی دیگر كه بعدها به نام روشنفكران در جهان اسلام مطرح شدند از آنها استقبال كردند. از اینجاست كه بسیاری از «امپریالیسم غربی» امپریالیسمی به دعوت بومیان اهل خاورمیانه بود كه بعدها در بسیاری از این ممالك به قدرت رسیدند. غربی شدن مدت ها در خاورمیانه مد روز بود و فقط به تدریج تغییر جهت داد و به شكل ضدغربی آن درآمد.واقعیت آن است كه جهان مسیحی غرب در جهانی با ریشه های شهرنشینی رشد كرد در حالی كه جهان اسلامی هیچ گاه از شر تسلط نظام های ایلی خلاص نشد. گرچه برنارد لوئیس تمدن اسلامی را در كاری دیگر تمدنی شهری می خواند ولی واقعیت آن است كه تمام شهرهای اسلامی بالاخره تحت سلطه ایل قرار گرفتند و ایلات _ حتی پس از قرن ها سروری و حكومت _ خوداستبدادی و سلطه جویی بر مردمان سكنا یافته خود را از دست ندادند. استبداد، زورگویی، نظامی گری مادر بی قانونی است و بی قانونی دشمن اول نوآوری و سرمایه گذاری و آغاز سرخوردگی مسلمانان جهان شد و هست. در قرن بیستم ایلات در جهان اسلام رو به افول رفته اند. باشد كه با گسترش شهرنشینی سنت شهروندی هم در میان ما آغاز شود و شاید كه امید برای آینده در مقابل غرب داشته باشیم.پروفسور لوئیس گزینه آخر جهان اسلام را بین اسلام و دموكراسی می بیند. در حالی كه برخورد نهایی به نظر نگارنده این سطور بین تمدنی علمی است كه به نام تمدن جدید شناخته شده است و تمدنی قرون وسطایی كه بر پایه تقسیم انسان ها به خواص و عوام قرار دارد و به غلط تمدن اسلامی خوانده می شود. تجدد را در مقابل اسلام قرار دادن منشاء همان گره كوری است كه در آغاز مقاله به آن عطف كردیم.

پی نوشت:

۱- عطف است به قرون پنجم بعد از سقوط روم تا قرن دهم یا آغاز جنگ های صلیبی

رضا علوی



همچنین مشاهده کنید