چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مرزهای قانونی اخلاق
● اصول اخلاقی، قانون و تعهد
از زمانی که انسانها به صورت اجتماعی زیستهاند، تعدیل رفتارشان با توجه به اصول خوب و بد، برای سلامت جامعهای که به آن تعلق داشتهاند، ضروری بوده است. ما این را اخلاق مینامیم که میتواند معانی متعددی داشته باشد. اخلاق میتواند یک رشته علمی باشد که با آنچه خوب و بد مینامیم و تعهدات و وظایف اخلاقی سر و کار دارد. اخلاق همچنین میتواند مجموعهای از اصول یا ارزشهای اخلاقی، یا نظریه یا منظومهای از اصول اخلاقی باشد. بسته به محیط اجتماعی، آن قدرت برتری که به عنوان دلیل رفتار نیک به آن استناد میشود، ممکن است خواست خداوند، روند طبیعت یا قاعده منطق باشد. در جایی که خواست خداوند ملاک باشد، پیروی از فرامین الهی معیار رفتار پسندیده است. اگر روند طبیعت ملاک باشد، تطابق با صفات منسوب به طبیعت انسان ملاک قرار میگیرد. در جایی که منطق حکمفرماست، انتظار میرود رفتار اخلاقی از تفکر منطقی سرچشمه گرفته باشد.
اگر کسی بپرسد «به نظر شما اخلاق یعنی چه؟» گمان میکنم جوابهایی به قرار زیر دریافت کند:
«اخلاق وابسته به آن حسی است که به من میگوید این کار درست است یا غلط»
« اخلاق وابسته به اعتقادات دینی من است»
«رفتار اخلاقی یعنی پیروی از آنچه قانون آن را ضروری میداند»
«اخلاق متشکل از معیارهای رفتاری است که مورد پسند جامعه است».
معنی «اخلاق» را نمیتوان به سادگی تعیین کرد و نظراتی که بسیاری از مردم در مورد آن دارند، اغلب اساس محکمی ندارد. بسیاری از مردم عموماً اخلاق را با احساساتشان برابر میدانند. اما اخلاقی رفتار کردن به معنی پیروی از احساسات شخصی نیست. کسی که از احساساتش پیروی میکند ممکن است از انجام کار درست باز بماند. در واقع احساسات نمیتواند معیار درستی برای سنجش رفتار اخلاقی باشد. همین طور نمیتوان اخلاق را مطابق با دین دانست. بدون شک اغلب ادیان معیارهای اخلاقی والایی را ارائه میکنند ولی اگر اخلاق در حصر دین قرار داشت، رفتار اخلاقی تنها محدود به دینداران میشد. دین میتواند معیارهای اخلاقی محکمی را اعمال کند و برای رفتار اخلاقی انگیزه شدید به وجود آورد. اما اخلاق نه محدود به دین و نه مساوی با آن است.
اخلاقی بودن لزوماً مترادف با پیروی از قانون هم نیست. قانون اغلب شامل یک سری معیارهای اخلاقی است که مورد قبول اکثر شهروندان است. اما قوانین هم میتوانند همانند احساسات از اخلاق فاصله بگیرند. تاریخ بشریت شاهد جوامع و قوانینی در آنها بوده است که بردهداری را مجاز شمردهاند. جامعه آفریقای جنوبی قوانینی داشت که کارشان اجرای سیاست جدایی سفیدپوستان از سیاهپوستان بود. نمونههای بسیار دیگری از قوانین مخالف با اصول اخلاقی در جهان وجود دارد. جوامعی هستند که زن به عنوان جنس دوم در قانونشان تعریف شده است. احتمالاً هنوز در اروپا بانوانی هستند که روزهایی را که زنان اروپایی فاقد حق رأی بودند به خاطر بیاورند.
اخلاقی بودن به معنی انجام «امر مورد قبول جامعه» نیز نیست. منکر آن نیستم که در بسیاری از جوامع اکثر مردم هنجارهایی را قبول دارند که واقعاً اخلاقی هستند اما ممکن است هنجارهای رفتاری یک جامعه از اصول اخلاقی فاصله داشته باشد. ممکن است تمام یک جامعه از نظر اخلاقی فاسد شود. آلمان نازی مثال خوبی از چنین جامعهای است.
علاوه بر این، اگر اخلاق به معنی انجام «امر مورد قبول جامعه» بود، برای اطمینان از اخلاقی بودن یک مسئله، باید میفهمیدیم جامعه چه چیز را میپسندد. به عنوان مثال اگر میخواستم تصمیم بگیرم در مورد سقط جنین چه نظری داشته باشیم، لازم بود یک نظرسنجی کلی از جامعه انجام دهم و بعد امر مورد قبول جامعه را در نظرمان اثر دهیم. فقدان اتفاق نظر در مورد بسیاری از مسائل اجتماعی امکان برابر دانستن اخلاق با عرف یک جامعه را از میان برمیدارد. اگر اخلاقی بودن به معنی پیروی از عرف جامعه بود، افراد مجبور بودند در مورد مسائلی به دنبال توافق بگردند که هیچ گاه در مورد آنها به توافق نمیرسند.
● پس بالاخره اخلاق چیست؟
اخلاق دارای دو قسمت است: در درجه اول به معیارهای معقول خوب و بد اشاره دارد که چگونگی رفتار انسان را، معمولاً از نظر حقوق، تکالیف، فایده برای اجتماع، سلامت زندگی و فضایل، تعیین میکنند. معیارهای اخلاقی همچنین شامل آنهایی میشوند که فضایل صداقت، شفقت و وفاداری را واجب میشمارند. به علاوه، معیارهای اخلاقی دربرگیرنده معیارهایی هستند که حول نیازهای اولیه انسان میگردند.
اخلاق به مطالعه و توسعه معیارهای اخلاقی فرد نیز اشاره دارد. همان طور که پیشتر گفته شد، ممکن است احساسات، قوانین و هنجارهای اجتماعی از اخلاق فاصله بگیرند. پس لازم است فرد به طور دائم معیارهای خود را محک بزند تا مطمئن شود که معقول و قابل دفاع هستند. پس اخلاق به معنی تلاش مداوم برای مطالعه باورها و رفتار اخلاقی خودمان و کوشش برای اطمینان از اینکه ما و نهادهایی که تشکیل میدهیم مطابق با معیارهایی معقول و قابل دفاع، نیز است.
● چه ارتباطی میان قانون و اخلاق وجود دارد؟
تعبیری که فرد از قانون دارد لزوماً تعبیری را که از اخلاق دارد، تحت تأثیر قرار خواهد داد و بالعکس. با توجه به عدم توافق در مورد معنی «اخلاق»، تلاشهایی که به منظور کشف چگونگی ارتباط اخلاق با «قانون» (که خود نیز مفهوم کامل و واضحی نیست) انجام میشود، تنها به ابهامات بیشتر منتهی میشود.قانون و اخلاق یک بسته را تشکیل میدهند که به هر حال با هم مرتبطند. هنگامی که «کانت» سعی میکند وظیفه قانونی و کارکرد آن را توضیح دهد، بیشتر به همان منابع فکری اشاره میکند که در بحث در مورد وظایف اخلاقی بر آنها تکیه دارد. وی تأکید دارد که قانون باید برای همه یکسان باشد. باید منطق پشت قانون و همین طور مجازات قانونشکنی برای شهروندان قابل لمس باشد.
از نظر کانت قانون به شکل مجموعهای از محدودیتهای برونی و اخلاق به شکل محدودیتهای درونی که بر رفتار اعمال میشوند، عمل میکند. تعبیر کانت در مورد «خود قانونگذار» بودن اشخاص وقتی که پای اخلاق در میان باشد، بسیار بجاست. با وجود این، باز هم به سازوکار عقاید و منافعی که مثلاً در «بیواتیک» (زیستاخلاق) وجود دارد، اشارهای ندارد. بیماری را در نظر بگیرید که تقاضایش برای خودکشی به کمک بیمارستان، رد میشود. اگر بخواهیم خود را به شرایط قانونگذاری کانت محدود کنیم، در درک بزرگی این مسئله فلسفی با چالش مواجه خواهیم شد.
● در شرایطی که تناقض علنی بین اخلاق و قانون وجود دارد، فرد چه باید بکند؟
کانت در زمانی زندگی میکرد و مینوشت که اعتراض به غیراخلاقی بودن یک قانون، از حمایت اجتماعی امروز بیبهره بود. شاید امروز دیگر کسی قدر آن را نداند که فرد از نظر اخلاقی مکلف است در برابر قوانین غیراخلاقی بایستد. آنچه کاملاً واضح نیست این است که چگونه باید یک قانون اخلاقی را از یک قانون غیراخلاقی تمییز دهیم.قانون فعلی تلاش چندانی برای مشخص کردن وظایف فردی ما در برابر یکدیگر، مثلاً اینکه چه کاری باید برای هم انجام دهیم، نمیکند. در عوض، قانون بیشتر معطوف به مقرراتی است که میگوید چه کار نباید بکنیم، یا چه کاری را نباید در حق هم انجام دهیم. اخلاق نیز از این نظر تفاوتی با قانون ندارد. وظیفه اصلی فرد این است که دیگران را به اختیار خود رها کند.
در مـواردی تکلیـف قانونی با تکلیف اخلاقی در تناقض است. قانون و اخلاق به زن و شوهری میمانند که نه میتوانند با هم زندگی کنند و نه جدا از هم باشند و ما هم اختلافات همیشگی آنها را پذیرفتهایم به این امید که شاید روزی با هم کنار بیایند و مصالحه کنند. مشکل اینجاست که نمیتوانیم مشخص کنیم که کی یکی تمام میشود و دیگری آغاز میشود.
از طرف دیگر، آیا در مورد جراح پیوند عضوی که میداند به دلیل کمبود عضو تنها میتواند یکی از دو بیمار را نجات دهد، اندیشیدهایم؟ اصرار بر اینکه جراح، بدون هیچ لغزشی، بر یک سری حدود اخلاقی شخصی تکیه کند، اعتماد بسیار زیادی را به قضاوت اخلاقی جراح میطلبد. قانون در چنین مواردی پادرمیانی میکند تا جامعه را از خطرات احتمالی چنین اعتمادی مصون نگاه دارد. میتوان معقولانه قانون و اخلاق را وابسته به هم دانست. علیرغم مواردی که قانون و اخلاق اختلاف دارند و یا تلاش میکنند که جایگزین یکدیگر شوند، این دو به هم وابستهاند.دو مرد در بیابانی سفر میکنند. تنها یک بطری آب دارند. اگر آن را تقسیم کنند، هر دو میمیرند.
اگر یکی از آنها آب را بخورد زنده میماند ولی همسفرش خواهد مرد. چه باید بکنند؟ عالمی اعتقاد داشت که هر دو باید بخورند تا هیچ کدام شاهد مرگ دیگری نباشد. عالم دیگری استدلال کرد صاحب بطری باید آب را بخورد. قانون فقط میگوید «بگذار در کنار تو زندگی کند» نه اینکه «بگذار به جای تو زندگی کند. زندگی فرد در مقایسه با زندگی همسفرش در اولویت است». با دو تفسیر متناقض روبهرو هستیم که هرکدام راهی را پیشنهاد میکنند. چگونه باید به این نظرات متضاد نگاه کنیم؟ زندگی چه کسی در اولویت است؟ اگر یکی از آنها خردسال و دیگری بزرگسال بود چه؟ اگر یکی از مسافران مرد و دیگری زن بود، چه باید کرد؟ ارزش زندگی افراد را چگونه باید اندازه بگیریم؟ استدلال عالم دوم مطابق با قانون است ولی چگونه میتوانیم با چنین قانونی زندگی کنیم؟هنگامی که میخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم، باید خطر تحمیل نگرش خود نسبت به رابطه میان قانون و اخلاق را نیز در نظر بگیریم. البته درست است که در تحلیل نهایی، اعمال اصول اخلاقی را نمیتوان از قلمرو قضاوت شخصی جدا کرد و آن را تنها به یک سری قوانین محدود کرد. آیا مفری وجود دارد؟
● آیا میتوانیم از اینکه قانون یا اخلاق بیش از حد یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهند، جلوگیری کنیم؟
مباحث معاصر اخلاق با پیچیدگی روزافزون زندگی اجتماعی سروکار دارد که پاسخ آن بسادگی به دست نمیآید.
در عین حال مسائل اضطراری پیش میآیند که نیازمند تعیین یک سری اهداف عملی هستند. اوتانازی، دستکاری ژنها، و کلون کردن تنها بخشی از مسائلی هستند که نیاز به ملاحظات اخلاقی دارند. کار معمول بخش «کمیته اخلاقی» یک بیمارستان مثال مناسبی است: مثلاً آیا دستگاه حفظ حیات باید به این بیمار متصل بماند یا خیر؟ آیا این بیمار باید زودتر از دیگری پیوند قلب دریافت کند؟ بسادگی نمیتوان مجموعه اصول اخلاقی تعریف کرد که برای همه جا و همه وقت مناسب باشد.
مجموعه قوانین مستقل، بیانتها و منسجمی وجود ندارد و هیچ پاسخ پیشساختهای نمیتوان یافت. تغییرات در زمینههای مختلف، از قبیل جامعه، تولید، آرایش سیاسی و ایدئولوژی به طور مداوم سؤالات جدیدی را پیش میآورد که هیچ مجموعه، تئولوژیکی و اخلاقی برای پاسخ به آنها بسنده نیست. اخلاق اولین هدف یک فلسفه یا تئولوژی معتبر است و یا باید باشد. اگر اجازه دهیم اخلاق بر هستیشناسی مقدم شود، در تمام لحظات زندگیمان در سایه عدل زندگی خواهیم کرد و ادعای «حقیقت» فلسفه یا الهیات گیجمان نخواهد کرد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی دولت سید ابراهیم رئیسی ایران و پاکستان حجاب رئیس جمهور مجلس دولت سیزدهم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سیل پلیس فراجا تهران وزارت بهداشت سلامت شهرداری تهران قتل فضای مجازی سازمان هواشناسی آتش سوزی محیط زیست
خودرو قیمت خودرو بانک مرکزی قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو بازار خودرو سایپا دلار بورس تورم ارز
تلویزیون کتاب رادیو سینمای ایران سریال نمایشگاه کتاب سینما تئاتر فیلم فیلم سینمایی
کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین روسیه جنگ غزه اتحادیه اروپا عملیات وعده صادق ترکیه اوکراین حماس طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور باشگاه استقلال رئال مادرید بارسلونا بازی سپاهان فوتسال لیگ برتر
گوگل همراه اول ایلان ماسک هوش مصنوعی تبلیغات فناوری سامسونگ تلگرام ناسا
یبوست افسردگی پیری صبحانه