پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ترجمان ترجمه



      ترجمان ترجمه
طليعه خادميان

كتاب تاريخ ترجمه در ايران، در حقيقت به گونه‌اي تاريخ تطور زبان و شرح چگونگي رواج انواع زبان‌ها و گويش‌هاي گوناگون در سرزمين ايران نيز هست. در فرآيند انتقال مفاهیم از زباني به زبان ديگر، نويسنده به‌ناچار دلايل و ضرورت‌های اين انتقال را برشمرده كه لاجرم متن را به تاريخ پيوند زده است. فرهنگ ايران از روزگاران كهن تا عصر ما شاهد چندين جنبش ترجمه در ادوار مختلف تاريخي بوده است: جنبش‌هايي در عصر ساسانيان، سامانيان، قاجاريان، دهه‌هاي 1320 – 1340 شمسي و پس از انقلاب 1357. بررسي اين جنبش‌ها و دلايل بروز و ظهور آن‌ها با ذكر مهم‌ترين و بهترين آثار ترجمه، افزون بر تاريخچة مبسوطي از اين ترجمه‌ها در هر بخش از كتاب پیش روی خواننده است.

تاريخ ترجمه در ايران. از دوران باستان تا پايان عصر قاجار. عبدالحسين آذرنگ. ويراستار: كامران فاني. تهران: ققنوس، 1394. 440ص.

كتاب تاريخ ترجمه در ايران، در حقيقت به گونه‌اي تاريخ تطور زبان و شرح چگونگي رواج انواع زبان‌ها و گويش‌هاي گوناگون در سرزمين ايران نيز هست. در فرآيند انتقال مفاهیم از زباني به زبان ديگر، نويسنده به‌ناچار دلايل و ضرورت‌های اين انتقال را برشمرده كه لاجرم متن را به تاريخ پيوند زده است. فرهنگ ايران از روزگاران كهن تا عصر ما شاهد چندين جنبش ترجمه در ادوار مختلف تاريخي بوده است: جنبش‌هايي در عصر ساسانيان، سامانيان، قاجاريان، دهه‌هاي 1320 – 1340 شمسي و پس از انقلاب 1357. بررسي اين جنبش‌ها و دلايل بروز و ظهور آن‌ها با ذكر مهم‌ترين و بهترين آثار ترجمه، افزون بر تاريخچة مبسوطي از اين ترجمه‌ها در هر بخش از كتاب پیش روی خواننده است.

عبدالحسين آذرنگ كه پژوهشگری دانشنامه‌نگار است، به شيوة معمول خود با نگاهي فراگیر و همه جانبه تاريخ ترجمه را بررسي کرده است و باز چون خوي و وجدان معلمي نيز در همة آثارش ناظر است، از ذكر كوچك‌ترين جزئيات نيز فروگذار نكرده است. از اين رو علاقه‌مندان و پژوهشگران مي‌توانند با فراغ بال به اين كتاب به عنوان مرجعي جامع و مورد وثوق مراجعه كنند.

تمدن‌ها در دوره‌هاي رشد و گسترش خود به سبب اعتماد به نفس، از جذب عناصر فرهنگ‌هاي بيگانه بيم یا اكراه ندارند و همین نشان كتمان‌ناپذيري از اقتدار مردم و سرزميني است كه به قوّت‌هاي خود اعتقاد دارد. ايران‌زمين نيز در دوره‌هاي شكوفايي تمدن خود همواره شاهد نهضت‌هاي ترجمه‌ای بوده است كه در اين كتاب بخوبي واكاوي شده است.

كتاب مشتمل بر سه بخش و سي فصل است كه منابع هر بخش در انتهاي آن آورده شده است. در پايان کتاب، پيوستي شامل نمونه‌هايي از  ترجمه‌ها زينت‌بخش اين اثر است و نمايه‌ای جامع بر ديگر محاسن کتاب افزوده شده است.

بخش يكم، «ترجمه در ايران باستان» نام دارد. اين بخش با بررسي پيشينة زبان نوشتاري و ابداع خط در ايران‌زمين، مروري اجمالي بر ورود آرياييان و زبان‌هاي اقوام مهاجر به ايران و در نهايت تشكيل حكومت مادها دارد. هخامنشيان در 559 قبل از ميلاد، پس از مادها بر ايران حكومت كردند. در اين دوره زبان گفتاريِ بخشي از ايران فارسي باستان بود كه در دورة داريوش اول (521 – 486 ق م) به زبان نوشتاري تبديل، و به كمك الفباي ميخي نوشته شد. در امپراتوري هخامنشي به زبان‌هاي پرشماري سخن گفته مي‌شد كه از ميان آن‌ها سه زبان براي ثبت رسمي رويدادهاي تاريخي انتخاب شده بود: ايلامي، آرامي و پارسي باستان. سنگ‌نبشته‌هاي دورة‌ هخامنشي به سه دستة دوزبانه، سه‌زبانه و چهارزبانه تقسيم‌بندي مي‌شوند. كتيبة بيستون كه مفصل‌ترين كتيبه و عروس كتيبه‌هاي جهان نام گرفته است، مهم‌ترين متن ترجمه در تاريخ باستان است كه به زبان‌هاي پارسي باستان، ايلامي و بابلي بر ديوارة سنگي بيستون قرار دارد.

پس از حملة اسكندر مقدوني، زبان يوناني تا اندازه‌اي در ايران نقش كاربردي يافت، با اين حال زبان آرامي همچنان در دورة اشكانيان و ساسانيان به کار می‌رفت. در عصر اشكاني كه نزديك به پنج قرن (250 ق از ميلاد تا 226 ميلادي) به طول انجاميد، زبان پارتي (پهلوي اشكاني) هنوز به نوشتار در نیامده بود. از اين رو اسناد دولتي به زبان پارتي اما به خط آرامي نوشته مي‌شد. ادبيات اشكاني كه سرشار از افسانه‌ها، اسطوره‌ها و قصه‌هاي ايراني و منشأ اصلي روايت‌هاي شاهنامه به شمار مي‌رود، شفاهي بوده است. برخي متن‌هاي مانوي به زبان سُغدي، از زبان پهلوي اشكاني ترجمه شده است.

ميراث ساسانيان در فرهنگ و تمدن ايراني با  ديگر دوره‌هاي پيش از اسلام قابل مقايسه نيست. آن‌چه از آن روزگار به جاي ماند، به تمدن اسلامي انتقال يافت و سپس به گنجينة تمدن جهاني افزوده شد. تعداد مراكز علمي در عهد ساساني و تعامل با دانشمندان ديگر كشورهاي جهان به ويژه در عصر حكومت خسرو انوشيروان (531 تا 579 ميلادي) كه دورة‌ اوج تمدن ساساني است، موجب ترجمة‌ زبان‌هاي بسياري در اين عهد شد. روابط بسيار با يونانيان و دانشمندان هندي، و به‌ويژه رفت و آمد مسيحيان نسطوري كه مردمي با سواد بودند و به يوناني و سرياني تسلط داشتند در انتقال علمي دورة ساساني حائز اهميت است. در اين عهد زبان سرياني به مثابه زبان ميانجي عمل مي‌كرد؛ مشهورترین كتاب‌هاي ماني (215 تا 276 ميلادي) به زبان سرياني نوشته شده است.

خط اوستايي زماني به وجود آمد كه موبدان زرتشتي ناگزير شدند الفبايي قرار داد كنند كه از دقّت‌هاي لازم آوانمايي برخودار باشد و بدين سبب بر پاية الفباي پهلوي كه خود برگرفته از الفباي آرامي بود، خط اوستايي را پدید آوردند. از آثار مهم بر جاي مانده از ترجمه‌هاي عصر ساساني، بخشي از كليله و دمنه است كه از سانسكريت به فارسي ميانه برگردانده شد و بعدها به زبان سرياني و سپس در قرن اول اسلامي به عربي ترجمه شد.

هزار و يك شب كه در آن نشانه‌هاي فرهنگ يهودي، يوناني، هندي، ايراني و عربي ديده مي‌شود نيز به فارسي ميانه بوده است كه بعدها به عربي برگردانده شده است اسكندرنامه يا حكايت‌هاي مربوط به اسكندر مقدوني نيز در عصر ساساني به فارسي ميانه برگردانده شد. بلوهَر و بوذاسف، كتاب اخلاقي دربارة زندگي بودا از هندي به فارسي ميانه، طوطي‌نامه سانسكريت به فارسي ميانه، و بالاخره بخشي از تورات و مزامير در اين دوره به فارسي ميانه برگردانده شد.

در بخش دوم، «ترجمه در عصر اسلامي» شرح داده شده است: پس از تثبيت و تحكيم حاكميّت اعراب در سرزمين‌هاي فتح شده، زبان عربي به‌ناگزير نقشي تعيين‌كننده يافت و زبان فارسي ميانه (پهلوي ساساني) كه در بخش‌هاي گسترده‌اي از ايران عصر ساساني به آن سخن مي‌گفتند، با تثبيت حاكميت جديد به‌تدريج از صحنة سياست و دولت و علم و ادب كنار رفت.                                                                                                                                                                                                                                                   در اين دوره فارسي دري جايگاه زبان رسمي را يافت و مردم ايران به آن سخن گفتند. آن‌ها هرگز نتوانستند و نخواستند زبان عربي را زبان محاورة خود سازند؛ ولي در همين زمان بسياري از آثار به جاي مانده از عصر ساساني را در زمينه‌هاي گوناگون (طب، داروسازي و ...) كه بيشتر اصل هندي داشتند، از پهلوي به عربي ترجمه كردند. البته تا يك قرن پس از فتح اعراب مطلبي كه از عربي به فارسي ترجمه شده باشد وجود ندارد و هر چه هست پس از قرن اول است. ترجمة قرآن در سده‌هاي نخستين اسلامي و از جمله به فارسي دري، در ساختار زبان، واژگان، نحو، موسيقي واژگان و آهنگ عبارات و... تحول به بار آورد. نوشته‌اند كه اول بار، سلمان در عصر پيامبر، سورة‌ حمد را به فارسي ترجمه كرد؛ به نظر بسياري از انديشه‌مندان، ترجمة تفسير طبري يا تفسير كبير كه حدود 350 قمري به فارسي برگردانده شد، نخستين ترجمة قرآن است. در اين فصل، نويسنده به مهم‌ترين تفاسير و ترجمه‌ها اشاره کرده است: قرآن قدس، تفسيري كهن به فارسي، تفسير قرآن پاك، تاج‌التراجم، تفسير‌التفاسير، كشف‌الاسرار و ...  . آن‌چه كتاب را بر بيشتر کتاب‌های تاريخ ادبيات و تذکره‌ها برتری می‌دهد و برای دانشجويان و پژوهشگران قابل استفاده مي‌سازد اين است كه مؤلف افزون بر شرح ويژه‌اي بر اين ترجمه‌ها و تفاسير و تقريباً همة كتاب‌هايي كه در اين اثر ذكر آن‌ها رفته است، به سرنوشت چاپ آن‌ها در روزگار ما و ويژگي‌هاي مشترك همة اين آثار اشاره نموده است. نكتة بسيار جالب و خواندني دیگر، توجه مؤلف به تفاوت گويش‌هاي مترجمان در نخستين ترجمه‌هاي قرآن كريم به فارسي است كه به گفتة وي، ارزش زباني و تاريخي دارد.

                                                                                                                                                                                                                                                         عصر عباسيان، دورة وقوع نخستين جنبش ترجمه در جهان اسلام است؛ در اين دوره آثار بسياري از جمله از فارسي باستان به عربي ترجمه شد. در دورة مأمون، تشكيلاتي به نام بيت‌الحكمه برای ترجمه تأسيس شده بود كه تا عهد‌ متوكل عباسي باقي بود. مؤلف اين دوره را فصل ممتازي در تاريخ ترجمة جهان دانسته است.  الفهرست ابن نديم كه جامع‌ترين صورت از مآخذ اسلامي دربارة مترجمان ايراني به عربي است اسامي بسياري از ايرانيان را در اين نهضت ترجمه ياد كرده است.

                                                                                                                                                                                                                                                         ترجمه از زبان عربي به فارسي در دورة‌ سامانيان (261 تا 381 قمري) رونق فراوان يافت. سامانيان به خلافت عرب و اطاعت از آن تن نمي‌دادند و در پي ايجاد حكومتي ايراني و مستقل بودند و اين استقلال را در وادي فرهنگ و ادب و زبان به پيش مي‌بردند. شاهنامة ابومنصوري در اين عصر بر پاية ترجمة خداينامه‌هاي ساساني نوشته شده است. خداينامه‌ها از فارسي ميانه به عربي ترجمه شده بود و در عصر ساماني به فارسي درآمد. در اين بخش نيز آثار مهمي كه به زبان فارسي ترجمه شده، به طور مشروح معرفي گرديده‌اند؛ از جمله تاريخ بلعمي، سندبادنامه، بختيارنامه، ظفرنامه؛ ترجمة رسائل اخوان الصفا.

                                                                                                                                                                                                                                                         فصل دوازده كتاب به ترجمه در سده‌هاي پنجم و ششم قمري مي‌پردازد كه شكوفايي چنداني در آن به پدید می‌آید. با اين حال مؤلف اهمّ كتاب‌های ترجمه شده را معرفي کرده است از جمله: مهابهاراتا، شرح تعرّف، حيّ بن يقظان؛ رسالة قشريّه. در همين دو سده چند منظومه نيز مبتني بر ترجمه سروده شد كه در فصل سيزدهم به طور جداگانه شرح شده است؛ منظومه‌هايي چون وامق و عذرا، ورقه و گلشاه، ويس ورامين، خمسة نظامي و ... .  

در فصل بعد، ترجمه‌هايي كه در سدة هفتم، ولي پيش از حملة مغول بوده، درج گرديده‌اند ولي در فصل پانزدهم، به طور مفصل به عصر مغولان و ويژگي‌هاي ترجمه در آن دوره پرداخته شده است.

ترجمه در عصر صفوي به رغم روابط گستردة سياسي ايران بسيار فقير و بي‌رونق است. اما نويسندة كتاب به سياق خود، همة ترجمه‌هاي قابل اعتنا را به طور مبسوط معرفي کرده است كه ترجمة انجيل‌هاي چهارگانه در دورة‌ شاه عباس اول، از آن جمله است. از فصول بسيار جالب اين كتاب، ترجمة فارسي در شبه‌قارة‌ هند است كه شمار بسياري از آثار ادبي و مذهبي شبه‌قاره كه به فارسي در‌آمده‌اند، معرفي شده است.

 در عصر افشاريه و زنديه كه در مجموع 60 سال را در بر مي‌گيرد، مي‌توان گفت كه اثر قابل ذكري به فارسي يا از فارسي ترجمه نشد.

با آغاز عصر قاجار در 1210ق باب جديدي در ترجمة ايران گشوده شد كه بخش سوم كتاب به آن اختصاص دارد؛ اين عصر، مهم‌ترين دورة تاريخ ترجمة ايران است زيرا تغيير در ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي جامعة ايران به تغييرات بنيادين در نگرش و جهان‌بيني ايرانيان انجاميد. همچنین تحولات عميقي در انتظارات دست كم شهرنشينان به وجود آمد. از سوي ديگر جهان با انقلاب صنعتي و تغيير در موازنة كشورهاي خارجي متحول شده بود و موقعيت جغرافيايي ايران موجب مي‌شد كه دول خارجي بيش از پيش قصد ورود و مداخله در ايران را داشته باشند كه همة اين مسائل به لزوم ترجمه از انگليسي و فرانسه دامن مي‌زد. در دورة ‌فتحعلي شاه قاجار (1212 تا 1250 ق) نامه‌اي از ناپلئون بناپارت به او رسيد، اما در ايران كسي را نيافتند كه زبان فرانسوي بداند و حتي پيش از آن‌كه عباس ميرزا نايب‌السلطنه كساني را به تحصيل به انگليس بفرستد، بندرت ممكن بود كسي پيدا شود كه انگليسي بداند. اما اين شاهزادة وطن‌دوست قاجار به اهميت منابع فرنگي و ترجمة آن‌ها پي برده بود و از اين رهگذر هدف غايي خود را كه مدرن كردن ايران بود پي مي‌گرفت. در اين دوره رساله‌ها و منابعي به فارسي ترجمه . آذرنگ با نكته‌بيني خاص خويش، ضمن بيان شمّه‌اي از تاريخ این دوره، به ويژگي اين ترجمه‌هاي نخستين پرداخته است و در اين ميان به مقالة احمد كريمي حكاك، «تاريخچة ترجمه در ايران» نيز اشاره شده است.  كريمي حكاك اين دوره را «رنسانس ترجمه در ايران» نام نهاده است و انگيزة اصلي اين جنبش ترجمه را دستيابي ايرانيان به فناوري جهان غرب مي‌داند.

ترجمه در دورة‌ قاجار شاهد ظهور و بروز اشخاص و وقايع جالبي نيز بود. براي مثال مسيو ريشار فرانسوي كه بعدها به رضاخان مهندس‌باشي تغيير نام يافت، در ايران زندگي كرد، مسلمان شد و كتاب‌هاي زيادي به فارسي ترجمه کرد و بعدها نيز در دارالفنون به تدريس زبان پرداخت. اما از وقايع جالب اين‌كه نخستين گام‌هاي ويرايش در ايران با تصحيح ترجمه‌هاي همين فرنگيان شروع شد كه به اين كار «ترقيم» نيز مي‌گفتند. از اين رو فارسي استواري كه براي مثال در ترجمة  تاريخ اسكندر و شارل دوازدهم ديده مي‌شود پرداختة رضا قلي خان شقاقي سرابي، از منشيان آن عصر است، نه مسيو ريشارخان. از شاهكارهاي ترجمة فارسي، ترجمة الف ليله و ليله عربي يا همان هزار و يك شب است كه توسط ميرزا عبداللطيف تسوجي با نثري اديبانه به فارسي برگردانده شد كه بر نثر فارسي پس از خود تأثيري شگفت نهاد. ترجمه در عهد ناصري نيز همان سياق را پي مي‌گرفت ولي وجود اميركبير و ارادة وی به اصلاحات و به‌ويژه تأسیس دارالفنون و حواشي آن بر نهضت ترجمه در اين عصر دامن زد.

در همين عهد ناصري چند تشكيلات پراكنده، زير نظر محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه براي ترجمه داير بود كه در 1300 قمري متمركز شد و وزارت انطباعات نام گرفت و تا پايان حيات ناصرالدين شاه فعال بود.

در كتاب به شخصيّت‌هاي مهم فرهنگي كه به ويژه در دارالترجمه‌هاي عصر ناصري فعال بودند به طور مبسوط پرداخته شده است كه از آن ميان مي‌توان به خود اعتمادالسلطنه، محمدحسين خان فروغي (ذكاءالملك اول)، بارون نرمان، اُوانس‌خان، ماردوروس خان و ... اشاره کرد. شرح ترجمه‌هاي مترجمان دگرانديش نيز فصل تازه‌اي در اين كتاب است كه با ذكر زمينة تاريخي ــ اجتماعي و چرايي به وجود آمدن انديشة مخالف، آغاز شده است: ميرزا حبيب اصفهاني را مي‌توان پيشاهنگ تحوّل ترجمة ادبي جديد ناميد كه سه اثر او، تأثير بسزايي در روند ترجمه در ايران داشته‌اند: حاجي باباي اصفهاني نوشتة جيمز موريه؛ ژيل بلاس نوشتة لُساژ فرانسوي؛ مردم گريز نوشتة مولير (ترجمة منظوم ميرزا حبيب).

ترجمه در عصر قاجار بخش بزرگي از كتاب را به خود اختصاص مي‌دهد و مطلبي در اين ميان نيست كه از چشم نويسنده پنهان مانده باشد. کتاب به مشاهيري كه دامنة فعاليت‌شان به دورة‌ پهلوي اول مي‌رسد پرداخته است و در فصل 29 كه به محمدعلي فروغي مي‌پردازد در حقيقت فصلي تازه در تاريخ ترجمة ايران مي‌گشايد. با پايان عصر قاجار كتاب تاريخ ترجمه در ايران به پايان مي‌رسد و نويسنده با درج «گاهنامة‌ ترجمه» منبع بسيار خوب دیگري براي پژوهشگران بر جاي مي‌گذارد.

ادامة‌ اين اثر و شرح تاريخ ترجمه تا روزگار ما مي‌تواند خدمات ارزشمند استاد آذرنگ را به تاريخ فرهنگ ايران تكميل كند.

 

 این مطلب در چارچوب همکاری های انسان شناسی و فرهنگ و نشریه جهان کتاب منتشر می شود.



همچنین مشاهده کنید