جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

"مرگ انسان"



      "مرگ انسان"
اسماعیل حسام مقدم

 یادداشتی بر کتاب " نظم اشیا " اثر میشل فوکو

 

” دلم می خواست در می یافتم که در لحظه سخن گفتن، صدایی بی نام، که مدت ها پیش از من، بلند شده است، و مرا کاری نیست جز آن که با این صدا هم آواز شوم، دنباله عبارت را بگیرد و بی آنکه کسی متوجه اش شود، چنان به تار و پود آن بخزم که گویی خود آن صدا، با یک لحظه باز ایستادن، مرا به جای خود فرا خوانده است. اگر چنین می شد... من به جای آن که، کسی باشم که گفتمان از آن اوست، بیشتر همچون آن نقطه کوچکی می شدم که در روال ایراد گفتمان پیش آمده است؛ نقطه ناپدید شدن احتمالی گفتمان.“  (میشل فوکو)
کتاب "نظم اشیا" به عنوان آخرین کتاب مستقل فوکو در ایران با ترجمه شادروان یحیی امامی (توسط انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی- 1389) منتشر شد و البته جلد دوم و سوم تاریخ جنسیت نیز به دلایل ممیزی، همواره مهر عدم انتشار را بر پیشانی خود خواهد داشت.
این کتاب که در سال 1966 نوشته شده، به نوعی چرخش روش شناختی عمیقی در مطالعات فوکو را رقم زد که به نوعی از روش مطالعات دیرینه شناسی به روش مطالعات تبارشناختی گفتمان قدم نهاد و کتاب هایی چون "تنبیه و مراقبت" (1976) و "تاریخ جنسیت" (1980) را در این دوران متاخر خود به نگارش درآورد.
آنچه که دیرینه شناسی نزد فوکو معنا می دهد آن است که ” سعی در تعریف افکار، تصورات، بازنمایی ها، تم ها و اشتغالاتی می دهد که در گفتمان، پنهان یا آشکار می گردند، نیست؛ بلکه به دنبال خود آن گفتمان هاست، گفتمان هایی که به مثابه ی اعمالی که از برای قواعد خاصی پیروی می کنند.“ بنابراین دیرینه شناسی مطالعه ی ساخت گفتمان هایی برای دانشهای گوناگون است.(خالقی،1385؛ 264)  دیرینه شناسی؛ تلاشی ست که در جستجوی قواعد شکل گیری گفتمان هاست. چنین قواعدی، نزد فوکو، اپیستمه یا صورت بندی دانایی نامیده می شود. اپیستمه؛ ”مجموعه روابطی اند که در یک دوره خاص به اعمال گفتمانی که منجر به اشکال معرفت شناختی علوم و شاید سیستم های صوری می شوند، وحدت می بخشند. (فوکو،1388؛ 191)  از دیگر روی نیز گفتمان؛ گروهی از بیان هاست که امکان صحبت درباره موضوعی خاص را در لحظه ای بخصوص از تاریخ برای زبان فراهم می کند. گفتمان راه های تشکیل دانش یا اعمال اجتماعی، اشکال سوبژکتیویته و روابط قدرت هست که در چنان دانش هایی و روابط بین آنها استقرار دارند. گفتمان نوعی قدرت است که در میدان اجتماعی می چرخد و می تواند به راهبردهای حاکم شدن و هم چنین مقاومت بچسبد. گزاره ها؛ متعلق به یک صورت بندی گفتمانی هستند همچنان که یک جمله به یک متن تعلق دارد... قاعده مندی گزاره ها به موجب صورت بندی گفتمانی تعیین می گردد. واقعیت تعلق یک گزاره به یک صورت بندی گفتمانی و قواعد حاکم بر آن، عینن امری واحد است. (دریفوس- رابینیو، 1386؛134)
کتاب "نظم اشیا"؛ در واقع پژوهشی است برای بررسی گفتمان به صورت ناب. فوکو در این اثر، دیدگاه دیرینه شناسی و بحث های نظری درمورد گفتمان را که در "دیرینه شناسی دانش" آمده به صورتی انضمامی – تاریخی بیان می کند. فوکو در این اثربه بررسی چهار دوره معرفتی رنسانس (تا1660م)، کلاسیک(1660تا1800)، مدرن(1800 تا1950) و بعد از مدرن(1950 تا بعد) و اپیستمه هایی که بر هر دوره حاکم است، پرداخته تا در پایان بتواند ظهور و سقوط انسان را نشان دهد. (خالقی،85؛285)  با مطرح کردن اپیستمه، فوکو تلاش می کند تا با نفی سوژه ی مشاهده گر، دانش ها را بر مبنای قواعدی که در درون هستی این دانش ها عمل می کنند، بررسی نماید. بحث از گسست های اپیستمه بر افسانه ی "پیشرفت خطی علم" و فرض "سوژه ی شناسای مستقل به مثابه فاعل شناسای حقیقت ابژکتیو" غلبه می نماید. "نفی سوژه مدرن"؛ ختم کلام این اثر می باشد؛ چهره انسان مدرن در حال نابودی است. پرسش فوکو این ست که نظام قدرت درونی اپیستمه ها چیست، چگونه و چرا در لحظه ای خاص، این نظام به شیوه ای فراگیر تغییر می کند. همین نظام های گوناگون است که فوکو در "نظم اشیا" سعی کرده است تا آنها را توصیف کند.(خالقی،85؛285)
در دوره گفتمانی رنسانس(تا 1660 م)؛ گفتمان ها، اشیا و کلمات را بر مبنای "همانندی"؛ شباهت هایی که نشان می دادند در جملات و گزاره ها بیان کرده، گرد هم می آوردند. در این میان تمایزی بین اشیا و نشانه ها(کلمات) وجودنداشت. حتا انشقاقی بین انسان و غیرانسان نیز وجود نداشت. دلیل آن نیز در تئولوژی قرون وسطی بود که کل هستی را آفریده خدا می دانست و خدا همانندی های مزبور را تضمین می کرد. کل هستی همچون مصنوعی عظیم آفریده الهی محسوب می شد، لذا جهان طبیعت و زبان از یک سنخ اند؛ جهان طبیعی نوعی زبان است و زبان انسان نوعی طبیعت.(خالقی،85؛286) در این صورت بندی، نشانه ها؛  ”رد“  هایی بودند که طبیعت بر سطح چیزها قرار داده و از طریق آنها، شبکه تشابه ها و همانندی ها قابل تشخیص بودند. مانند وقتی گفته می شد؛ عقل آدمی پژواک ناقص عقل الهی ست. این امر مصداقی از تاسی عقل آدمی به عقل الهی در دوره وسطا به شمار می رفت. یا آیت و نشانه بودن که در عین تفاوت و دوری، راه به همانندی و وحدت می برد.(ضیمران،78؛101) فوکو در این دوره، از کار علمی کسی به نام ”آلدروواندی“ یاد می کند که  با توصیف های بی چون و چرا، نقل قولهای غیر مستقیم، افسانه ها وحکایات بدون تفسیر و باورهای مربوط به اعضای بدن حیوانات و ارزشهای اساطیری آنها در پزشکی و افسون، بدون هیچ امتیاز و رجحانی درهم می آمیزد و آنها را به عنوان حقایق علمی مطرح می کند. لذا هیچ تفاوتی دراین نمودها وجودندارد.
اما در دوره کلاسیک (از 1660 تا 1800 م)؛ اصل های اساسی اپیستمه این دوره؛ "این همانی" و "بازنمایی" بود. اصل "این همانیگ؛ مرتبط با تجزیه و ترکیب قرار گرفت. مجموعه این اقدامات در عصر کلاسیک، در درون نظمی مشترک امکان پذیر می شد، نظمی که مبتنی بر اندازه گیری بود و الگوی مناسب آن در "ریاضیات" جستجو می شد(نمونه دکارت و نظم کارتزینی ) ریاضیاتی که علم عام اندازه گیری بود. نظم مذکور به همراه این همانی و تفاوت منجر به آن شد که علوم در کانون خود جدولی را شکل دهند که برمبنای آن معرفت به صورتی نظام مند ارائه گردد. (خالقی،85؛288) قرارگرفتن اشیا به صورتی منظم در درون یک جدول، محتاج نظام نشانه ها بود. اما برخلاف نظام نشانه ها در دوره رنسانس این نشانه ها به صورتی طبیعی با علاماتش به عنوان شباهت محدود نمی شد. بلکه معنای نشانه در یک رابطه قراردادی – شناختی به دست می آمد. این برداشت از نشانه در ارتباط تنگاتنگی با نظم مفروض اپیستمه دوره کلاسیک قرار داشت. از این نظم نشانه ای و این همانی در صورتبندی گفتمانی دوره کلاسیک به اصل "بازنمایی" می رسیم که پدیده ها فقط دریک بازنمایی ارائه می شوند، بازنمایی ای که فی نفسه و به دلیل توانایی بازنمایی اش، کاملن یک نشانه است. بنابراین نظم بازنمایی های تجربی، به وسیله تاسیس علم طبقه بندی که مستلزم استقرار نظام نشانه هاست، به دست آمد. طبقه بندی مزبور؛ بازنمایی ها را در حوزه های متمایز مرتب و مفصل بندی می کند.(خالقی،85؛288) در این دوره زبان تنها نقش بازنمایی را دارد. و چون در اپیستمه این دوران آنچه که در بازنمایی ارائه نشده باشد، اصلن وجود ندارد لذا زبان و کلمه قابلیت و وظیفه بازنمایی همه چیزها را دارند و به دلیل تحقق بازنمایی در اندیشه، زبان عامل بازنمایی اندیشه است. وظیفه اصلی گفتمان کلاسیک بخشیدن نامی به چیزها و با آن نام به هستی آنان نام دادن، است. بنابراین با نام نهادن در واقع بازنمایی های ذهنی در درون نظام طبقه بندی قرار می گیرند و این وظیفه ای اصلی و اساسی و مهم برای زبان است. یعنی عامل گره خوردن چیزها و کلمه بر اساس گفتمان.(نومینالیسم در مقابل ذات گرایی دوره رنسانس این گونه شکل می گیرد) (خالقی،85؛289) مثال این وضعیت گفتمانی را در رمان دن کیشوت می شود جستجو کرد؛ این بازنمایی ناهمگون کلمات در دوره جدید ، قهرمانی را که متعلق به دوره همانندی های رنسانس است، را دچار فروپاشی می کند و از همین رهگذر در راه رسیدن به همگونی و وحدت ناکام می ماند. (ضیمران،78؛106) در "تاریخ طبیعی" دوره کلاسیک، بازنمایی موجودات طبیعی در چارچوب طبقه بندی های خاص این دوره، همانطور که در کتاب ”تاریخ طبیعی چهارپایان“ اثر جانستون در این دوره آمده است، صورتبندی می شود. "تاریخ طبیعی" همچون دستور زبان عمومی از اصل نامگذاری سود جست. (براساس صورت، کمیت، موضع و اندازه و حجم این طبقه بندی شکل می گیرد.) استقرار موجودات در طبقه های مزبور برپایه ی "اینهمانی" ها و "نه آنی" ها صورت می پذیرفت. درحالیکه در دوره رنسانس میان وصف اجزا یا اندام گیاهان و حیوانات و افسانه های مربوط به آنها و پایگاه آنها در علم پزشکی و در سفرنامه ها هیچ تفاوتی موجود نبود.(ضیمران،78؛110) در دوران رنسانس "ارزش پول" برمبنای عیار فلزی گرانبها تعیین می شد، یعنی وزن و جنس سکه ملاک تعیین ارزش آن قرار می گرفت. اما در نظام های مبادلاتی عصر کلاسیک، "پول" نمود و نمایش ثروت محسوب شد، یعنی ماهیت توزینی و عیاری خود را از دست داد. از این رو کارکرد پول در قرنهای هفده و هجدهم، یعنی در دوره استیلای مرکانتیلیسم، ماهیتی دلالتی یافت، یعنی ارزش و امتیاز هر سکه روی آن حک شد. (ضیمران،78؛114)
در دوره بعدی ای که فوکو در دیرینه شناسی اش به آن می پردازد، دوره مدرن (1800 تا 1950م) است؛ شاخصه دگرگونی در این گسست گفتمانی، ورود عنصر "زمان" در گفتمان های سه گانه "کار، زندگی و زبانگ بود. این تحول نقش "جدول طبقه بندی" را که بر اساس شاخصه مکانی شکل گرفته بود، در سازمان دهی دانش از بین برد. برای اولین بار روابط بین عناصر و رابطه کارکردی آنها مدنظر قرار گرفت. ورود عناصر "زمان و ساختار ارگانیک"، برای اولین بار "تاریخ" و قوانین اش را به عنوان سامان دهنده ی گستره تجربه مطرح کرد. "تاریخ" در عصر جدید؛ تنها شرح و توصیف وقایع نیست، بلکه صورتی از دانایی ست که درآن عنصر زمان و شدن یا صیرورت وتکامل و رشد را به دنبال دارد. در این دوره تبیین تمامی تحولات از طریق قاعده "تشابه" و "توالی" که جایگزین قاعده "این همانی" و "تفاوت" دو دوره قبل شد، صورت گرفت.(خالقی،85؛291) از دیدگاه دیرینه شناسی، انقلابی رخ داده و ظهور ”مفهوم انسان نو“ شکل گرفته بود. نظم کلاسیک در گستره ای لازمان، شبکه ای از هویت ها و تفاوت ها را تبلور می بخشید و مناسبت میان آن ها را معلوم می کرد. همین نظم مکانی برنظریات درباره زبان، موجودات طبیعی و مبادله پول وثروت حاکم بود. اما در قرن هیجدهم، انقلاب و جهشی در بستر دانایی به وقوع پیوست که عالم در پرتو ساختارهای انداموار و ارگانیک تبیین شد. در عصر جدید ”اسم“ جای خود را به ” فعل“ داد و به همین جهت ” کارکرد“؛ اعتبار بی سابقه ای یافت. در نتیجه، هرجا "فعل" مطرح می شد، "زمان" نیز با آن متلازم می شد زیرا فعل خارج از گستره زمان معنا نمی پذیرفت. "زمان" هم به نوبه خود مسئله "تاریخ" را مطرح می کرد. (ضیمران،78؛117)  در عصر جدید "تحلیل ثروت کلاسیک" به "اقتصاد سیاسی" تبدیل شد. کسانی چون آدام اسمیت، ریکاردو و فیزیوکراتها در تکوین اقتصاد جدید نقشی انکارناپذیر داشتند. به گفته فوکو، در قرن هفدهم، هنوز اهمیت مفهوم ”تولید“ روشن نبود، درنتیجه پیش فرض "اقتصادسیاسی" غیرقابل تصور می نمود. آدام اسمیت با طرح ” نظریه کار“ در تحلیل مسائل اقتصادی، فروپاشی ”تحلیل ثروت“ را سرعت بخشید. اسمیت با طرح "نظریه کار" به عنوان عاملی زمانمند، طرحی نو در اندیشه اقتصادی ریخت. اسمیت با طرح عنصر "زمان" در فراگرد کار، چند عامل را در تحلیل خود به کار گرفت. اول؛ به عامل انسان یعنی به زندگی و محدودیت ها و سپس مرگ او و بعد به مفهوم تولید (کارو سرمایه) توجه کرد. که این عوامل را باید مفاهیم کلیدی در سامان "مدرنیته" به شمار آورد (ضیمران،78؛121)  گذار به عصرجدید، در قلمرو زبان نیز مفهوم صرف ”فعل“؛ عامل زمان را در زبان وارد کرد و از این رهگذر دستور زبان عمومی جای خود را به "تبارشناسی واژه ها" بخشید. "بعد تاریخی" در مطالعه زبان مورد توجه قرار گرفت و به رواج و گسترش نظریه تکوینی در زبان انجامید. "زبان شناس" باید پژوهش درباره دودمان و ریشه زبان و تاریخ تکوین آن را سرلوحه کار خود  قرار می داد. پوپ؛ یکی از نظریه پردازان این عصر؛ آموزه "ریشه واژه" ها را مطرح کرد. هر واژه دارای تاریخ تکوین و سیری خاص قلمداد شد. مثلن ریشه زبانهای "هندواروپایی" ویا زبانهای "سانسکریت" و "یونانی" و "آلمانی" از یک دودمان هست. به همین دلیل که زمان به متن زبان وارد شد، کسی چون نیچه که خود "تبارشناس زبان" بود، مدعی شد که فعالیت فلسفی چیزی نیست جز؛ "تامل ژرف در زبان". در پایان عصر کلاسیک و با ظهور مقوله هایی چون زندگی و کار و زبان، مفهوم تازه ای از ” انسان“ زاده شد. دراندیشه کلاسیک و کلیه نحله های پیشین، مسائلی چون جسم و روح و حدود امکانات و آزادی و محدودیت بشر مطرح می شد اما درباره ” انسان“ به مثابه ی مفهومی معرفتی که قابل طرح در حوزه دانش باشد، سخنی به میان نمی آمد. درحوزه "زیست شناسی" در دوره مدرن؛ انسان به منزله ارگانیسمی زیستی مورد پژوهش قرار گرفت. در حوزه "اقتصادسیاسی"؛ به مثابه کارگر مبنای داوری قرار گرفت و در حوزه "تبارشناسی واژه" ها به صورت موجودی سخنور محور بحث قرار گرفت. پابه پای ظهور مفهوم ” انسان“؛ علوم انسانی نیز به منزله حوزه معرفتی تازه ای پدیدار شد. و لذا به زعم فوکو ”طبیعت انسان“ پیش انگاره ای ست که باید آن را در ساختارهای فرهنگی زمان و مکان مدرن جستجو کرد. انسانی که وارد گفتمان علمی مدرن شد با دیوار تناهی و کرانمندی رو به روست، زیرا ناگزیر است تن به کار دهد تا بقای خویش را تضمین کند، ناچار است به زبانی که فرهنگ غالب بر او تحمیل کرده سخن بگوید و در قلمرو زیستی خود با مرگ رو  به رو شود، اما اوست که می تواند با گسترش آگاهی خویش به ساحت علم و دانایی دسترسی پیدا کند.(ضیمران،78؛127) به گفته فوکو“ انسان فرمانروایی ست اسیر“ و تماشاگری ست که خود در معرض تماشاست.  کانت این کرانمندی ها را به مزیت و برتری انسان مدرن تعبیر می کند. پس از دوره کانت گفتمانهای فلسفی به گونه ای به موضوع کرانمندی پرداخته اند. از دوران کانت صحبت از عدم تناهی نیست، بلکه گفتمان مسلط متضمن کرانمندی و تناهی وجودی است. با سیر و گسترش فلسفه کانت همین کرانمندی و محدودیت دانایی، پیش زمینه ای برای امکان دانایی و معرفت قرار می گیرد. "انسان شناسی" از این زمان به بعد هممواره با نقادی کانت همگام شده است. "انسان شناسی" به زعم فوکو یعنی شناخت کرانمندی انسان و این تعریف خود، مبنای پیش انگاره مدرنیته شده است، از این روست که کانت به سه پرسش اصلی خویش(یعنی:چه می توان دانست؟ چه بایدکرد؟ و به چه باید چشم داشت؟) پرسش دیگری را درباره گوهر انسان درقالب“انسان چیست؟“ افزوده است.(ضیمران،78؛127) نخستین همزادی که کرانمندی انسان را شکل می دهد؛ تقابل میان ساحت "تجربی" و عرصه "استعلایی" است. به زعم فوکو، انسان در گستره مدرنیته به وجودی دوبعدی تعریف می شود که بخشی از هستی او، از سرچشمه های تجربه سیراب می شود و بخش دیگر آن ریشه در قلمروهای استعلایی دارد. همزاد دیگری که انسان در گستره هستی در عصرجدید با آن رو به رو بوده؛ نوسان میان "خودآگاهی" و "ناخودآگاهی" است. انسان نتوانسته است خود را به گونه ای مشخص در سامان دانایی تبیین کند بدون آنکه در دهلیزهای تاریک نااندیشیده گرفتار نشود. به زعم فوکو تمامی اندیشه مدرن آکنده از ضرورت تفکر درباره امر نااندیشیده ست. گونه سوم یعنی همزاد دیگر؛ انکشاف خاستگاه معرفت است. این سه منظومه ای پر رمز و راز برای انسان مدرن به وجود آوردند. این سه همزاد به زعم فوکو انسان مدرن را با بن بست هایی که همچون امر ذاتی و بنیادی اومانیسم مدرن است، رو به رو خواهد کرد. ازاین رو او ناچار است خود را از این ورطه نجات دهد. و به ساحتی فارغ از این دوگانگی های ناشی از سه بعد کرانمند گام گذارد. یعنی از ”خواب انسان شناختی“ مدرن رها شود.(ضیمران،134؛78)
رهایی اندیشه از "خواب انسان شناختی" مستلزم فرا رفتن از انسان است و به همین علت در کتاب ”نظم اشیا“؛ اعتبار این کار به نیچه داده شده است. "تبارشناسی نیچه"، نقد زبان شناختی او و نیز گرایش او به عوامل زیستی، یگانگی انسان و خدا را آشکار ساخت. به نظر نیچه؛ "مرگ خدا" و "ناپدید شدن انسان"؛ رویدادی یگانه ست. اعلام ”ابرانسان“ خود نمودی  ست بر "مرگ حتمی انسان". به زعم فوکو؛ همانگونه که در قرن گذشته بر اثر تغییر در سامان دانایی مفهوم انسان پدیدار شد، به همان ترتیب نیز این مفهوم به پایان خود نزدیک می شود. به این معنا که اگر نظم دانایی جدید در هم ریزد، سامان حاکم بر آن نیز فرو خواهد ریخت و انسان نیز، که خود پیامد این شبکه دانایی ست، ناگزیر ناپدید خواهد شد. فوکو دوران معاصر را دوره گذار و انتقالی می شمارد و مدعی است علوم انساتی برپایه مفهوم معرفتی "انسان" تکامل یافت. اما در سده بیستم گونه ای فراگرد تقابلی در برابر علوم انسانی – اجتماعی شکل خواهد گرفت که منش و ماهیت اندیشه جدید را دگرگون خواهد کرد. این علوم انسانی در بحث  فوکو جایگاه مستقلی را اشغال نخواهد کرد، بلکه میان سه حوزه "زیست شناسی"، "زبان شناسی" و "اقتصاد" در نوسان است. "علوم انسانی جدید"، کارکرد و هنجارهای خود را براساس رهیافتهای "علوم زیستی" توجیه می کند، تعارضات و قواعد اجتماعی را از عرصه اقتصاد و نظام "نشانه شناسی" را از دانش زبان می گیرد. به زعم فوکو، پیوند سببی میان "علوم اجتماعی" و علوم سه گانه موجب شده است که واژه "انسان" بر پایه رویکردهای سه گانه علوم مذکور تعریف شود.(ضیمران،78؛137)  با بیرون آمدن "سوژه" از مدار تامل به حاشیه، حوزه های تازه ای بر تفکر گشوده شد؛ از جمله "روانکاوی"، "قوم شناسی" و "نقدادبی نو" که در تعارض با دانش های متعارف مدرن سربر خواهند آورد. "روانکاوی"؛ در پی آن بود که مفهوم انسان اندیشمند را منحل کند و ضمن نقادی مقولات حاکم بر دانش های مدرن، محدودیت های آگاهی بشر را دریاب و به عرصه ناآگاه ذهن آدمی راه یابد. آنچه متخصص "مردم شناسی" را به خود مشغول می دارد، صرفن تصویری نیست که اقوام از فرهنگ خویش ارائه می دههند، بلکه ساحت ناخودآگاهی است که در فرهنگ ها وجود دارد و مردم از آن بی خبرند. "نقد ادبی نو"، به زعم فوکو، با طرح الگو و سرمشقی تازه برای روانکاوی و مردم شناسی مکمل دو رشته اخیر می شود. هردو حوزه مردم شناسی و روانکاوی ، زبان را مبنای شناخت مقولات خاص خویش می دانند؛ هم لاکان و هم لوی اشتراوس هم به این امر اقرار کرده اند.(ضیمران،78؛139)
می توان گفت کتاب "نظم اشیا"؛ گونه ای تاریخ دانایی در عصر کلاسیک و روزگار جدید است. در این کتاب؛ "روانکاوی و مردم شناسی و زبان شناسی جدید(نقد ادبی نو)"؛ وجهی از دانش انتقادی اند که می کوشند، آدمی را از قید "مطلق" رها سازند. همانگونه که در معرفت شناسی و روش شناسی «مطالعات فرهنگی»  نیز می توان رد این اندیشه را پی گرفت. به زعم فوکو، پس از دوران کلاسیک؛ "سوبژکتیویته"ی آدمی در قرن های هجدهم و نوزدهم جانشین لوگوس، خداوند و کل هستی شد. به گفته او، با ناپدید شدن " سوبژکتیویته "، انسان به عنوان مقوله ای معرفت شناختی به ورطه نیستی درافتاده و زبان جانشین اش شده است. لذا زمانی که زبان و ناخوآگاه در کانون توجه قرار گرفت، دیگر جایی برای آگاهی و ذهنیت خودبنیاد انسان مدرن باقی نخواهد ماند. دیری نمی پاید که در عرصه ادبیات نیز، انسان موضع پیشین خود را از کف می دهد و چون سایر رویدادهای تاریخی به دست فراموشی سپرده خواهدشد.


منابع و مآخذ:
ضیمران، محمد، 1378؛ میشل فوکو: دانش و قدرت. تهران: هرمس.
خالقی، احمد، 1385؛ زبان، قدرت و زندگی روزمره. تهران: گام نو
دریفوس،هیوبرت و رابینو، پل، 1385؛ میشل فوکو:فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیک. ترجمه حسین بشیریه. تهران: نی.
فوکو، میشل، 1385؛ نظم گفتار. ترجمه باقرپرهام. تهران: آگاه.


وبلاگ نویسنده:  Paaraadox.blogspot.com



همچنین مشاهده کنید