جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

کرمهای ارغوانی


کرمهای ارغوانی
توده ای ارغوانی ، پیچان و رقصان به دور خود ، در گورهای تازه کنده شده ، روی کفن های تازه بافته شده ، می خزید و سکوت تاریک را با ولوله ی خود پُر می کرد. پیچش شور آور ارغوانی ها ، عروسی مجللی را می مانست که مهمان ها مست کرده بودند و دیوانه وار می رقصیدند و از فرط خوشی به هم تنه می زدند. انگار هیچوقت آنقدر خوش نبودند. انگار هیچوقت آنقدر نرقصیده بودند. انگار مست بودند.
شًکر! تو را شُکر می گوییم و سپاست را به جای می آوریم و بنده ات هستیم. ضجه ی آن قحطی ، کمی ناسپاسمان کرد و مرگ فرزندانمان طاقتی نگذاشته بود تا روی به تو آوریم. از آن هنگام که آفریدی مان ، در این سرزمین خشک غذایی نبود و ما میزبان اشک های وقت قحطی مان بودیم و جز لاشه ی گاه به گاه حیوانی پیر و مریض ، هیچ چیز اینچنین به رقصمان وا نمی داشت. نمی دانم چرا نظر تو به یکدفعه برگشت و لطفت را شامل حال ما کرد. نمی دانم چه خوبی و قًوَتی دیدی که ضعف ها را میراندی. دیشب ، زمین لرزید و برای چند لحظه گریه هامان را خاموش کرد. این پایین جز جابجا شدن و لرزش بی رحمانه ی خاک چیزی نبود.
برای اطمینان از کمتر نشدن فرزندان ، به هم پیچیدیم تا همدیگر را لمس کنیم. بالاخره لرزش تمام شد. ما منتظر هیچ واقعه ی خاصی نبودیم و مرگ را به انتظار نشستیم اما کم کم وضع تغییر کرد و ثانیه به ثانیه بر شور و شادی مان اضافه شد. بدن های تازه و گرم و مرطوب از خون شور ، در پارچه های سرد پیچیده شدند و به میان ما آمدند. انگار داشتیم خواب می دیدیم. انگار مُرده بودیم و آن خوشی را در بهشت پس از مرگ تجربه می کردیم. نمی دانم آن بالا چه بر سر آنهایی آمد که این روزها گاهی صدای ناله و شیون و بیدادشان ، شعف شور آور ما را خاموش می کند.
به هر حال ، اگر نوبتی بود حالا مال ما بود که می خندیدیم و از لرزش زمین می رقصیدیم. ای کاش پیوسته همین حال بود و همیشه همین وضع. شًکر! تو را شًکر می گوییم و سپاست را به جای می آوریم و بنده ات هستیم. سر پیچانده شده ی بالای کفن ها به توده ی ارغوانی خوش آمد گفت و کرمها بداخل خزیدند.
لحظه لحظه سفیدی کفن به سیاهی می گرایید و سر پیچانده شده ی پایین کفن ، توده ی ارغوانی را بدرقه کرد. استقبال و بدرقه به قدری بود که جشنشان ابدی می نمود. ارغوانی های باریک و کوتاه ، لحظه لحظه کوتاه و چاق می شدند و آرام آرام به رنگ مرگ نزدیکتر .

نویسنده: سیاوش بری رانی
منبع: http://barirani.blogspot.com
منبع : آی کتاب


همچنین مشاهده کنید