یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پرتوی‌ از سیره‌ و سیمای‌ فاطمه‌ زهرا(ع‌)


بیشتر مورخان‌ شیعه‌ و سنی‌، ولادت‌ با سعادت‌ آن‌ حضرت‌ را در بیستم‌ جمادی‌الثانی‌ سال‌ پنجم‌ بعثت‌ در مكه‌ مكرمه‌ می‌دانند.برخی‌ سال‌ سوم‌ و برخی‌ سال‌ دوم‌ بعثت‌ را ذكر كرده‌اند.یك‌ مورخ‌ و محدث‌ سنی‌، ولادت‌ آن‌ بانو را در سال‌ اول‌ بعثت‌ دانسته‌ است‌.بدیهی‌ است‌ روشن‌ ساختن‌ زاد روز یا سالروز درگذشت‌ شخصیت‌های‌ بزرگ‌ تاریخ‌ هرچند كه‌ از نظر تاریخی‌ و تحقیقی‌ باارزش‌ و قابل‌ بحث‌ است‌، اما از نظر تحلیل‌ شخصیت‌ چندان‌ مهم‌ به‌ نظر نمی‌رسد.آنچه‌ مهم‌ و سرنوشت‌ ساز است‌ نقش‌ آنان‌ در سرنوشت‌ انسان‌ و تاریخ‌ می‌باشد.پرورش‌ زهرا(ع‌) در كنار پدرش‌ رسول‌ خدا و در خانه‌ نبوت‌ بود، خانه‌یی‌ كه‌ محل‌ نزول‌ وحی‌ و آیه‌های‌ قرآن‌ است‌.آنجا كه‌ نخستین‌ گروه‌ از مسلمانان‌ به‌ یكتایی‌ خدا ایمان‌ آوردند و بر ایمان‌ خویش‌ استوار ماندند.آن‌ سال‌ها در سراسر عربستان‌ و همه‌ جهان‌، این‌ تنها خانه‌یی‌ بود كه‌ چنین‌ بانگی‌ از آن‌ برمی‌خاست‌: الله‌ اكبر.و زهرا تنها دختر خردسال‌ مكه‌ بود كه‌ چنین‌ جنب‌ و جوشی‌ را در كنار خود می‌دید.او در خانه‌ تنها بود و دوران‌ خردسالی‌ را به‌ تنهایی‌ می‌گذراند.دو خواهرش‌ رقیه‌ و كلثوم‌ چند سال‌ از او بزرگتر بودند.شاید راز این‌ تنهایی‌ هم‌ یكی‌ این‌ بوده‌ است‌ كه‌ باید از دوران‌ كودكی‌ همه‌ توجه‌ وی‌ به‌ ریاضت‌های‌ جسمانی‌ و آموزش‌های‌ روحانی‌ معطوف‌ گردد.حضرت‌ زهرا(ع‌) بعد از ازدواج‌ با امیرالمومنین‌ علی‌(علیه‌ السلام‌)، به‌ عنوان‌ بانویی‌ نمونه‌ بر تارك‌ قرون‌ و اعصار درخشید.دختر پیامبر همچنان‌ كه‌ در زندگی‌ زناشویی‌ نمونه‌ بود، در اطاعت‌ پروردگار نیز نمونه‌ بود.هنگامی‌ كه‌ از كارهای‌ خانه‌ فراغت‌ می‌ یافت‌ به‌ عبادت‌ می‌ پرداخت‌، به‌ نماز، دعا، تضرع‌ به‌ درگاه‌ خدا و دعا برای‌ دیگران‌.امام‌ از اجداد خویش‌ از حسن‌ بن‌ علی‌روایت‌ كرده‌ است‌ كه‌ : مادرم‌ شب‌های‌ جمعه‌ را تا بامداد در محراب‌ عبادت‌ می‌ ایستاد و چون‌ دست‌ به‌ دعا برمی‌داشت‌ مردان‌ و زنان‌ باایمان‌ را دعا می‌ كرد، اما درباره‌ خود چیزی‌ نمی‌گفت‌.روزی‌ بدو گفتم‌: مادر! چرا برای‌ خود نیز مانند دیگران‌ دعای‌ خیر نمی‌كنی‌؟ گفت‌: فرزندم‌! همسایه‌ مقدم‌ است‌.تسبیح‌هایی‌ كه‌ به‌ نام‌ تسبیحات‌ فاطمه‌ شهرت‌ یافته‌ و در كتاب‌های‌ معتبر شیعه‌ و سنی‌ و دیگر اسناد، روایت‌ شده‌ نزد همه‌ معروف‌ است‌.فاطمه‌(ع‌) تا وقتی‌ كه‌ رسول‌ خدا از دنیا نرفته‌ بود، سختی‌ها و تلخی‌ها زندگی‌ را با دیدن‌ سیمای‌ تابناك‌ پیامبر اكرم‌(ص‌) بر خود هموار می‌نمود، ملاقات‌ پدر تمام‌ رنجها را از خاطرش‌ می‌زدود و به‌ او آرامش‌ و قدرت‌ می‌بخشید.اما مرگ‌ پدر، مظلوم‌ شدن‌ شوهر، از دست‌ رفتن‌ حق‌، و بالاتر از همه‌ دگرگونی‌هایی‌ كه‌ پس‌ از رسول‌ خدا(ص‌) به‌ فاصله‌یی‌ اندك‌ در سنت‌ مسلمانی‌ پدید آمد، روح‌ و سپس‌ جسم‌ دختر پیغمبر را سخت‌ آزرده‌ ساخت‌.چنان‌ كه‌ تاریخ‌ نشان‌ می‌دهد، او پیش‌ از مرگ‌ پدرش‌ بیماری‌ جسمی‌ نداشته‌ است‌.
داستان‌ آنان‌ را كه‌ به‌ در خانه‌ او آمدند و می‌خواستند خانه‌ را با هر كس‌ كه‌ درون‌ آن‌ است‌ آتش‌ زنند شنیده‌اید.خود این‌ پیشامد، به‌ تنهایی‌ برای‌ آزردن‌ او بس‌ است‌، چه‌ رسد كه‌ رویدادهای‌ دیگر هم‌ بدان‌ افزوده‌ شود.دختر پیغمبر، نالان‌ در بستر افتاد.زنان‌ مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.آن‌ بانوی‌ دو جهان‌، خطبه‌یی‌ بلیغ‌ در جمع‌ آن‌ زنان‌ بیان‌ فرمود كه‌ با نقل‌ بخشی‌ كوتاه‌ از آن‌، گوشه‌یی‌ از درد دین‌ و سوز و گداز مكتبی‌ زهرا(ع‌) و شكوه‌ او از مردم‌ فرصت‌ طلب‌ و غاصبان‌ ولایت‌ را درمی‌یابید.از درد سخن‌ گفتن‌ و از درد شنیدن‌ با مردم‌ بیدرد ندانی‌ كه‌ چه‌ دردی‌ است‌!«به‌ خدا سوگند، اگر پای‌ در میان‌ می‌نهادند، و علی‌ را بر كاری‌ كه‌ پیغمبر به‌ عهده‌ او نهاد، می‌گذاردند، آسان‌ ایشان‌ را به‌ راه‌ راست‌ می‌برد، و حق‌ هر یك‌ را بدو می‌ سپرد... شگفتا! روزگار چه‌ بوالعجب‌ها در پس‌ پرده‌ دارد و چه‌ بازیچه‌ ها یكی‌ پس‌ از دیگری‌ برون‌ میارد.راستی‌ مردان‌ شما چرا چنین‌ كردند? و چه‌ عذری‌ آوردند? دوست‌ نمایانی‌ غدار، در حق‌ دوستان‌ ستمكار و سرانجام‌ به‌ كیفر ستمكاری‌ خویش‌ گرفتار.سر را گذاشته‌ و به‌ دم‌ چسبیدند! پی‌ عامی‌ رفتند و از عالم‌ نپرسیدند! نفرین‌ بر مردمی‌ نادان‌ كه‌ تبهكارند و تبهكاری‌ خود را نیكوكاری‌ می‌پندارند!» سرانجام‌، دختر پیغمبر، دنیا را به‌ دنیا طلبان‌ گذاشت‌ و به‌ لقای‌ پروردگارش‌ شتافت‌.فاطمه‌ را شبانه‌ دفن‌ كردند و علی‌(ع‌) او را به‌ خاك‌ سپرد و رخصت‌ نداد تا ابوبكر بر جنازه‌ او حاضر شود، و او این‌ گونه‌ مظلوم‌ و شهید از دنیا رفت‌.در تاریخ‌ شهادت‌ آن‌ بانوی‌ بزرگ‌ نیز محدؤان‌ اقوال‌ گوناگونی‌ دارند كه‌ مشهورتر از همه‌، سیزده‌ جمادی‌ الاولی‌ سال‌ یازده‌ هجری‌ و دیگری‌ سوم‌ جمادی‌ الثانی‌ همان‌ سال‌ است‌.
دانش‌ اندوزی‌ فاطمه‌(ع‌)
فاطمه‌ از همان‌ آغاز، دانش‌ را از سرچشمه‌ وحی‌ فرا گرفت‌.آنچه‌ را از اسرار و دانش‌ ها، پدر برای‌ او باز می‌گفت‌، علی‌(علیه‌ السلام‌) می‌نوشت‌ و فاطمه‌ آنها را گرد می‌آورد كه‌ كتابی‌ به‌ نام‌ مصحف‌ فاطمه‌ شد.آموزش‌ دیگران‌
فاطمه‌ زهرا(ع‌) با بیان‌ احكام‌ و معارف‌ اسلام‌، زنان‌ را به‌ وظایفشان‌ آشنا می‌ساخت‌.فضه‌ خدمتگزار فاطمه‌(ع‌)، كه‌ از شاگردان‌ و پرورش‌ یافتگان‌ مكتب‌ او است‌ در مدت‌ بیست‌ سال‌ جز با آیات‌ قرآن‌ سخنی‌ نگفت‌ و هر گاه‌ قصد بیان‌ مطلبی‌ را داشت‌ با آیه‌یی‌ متناسب‌ از قرآن‌، منظور خویش‌ را بیان‌ می‌كرد.فاطمه‌(ع‌) نه‌ تنها از فراگرفتن‌ دانش‌ خسته‌ نمی‌شد، بلكه‌ در یاد دادن‌ مسائل‌ دین‌ به‌ دیگران‌ از حوصله‌ و پشتكار فراوانی‌ برخوردار بود.روزی‌ زنی‌ نزد او آمد و گفت‌: مادری‌ پیر دارم‌ كه‌ در مورد نماز خود اشتباهی‌ كرده‌ و مرا فرستاده‌ تا از شما مساله‌یی‌ بپرسم‌.زهرا(ع‌) سوال‌ او را پاسخ‌ فرمود.زن‌ برای‌ بار دوم‌ و سوم‌ آمد و مساله‌ پرسید و پاسخ‌ شنید، این‌ كار تا ده‌ بار تكرار شد و هر بار آن‌ بانوی‌ بزرگوار، سوال‌ وی‌ را پاسخ‌ فرمود.زن‌ از رفت‌ و آمدهای‌ پی‌ در پی‌ شرمگین‌ شد و گفت‌: دیگر شما را به‌ زحمت‌ نمی‌اندازم‌.فاطمه‌(ع‌) فرمود: باز هم‌ بیا و سوالهایت‌ را بپرس‌، تو هر قدر سوال‌ كنی‌ من‌ ناراحت‌ نمی‌شوم‌، زیرا از پدرم‌ رسول‌ خدا(ص‌)شنیدم‌ كه‌ فرمود: روز قیامت‌ علمای‌ پیرو ما محشور می‌شوند و به‌ آنها به‌ اندازه‌ دانششان‌ خلعت‌های‌ گرانبها عطا می‌گردد و اندازه‌ پاداش‌ به‌ نسبت‌ میزان‌ تلاشی‌ است‌ كه‌ برای‌ ارشاد و هدایت‌ بندگان‌ خدا نموده‌اند.
عبادت‌ فاطمه‌(ع‌)
حضرت‌ زهرا(ع‌) بخشی‌ از شب‌ را به‌ عبادت‌ مشغول‌ می‌شد.آن‌ قدر نمازهای‌ شب‌ او طولانی‌ می‌شد و بر روی‌ پاهایش‌ می‌ایستاد كه‌ پایش‌ ورم‌ می‌كرد.حسن‌ بصری‌ متوفای‌ ۱۱۰ هجری‌ گوید: هیچ‌ كس‌ در میان‌ امت‌ از نظر زهد و عبادت‌ و پارسایی‌ از فاطمه‌ (ع‌) والاتر نبود.
گردنبند با بركت‌
روزی‌ پیامبر اكرم‌(ص‌) در مسجد نشسته‌ بود و اصحاب‌ به‌ دورش‌ حلقه‌ زده‌ بودند.پیرمردی‌ با لباس‌های‌ ژولیده‌ و حالتی‌ رقت‌ بار از راه‌ رسید، ضعف‌ و پیری‌ توان‌ را از او ربوده‌ بود، پیامبر به‌ سویش‌ رفت‌ و جویای‌ حالش‌ شد.آن‌ مرد پاسخ‌ داد: ای‌ رسول‌ خدا(ص‌)، فقیری‌ پریشان‌ حالم‌، گرسنه‌ ام‌ مرا طعام‌ ده‌، برهنه‌ هستم‌ مرا بپوشان‌، بینوایم‌ گرهی‌ از كارم‌ بگشا.پیامبر فرمود: اكنون‌ چیزی‌ ندارم‌ ولی‌ «راهنمای‌ خیر چون‌ انجام‌ دهنده‌ آن‌ است‌.» سپس‌ او را به‌ منزل‌ فاطمه‌(ع‌)راهنمایی‌ كرد.پیرمرد فاصله‌ كوتاه‌ مسجد و خانه‌ فاطمه‌(ع‌) را طی‌ كرد و دردش‌ را برای‌ او گفت‌.زهرا(ع‌) فرمود: ما نیز اكنون‌ در خانه‌ چیزی‌ نداریم‌، سپس‌ گردنبندی‌ را كه‌ دختر حمزه‌ بن‌ عبدالمطلب‌ به‌ او هدیه‌ كرده‌ بود از گردن‌ باز كرد و به‌ پیرمرد فقیر داد و فرمود: این‌ را بفروش‌ ان‌ شاءالله‌ به‌ خواسته‌ ات‌ برسی‌.مرد بینوا گردنبند را گرفت‌ و به‌ مسجد آمد.پیامبر همچنان‌ در میان‌ اصحاب‌ نشسته‌ بود.عرض‌ كرد: ای‌ پیامبر خدا(ص‌)، فاطمه‌(ع‌) این‌ گردنبند را به‌ من‌ احسان‌ نمود تا آن‌ را بفروشم‌ و به‌ مصرف‌ نیازمندی‌ام‌ برسانم‌.پیامبر گریست‌.عمار یاسر عرض‌ كرد: یا رسول‌ الله‌! آیا اجازه‌ می‌دهی‌ من‌ این‌ گردنبند را بخرم‌؟ پیامبر فرمود: هر كس‌ خریدارش‌ باشد خدا او را عذاب‌ ننماید.عمار یاسر از اعرابی‌ پرسید: گردنبند را چند می‌فروشی‌؟ مرد بینوا گفت‌: به‌ غذایی‌ از نان‌ و گوشت‌ كه‌ سیرم‌ كند، لباسی‌ كه‌ تنم‌ را بپوشاند و یك‌ دینار خرجی‌ راه‌ كه‌ مرا به‌ خانه‌ ام‌ برساند.عمار پاسخ‌ داد: من‌ این‌ گردنبند را به‌ بیست‌ دینار طلا و غذا و لباسی‌ و مركبی‌ از تو خریدم‌.عمار مرد را به‌ خانه‌ برد و او را سیر كرد، لباسی‌ را به‌ او پوشاند، او را بر مركبی‌ سوار كرد و بیست‌ دینار طلا هم‌ به‌ او داد، آن‌ گاه‌ گردنبند را با مشك‌ خوشبو ساخت‌ و در پارچه‌یی‌ پیچید و به‌ غلام‌ خود گفت‌: این‌ را به‌ رسول‌ خدا (ص‌ )تقدیم‌ كن‌، خودت‌ را هم‌ به‌ او بخشیدم‌.پیامبر(ص‌) نیز غلام‌ و گردنبند را به‌ فاطمه‌ بخشید.غلام‌ نزد فاطمه‌ آمد.آن‌ حضرت‌ گردنبند را گرفت‌ و به‌ غلام‌ فرمود: من‌ تو را در راه‌ خدا آزاد كردم‌.غلام‌ خندید.فاطمه‌(ع‌) راز خنده‌ اش‌ را پرسید.پاسخ‌ داد: ای‌ دختر پیامبر! بركت‌ این‌ گردنبند مرا به‌ خنده‌ آورد كه‌ گرسنه‌یی‌ را سیر كرد، برهنه‌یی‌ را پوشاند، فقیری‌ را غنی‌ نمود، پیاده‌ یی‌ را سوار نمود، بنده‌ یی‌ را آزاد كرد و عاقبت‌ هم‌ به‌ سوی‌ صاحب‌ خود برگشت‌.
زهرا و آخرین‌ لحظات‌ زندگانی‌ پیامبر(ص‌)
بیماری‌ رسول‌ خدا در روزهای‌ آخر عمرش‌ شدت‌ یافت‌. فاطمه‌(ع‌) در كنار بستر پیامبر، چهره‌ نورانی‌ و ملكوتی‌ پدر را می‌نگریست‌ كه‌ از شدت‌ تب‌ عرق‌ می‌ریخت‌.فاطمه‌ در حالی‌ كه‌ به‌ پدر نگاه‌ می‌كرد به‌ گریه‌ افتاد، پیامبر نتوانست‌ ناآرامی‌ دخترش‌ را تحمل‌ كند، در گوش‌ او سخنی‌ گفت‌ كه‌ فاطمه‌ آرام‌ شد و لبخند زد.
لبخند زهرا(ع)در آن‌ حال‌ شگفت‌ آور بود.
از او سوال‌ كردند كه‌ رسول‌ خدا(ص‌)چه‌ رازی‌ را به‌ او فرمود؟ پاسخ‌ داد: تا پدرم‌ زنده‌ است‌ رازش‌ را فاش‌ نمی‌كنم‌.
پس‌ از رحلت‌ پیامبراكرم‌(ص‌) راز آشكار شد.
فاطمه‌ گفت‌: پدرم‌ به‌ من‌ فرمود: تو نخستین‌ كس‌ از اهل‌ بیت‌ من‌ هستی‌ كه‌ به‌ من‌ ملحق‌ می‌شوی‌، و از این‌ رو شاد شدم‌.در میان‌ سخنان‌ اندكی‌ كه‌ از دختر گرامی‌ رسول‌ خدا در مجامع‌ روایی‌ فریقین‌ نقل‌ شده‌، چهل‌ حدیث‌ را، كه‌ هر یك‌ درسی‌ از فضیلت‌ و فهم‌ دین‌ و حیا و دعوت‌ به‌ توحید است‌، برگزیدم‌، تا دل‌های‌ حق‌جویان‌ و جویندگان‌ معارف‌ خاندان‌ نبوی‌ و علوی‌ بدان‌ روشنی‌ یابد و با الهام‌ از این‌ كلمات‌ نورانی‌، چراغ‌ حكمت‌ و هدایت‌ ولایت‌ شبستان‌ فاطمی‌ را به‌ هنگام‌ تحیر و ضلالت‌، در پیش‌ پای‌ خود برافروخته‌ و فروزان‌ بینند.
منبع‌: سایت‌ اطلاع‌ رسانی‌ شهید آوینی‌
منبع : روزنامه اعتماد