پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


جایگاه «طرح» در روایت


جایگاه «طرح» در روایت
همه ما کم و بیش درباره «طرح» یا «پلات» شنیده ایم. شنیده ایم که اسکلت هر قصه است مثل اسکلت ساختمان؛ که اگر نباشد آن همه سنگ و بتن و آجر و گچ؛ تلپی می ریزد پائین. شنیده ایم که بعضی از نحله های قصه نویسی مدعی اند که بی خیال طرح شده اند و می توانند بدون اتکا به طرح، قصه شان را جلو ببرند.
خب! همه اینها درست است. درست شنیده اید! «طرح» مثل همان اسکلت است اگر نباشد کار نویسنده تمام است؛ اما اینکه مثلاً «رمان نو»یی ها چنین ادعایی کرده اند یا نه بله! چنین ادعایی بوده با این حال حاصل کارشان نشان می دهد که آنها «طرح» را حذف نکرده اند بلکه شیوه کاربرد آن را تغییر داده اند که سر وقت آن هم می رویم!
به طور معمول «طرح» باید در حداکثر یک پاراگراف قابل تعریف باشد. اگر در تعریف طرح تان دچار مشکل شدید یعنی قصه ای که می خواهید براساس آن طرح بنویسید گیر دارد! «طرح» مثل اسکلت هر ساختمانی، باید فاقدانحنا و پیچش غیرقابل فهم باشد. ممکن است که شما یک برج بسازید که به شکل غیرقابل باوری منحنی باشد اما اگر اسکلت همان برج را دیده باشید این انحنا در آن نیست! انحنا، حاصل «کار تمام شده» و بقیه کار است یا در واقع حاصل رویه کار است نه تویه آن.
بهترین قصه هایی که تا به حال شنیده ایم، طرح شان در یک پاراگراف قابل تعریف است: «یک زندانی که به جرم دزدیدن نان به حبس طولانی محکوم شده فرار می کند اما تحت تأثیر بخشش یک کشیش، تبدیل به یک آدم اخلاقی می شود و با اموالی که کشیش به او بخشیده، کارخانه ای تأسیس می کند اما یک پلیس وظیفه شناس همچنان در جست وجوی اوست و رد او را می گیرد و او ناچار، با دختر بچه ای که قول نگهداریش را به مادرش داده فرار می کند و به پاریس می رود. دختربچه بزرگ می شود و مرد مجبور می شود که جان خواستگار دختر را در واقعه کمون پاریس نجات دهد.» می بینید! حتی یک رمان قرن نوزدهمی پرحجم مثل بینوایان هم به سادگی قابل تعریف است. یادم هست که یکی از نویسندگان جوان، چند سال قبل، تصمیم سفت و سختی داشت برای ازدواج با نویسنده جوانی دیگر و از یک کهنه کار قصه نویسی، مصلحت جویی کرده بود. نویسنده کهنه کار گفته بود: «اگر می توانی در یک پاراگراف، به روشنی، شخصیت و کنش و رفتارش را تعریف کنی، برو ازدواج کن! اگر نمی توانی، پس لابد، گیری توکار است!» و نویسنده جوان، هر چه خواسته بود نتوانسته بود تصویری روشن از همسر آینده اش ارائه دهد و به ناچار و به مصلحت، قید آن ازدواج راز زده بود! بدون آنکه بخواهم چنین روشی را برای همه پیشنهاد کنم، معتقدم که راه خوبی برای انتخاب شریک زندگی، شریک کاری یا یک دوست قابل اعتماد است. یادتان باشد که یک «طرح خوب» همیشه وفادارترین دوست نویسنده است که می تواند در بدترین دست اندازهای آن قصه یا رمان، یاری اش کند که همه چیز را بدل به «هیچ» نکند!
البته ما چیزی به نام «طرح مفصل» هم داریم که شامل همه جزئیات است و خیلی به دردرمان می خورد. در ایران، به ندرت از این نوع طرح استفاده می کنند در حالی که واقعاً در شکل گیری نهایی یک رمان بسیار مؤثر است. در واقع «طرح مفصل»، کم و بیش یک دهم حجم «رمان آینده»ای را که در دست نوشتن دارید در بر می گیرد؛ اگر دیدید که «طرح مفصل» تان، پنج صفحه است و رمان تان پانصد صفحه، یعنی ۴۵۰ صفحه، اضافه نوشته اید! اصلاً شوخی نمی کنم! این یک واقعیت است و یکی از دلایلی که در ایران، رمان نویسی، این همه در محاق افتاده، عمل نکردن به همین توصیه های ساده و کاربردی است. [ما در ایران رمان های مشهور و پرخواننده ای داریم که واقعاً یک دهم شان اضافه است و به همین دلیل هم، ترجمه نمی شوند تا در زبان های دیگر، با مخاطبان دیگری رابطه برقرار کنند. تازه، این مربوط به نویسندگانی است که به دلیل تسلط به «نثر» و «زبان»، بلدند چطور آب، قاطی آبگوشت شان کنند که در نهایت، اندکی مزه آبگوشت داشته باشد! وضعیت تازه کارها و نابلدها، از این هم اسفناک تر است و آبگوشت شان شبیه یک دیگ پرآب است با دو تکه گوشت.]
در قصه های کوتاه هم، کمابیش، حجم «طرح مفصل» یک دهم قصه نهایی است و اگر چنین نشد و مثلاً «طرح مفصل»، یک دوم قصه نهایی شد، بسته به اینکه اسم تان خورخه لوئیس بورخس باشد یا نباشد، موضوع فرق می کند! ما به طور معمول یک قصه کوتاه داریم و یک مینی رمان [که بهترین آثار این حوزه را فاکنر و بورخس خلق کرده اند]، مینی رمان ها که بعدها مفصل به آنها خواهیم پرداخت، حجم و اندازه شان حدود یک قصه کوتاه استاندارد است اما شخصیت ها و وقایعی که در آنها اتفاق می افتند به اندازه یک رمان کامل است و این البته از تسلط مثال زدنی نویسنده ناشی می شود و کار هر کسی نیست؛ بنابراین اگر نام تان خورخه لوئیس بورخس یا ویلیام فاکنر نیست، فعلاً سعی کنید که به همان نسبت یک دهم، قصه کوتاه تان با «طرح مفصل»اش در تعامل باشد!
اما آنچه «رمان نو»یی ها مطرح کردند.‎/‎/
آنها در واقع «طرح» را از قصه های کوتاه و رمان هایشان حذف نکردند چون اگر چنین کرده بودند حالا ما می توانستیم با شادمانی زایدالوصفی، مرگ آثارشان را جشن بگیریم و بگوییم: «حق تان بود! می خواستید «طرح» را حذف کنید ! بکشید! پوست تان را قضاوت تاریخی کند! بروید گورتان را گم کنید ودیگر از این غلط ها نکنید!» با این همه، متأسفانه چنین اتفاقی نیفتاده و آنها در بهترین وضعیت ممکن، دارند به تصورات کودکانه ما از «طرح»، لبخند ملیح می زنند!
واقعیت امر آن است که «رمان نو»یی ها- که همیشه رمان نمی نوشتند بلکه نگره ای را مطرح کردند که بن مایه آن بر «بازنگری در مؤلفه های رمان» استوار بود- با توجه به تسلط مثال زدنی خود در عرصه «روایت»- روش دیگری را برای استفاده از «طرح» در پیش گرفتند. آنها به جای اینکه یک طرح آماده داشته باشند، با یک جمله یا پاراگراف خلق الساعه شروع می کردند و مثل معماری که آجر به آجر دیوارش را بالا می برد؛ طرح شان را در طول قصه شکل می دادند.
روش بسیار مشکلی است با این همه حکایت آن مردی است که کنار دریا نشسته بود و قاشق قاشق ماست توی دریا می ریخت. یکی پرسید: «چه می کنی » گفت: «دارم دوغ درست می کنم!» و شنید: «اما برای این همه آب، چقدر ماست باید بریزی تا دوغ شود !» گفت: «سخت است اما اگر بشود چه دوغی می شود!» «رمان نو»یی ها واقعاً دوغ خوشمزه ای تحویل جامعه ادبی دادند! در نگاهی دوباره به آثارشان، اکنون می توان به راحتی، هم «طرح کوتاه» هم «طرح مفصل»، از قصه های کوتاه و رمان هاشان استخراج کرد و فهمید که به کارشان حسابی وارد بوده اند؛ در عین حال، مقلدهای ایرانی آنان باید بدانند اگر توانایی چنین کاری را ندارند، حتماً از یکی از بیمارستان های روانی تهران سردر می آورند چون دوغ سازی که نتواند دوغ اش را در این حجم به عمل آورد، کارش تمام است! باور کنید! و خطر نکنید!
یزدان سلحشور
منبع : روزنامه ایران