جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


همراه با دل سوختگان


همراه با دل سوختگان
باباطاهر همدانی و فایز از جمله شاعرانی هستند كه شعرشان در میان اقشار و گروههای مختلف مردم جای بزرگی دارد. آشنایی با این دو شاعر هرچند مجمل و خلاصه، ادای دینی است به این بزرگان كه طبیعی است فراموش كردن آنها فراموش كردن هویت یك ملت است.
باباطاهر
در راحهٔالصدور آمده است كه چون سلطان طغرل سلجوقی یا طغرل بیك به همدان آمد از اولیاء سه پیر بودند باباطاهر و باباجعفر و شیخ جمشاد یا جمشا و كوهیست بر در همدان كه آن را خضر خوانند بر در آنجا ایستاده بودند نظر سلطان بر ایشان آمد لشكر بداشت و پیاده شد با وزیر ابونصری الكندری پیش آمد و دستهاشان ببوسید. باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی او را گفت ای ترك! با خلق خدا چه خواهی كرد. سلطان گفت: آنچ تو فرمایی. باباطاهر گفت: آن كن كه خدا می فرماید: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان». سلطان بگریست و گفت چنین كنم بابا دستش بستد و گفت از من پذیرفتی گفت آری... این دیدار در ۴۴۷ یا ۴۵۰ ه.ق اتفاق افتاد و این قدیمی ترین و معتبرترین خبری است كه از باباطاهر عارف سوته دل همدانی نقل كرده اند.
از همین روایت عصر زندگانی و پاره ای از احوال نفسانی را می توان شناخت.
نوع شعر بابا
گویند دوبیتی های وی نوع شعری است كه پیش از اسلام بدان فهلویات می گفتند و وزن این دوبیتی ها هزج مسدس محذوف یا مقصور است و از اشعار باباطاهر مجموعه كهن و موثقی در دست نیست و شعرها و شرح حال او در تذكره های قدیم مانند لباب الالباب نیامده است و به همین دلیل نمی توان در باب صحت انتساب تمامی اشعاری كه به او منسوب است به یقین حكم صادر كرد. قدیمی ترین مدركی كه تعدادی از اشعار منسوب به بابا را نشان می دهد یك مجموعه خطی است در موزه قونیه، كه كاتب آن نسخه گوینده آن اشعار یعنی باباطاهر را به عنوان قدوهٔ العارفین یاد می كند. آنچه محققان ایران شناس اروپایی در قرن اخیر از اشعار او جمع آوری كرده اند در حدود ۸۰ دوبیتی شده ولی در نسخه فراهم آمده مرحوم وحید دستگردی تعداد اشعار بابا بیش از سیصد دوبیتی می شود و این همه دوبیتی كه به ناگاه به نام باباطاهر در دسترس مطالعه قرار گرفته است بدون تردید مجموعه ای است شامل اشعار منسوب به بابا و اشعار دیگری از دوبیتی سازان گمنام كه یك جا جمع آمده است. كسانی از اهل تحقیق مانند مرحوم رضا قلیخان هدایت (در ریاض العارفین) و مرحوم رشیدیاسمی پاره ای از اشعار منسوب به بابا را در دیوان ملامحمد مازندرانی و شاطربیك محمد همدانی دیده اند.
باباطاهر دوبیتی های خود را با گویش محلی سروده است. بعضی ها این گویش را لری می دانند، برخی هم معتقدند گویش او در این دوبیتی ها تركیبی از گویش های همه آن قلمرو است كه باز آمده است واژگانی در این اشعار وجود دارد كه همدانی ها هم معنای آن را نمی دانند. شاید در تحقیقات آینده، محققی بتواند با دلایل جامع تری اثبات كند كه شعر این عارف و شاعر صاحب ذوق با چه گویش مشخصی سروده شده است.
كلمات قصار
غیر از دوبیتی ها مجموعه ای از كلمات قصار مشهور به اشارات به زبان عربی به باباطاهر منسوب است كه نوشته اند عین القضاه آن را شرح كرده است. كلمات قصار یا اشارات مورد بحث شامل بیست و سه باب است و در آن از مسائلی چون علم معرفت، الهام عقل، نفس، حقیقت، وجد، سماع، زهد، اخلاص، شكر، محبت، فنا، توحید و امثال اینها سخن به میان آمده است.
مقام بابا
باباطاهر مردی ساده دل، ساده انگار، اما بسیار دقیق و نكته سنج بود و از دانش شایان توجهی بهره داشت. در عرفان مقامش بسیار بلند بود تا جایی كه درجه كراماتش را از عین القضاهٔ همدانی برتر دانسته اند.
شعر بابا
شادروان رشید یاسمی در مقاله ای در مجله ارمغان درباره شعر این عارف و شاعر هنرمند چنین گفته است: اگر دوبیتی های باباطاهر عریان را، از پیرایه های لفظی عریان ساخته و جوهر معانی آن را انتزاع كنیم ناله ای بیش باقی نمی ماند. ناله ای مهیج و سوزناك و پرمعنا كه در گویش اهل راز بهتر از هر عبارت و گویاتر از هر بیان صریح است. فریادی رسا و دردناك كه در هر دوبیتی به گونه ای جلوه می كند و گوشه ای از درون پرسوز و باطن مرموز آن دل سوخته را نشان می دهد...
و اما سالمرگ باباطاهر در ۴۱۰هـ.ق را چنانكه هدایت در كتاب ریاض العارفین نوشته است درست نمی دانند زیرا بنا به شرح راوندی در كتاب راحهٔ الصدور درگذشت او پس از سال ۴۴۷ هـ . ق اتفاق افتاده است و این نكته به نظر صحیح تر می آید.
و اما نمونه هایی از دوبیتی های ماندگار او:
از آن روزی كه ما را آفریدی
به غیر معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
زمو بگذر شتر دیدی ندیدی
* * *
فلك در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
ته كه باری ز دوشم برنداری
میان بار سربارم چرایی
* * *
دل نازك مثال شیشه ام بی
اگر آهی كشم اندیشه ام بی
سرشكم گر بود خونین عجب بی
مو آن دارم كه در خون ریشه ام بی
* * *
عموفایز
بچه های جنوب می گویند عمو فایز و او این گونه از خود می سراید كه:
نه هر بالانشینی ماهتابست
نه هر سنگ و گلی در خوشابست
نه هر كس شعر گوید فایز است او
نه هر تركی زبان افراسیاب است
محمدعلی دشتی متخلص به فایز به سال۱۳۵۰ هجری قمری برابر ۱۲۰۹ شمسی در كردوان یكی از روستاهای دشتی دیده به جهان گشود. محل تولد او را «زیارت» ، «بردخون» و «دیر» نیز ذكر كرده اند. فایز گرچه به دشتستانی معروف است اما دشتستانی نیست برای این كه دشتستان مركز برازجان است اما او در روستایی در منطقه دشتی به دنیا آمده كه مركز آن اهرم است. نام فایز از مصدر فوز است به معنی رستگاری. و نظر آنان كه تخلص او را فایض از مصدر فیض می دانند مورد تأیید بسیاری از پژوهندگان نیست. به هر حال محمدعلی تحصیلات مقدماتی خود را در كردوان به پایان برد. سپس به روستای بردخون كه در آن زمانه حوزه علمیه بود رفت و زیر نظر مدرسان محلی به كسب دانش بیشتر پرداخت، آنگاه باز به كردوان آمد و نزد یكی از فضلای آن منطقه به نام شیخ احمد به تكمیل درس های خود همت كرد. گویند فایز با تظاهر، ریا، بیكارگی، تن پروری و تملق به شدت مخالف بود و هرگز مدح خان ها و فئودال های روزگار را نگفت و نان تملق نخورد. فایز كشاورز بود و به كاشت درختان سخت دلبسته بود و نانش را از بذر و آب و خاك با دستان غیرت به دست می آورد. فایز علاوه بر دوبیتی، غزل و مثنوی هم سروده است. به دقایق شاهنامه آگاه بود و احادیث و روایات دینی را نیك می دانست. در جنوب چنان محبوب است كه بعضی ها نام فرزند پسر خود را فایز می گذارند. به هر حال هنر شاعری فایز را باید از زبان ادیب و شاعر دیگر جنوبی به نام منوچهر آتشی بشنویم. وی در كتاب ترانه های فایز درباره ارزش های شاعری فایز در بحث جامعی كه مختصر آن چنین است می گوید:«فایز شاعر روستاهای ایران، شاعر كشاورزان و دردمندان محروم ایران است و شعرش بازتاب محرومیت ها و دردمندی هاست». وی می گوید: «دوبیتی های فایز متعلق به دوره بازگشایی ادبی یعنی دوره ای ناكامیاب در شعر فارسی هستند؛ دوره ای كه جلوه های خیلی كمی از شعر خوب بر پیشانی اش نورافشانی می كند اما فایز نمونه ای خوب از شعر زمانش را ارائه داده است؛ شعری ساده و روان و عاطفی...».بزرگی و شكوه فایز در مردمی بودن و خصوصاً روستایی بودن ترانه هایش است. در بیشتر ترانه های وی آن جذبه و شور و حال و كیفیت تعمیم پذیری هست كه هر شاعری آرزو می كند از آن بهره مند باشد. به هر حال فایز هشتاد سال عمر كرد و بنا به وصیت خودش در نجف اشرف به خاك سپرده شد. یادش ماندگار باد و اما بخشی از دوبیتی های او:
اگر دانی كه فردا محشری نیست
سؤال و پرسش و پیغمبری نیست
بتاز اسب جفا تا می توانی
كه فایز را سپاه و لشكری نیست
* * *
مرا در پیش، راهی پر ز بیم است
از این ره در دلم خوفی عظیم است
برو فایز میندیش از مهابت
كه آنجا حكم یارب رحیم است
* * *
دلا دیدی كه دلبر عهد بشكست
ز ما ببرید و با اغیار پیوست؟
تو فایز از جفای بی وفایان
بسایی تا قیامت دست بر دست
* * *
بیا تا گویمت شرح جدایی
حدیث صبر و سوز و بی نوایی
تو خود گفتی كه آیم سوی فایز
ولی ترسم بمیرم تو نیایی

حسینعلی مكوندی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید