یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تک گویی هایی پیش – انجام


تک گویی هایی پیش – انجام
● مناظرات پروین اعتصامی
در سخن مخفی شدم چون رنگ و بو در برگ گل هـــــــــر که خــــــواهد دید گو اندر سخن بیند مرا
دیوان پروین اعتصامی ، مدعی داشتن مناظره ای نیست ؛ در چاپ اصلی و اصیل دیوان ، نشر ابوالفتح اعتصامی که با تعلیقات ، سیصدوچهل ودو صفحه دارد ( صرف نظر از مقدمات و تقریظات که با حروف ابجد شمارده آمده است ) از صفحه ۶۸ تا ۲۷۳ ، اشعاری را می یابیم که عنوان « مثنویات و تمثیلات و مقطعات » را برخود دارند . پس ناچار شمار زیادی از این اشعار که از همان آغاز در بررسی کار پروین ، « مناظره » خوانده شده اند ( بهار ، ۱۳۵۵ : ط ) به تصریح دیوان ، تمثیل اند .
اما مناظره هم می تواند تمثیل باشد . پس می توان از سکوت دیوان گذشت و با این فرض که بسیاری از تمثیل های پروین ، از نوع مناظره اند سخن آغاز کرد .
مناظره چیست ؟ در تعریف مناظره نوشته اند : « ژرف ساخت مناظره ... حماسه است ، زیرا در آن بین دو کس یا دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف لفظی درمی گیرد و هر یک با استدلالی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب می شود . » ( شمیسا ، ۱۳۶۹ : ۲۲۷ )
در این تعریف ، جدال میان دو تن است بر سر اثبات برتری ، و شاید برتری ، که از راه زبان خود را نشان می دهد ، همان حق باشد .
در تعریفی عام تر از مناظره ، چنین نوشته اند : « آن است که شاعر یا نویسنده ، دو طرف را برابر هم قرار دهد و آنها را بر سر موضوعی به گفتگو وادار کند و در پایان یکی را بر دیگری غالب گرداند . » ( داد ، ۱۳۸۳ : ۴۵۰ )
این موضوع مورد اختلاف ، شاید هم غیرمستقیم ، باز برتری این یا آن است ، ولی گاهی سومی به میان می آید تا ظاهراً برابری را جانشین هدف مفروض ، یعنی برتری ، کند ؛ در اینجا مناظره ، نه گمان کنیم که هدفی والاتر یافته و به آرمانی پاک رسیده است یا هنجار آن شکسته و به پایانی نامفروض ، فرجامی برتر از اقتضای این نوع ادبی ، انجامی فراتر از مناسبات دو سویی که حقانیت خود را فقط در فرو کوفتن آن دیگری و رؤیت خویش می بینند ، دست یافته است ؛ نه ، در اینجا مناظره باز همان جوهر خویش را آشکار می کند : در نهایت یکی ، فقط یکی برتر است ، حال نه یکی از این و آن ، که سومی ؛ حَکَم ، مناظره را برده است ، به او « حق » قضاوت داده شده است . « در مناظره ی زمین و آسمان ]اسدی[ شاعر از زبان زمان ، میان زمین و آسمان آشتی برقرار می کند » ( پیشین )
می بینیم که آن « دو طرف » چطور به « سه » می افزایند تا « طرفیت » خود را از دست بدهند. و می بینیم که آن « غالب » ، غالب « گردانده » ی نویسنده است . پس می توانیم این سومین غالباً غایب یا پنهان را باز همان نویسنده بدانیم . نویسنده به خود حق می دهد .
این است که می توان گفت مناظره تک گویی است (ر.ک : داد ، همان : ۴۰۶ ) زیرا هدف آن غلبه است .
● طرح مسئله:
صرف نظر از بحثهای محتوایی صرف یا طرح صنایع ادبی مناظرات پروین ، اندکی هم از شخصیت پردازی او سخن گفته اند : « هنر پروین در آن است که با به کار بردن شیوه ی محاوره و مناظره اشیا و اشخاص متضاد را برابر هم قرار می دهد و حقیقت هر یک را با روشنی خیره کننده ای پیش چشم مجسم می سازد . » ( به آذین ، ۱۳۶۲ : ۴۱ ) اما این « شرح دقیق و وصف کامل » ( نفیسی ، ۱۳۶۲ : ۸۷ ) « هرگز به درهم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها ، توجهی ندارد . » ( براهنی ، ۱۳۸۰ : ۳-۲۵۲ )
پروین اعتصامی چرا این مناظرات را نوشته است ؟ آیا برای روشن کردن جوانب گوناگون و شاید متضادِ حقی دایر میان دو سوی ؟ یعنی آیا او از شخصیت پردازی کمک گرفته است تا « حقایق » را روشن کند ؟ یعنی اگر پروین می خواست حقیقتی واحد و یک سویه را آشکار یا تأیید کند ، هیچ نیاز داشت به میان کشیدن پای هم این و هم آن ؟ آیا او حَکَمی است که از موضوع نزاع و استدلالهای طرفین محاکمه و دعوی هیچ نمی داند و اکنون به حکمیت نشسته است تا بداند؟ یا نه، مناظره ی او تمام بر طرز کهن است و در آن همه چیز از پیش اندیشیده و آماده است و اگر شکل مناظره به کار گرفته می شود فقط برای سهولت غلبه و تقریبِ حقانیتِ غالب به ذهن مخاطبِ غایبِ مجبور است ؟
این « توصیف دقیق و کامل » به راستی ، چقدر در شخصیت پردازی و روشن کردن جوانب اشخاص تأثیر دارد ؟ و اگر ندارد آن را اصلاً « دقیق و کامل » می توان خواند ؟
در هر مناظره ی پروین طرفین کدامند ؟ وضعشان چیست ؟
پروین خود در هر مناظره در کجا و به چه کار نشسته است ؟
یکسانی همیشگی شعر پروین ( ر.ک : بهار ، ۱۳۵۵ : ی ) شاید مجوزی باشد برای پژوهنده که سراسر مناظرات وی را یک مناظره ببیند ، مناظره ای که نویسنده ی آن طرف غالب آن است .
مغلوب / غالب
نوشته اند : « پروین در شخصیت و شعرش ، « هویت زن سنتی ایران » را به خوبی نشان می دهد ... در ]او[ یکسره تسلیم است و اطاعت و درونگرایی و مظلومیت . » ( زرقانی ، ۱۳۸۳ : ۱۸۰ ) ولی این « مظلومیت » ، در شعر پروین « از زهر ، عسل می سازد » ( نیچه ) و با احراز مقام حکمیت ، با صعود بر « منبر وعظ و اخلاق » ( زرقانی ، همان : ۱۸۱ ) تبدیل به غلبه می شود ، تنها آوای غالب سراسر گفتگوها ، تنها « حق » .
آری حق ، مظلوم هم واقع می شود اما این حق ، از حق بیان ( آن هم به این وسعت ) بهره مند است و در بیان او همیشه یک طرف دعوایی هم هست که هرگز پیروز نمی شود . چرا ؟ زیرا طرف او ، خود نویسنده است . نفیسی در یک جا به اعجاب آمده که چرا پروین هر بار پس از بیتی که می توانسته حسن مقطعی باشد باز « چند بیتی ... آورده و خواسته است نتیجه ی اخلاقی ای را که مقصود داشته به بیان صریح تر و با الفاظی که کاملاً مؤدی ادای مقصود باشد تکرار کند » ( نفیسی ، ۱۳۶۲ : ۸۶ نیز ر.ک همان : ۹۱ )
جای اعجاب نیست ، هر چند نفیسی از پیش- سرانجامیِ مناظرات پروین در شگفت نیست بلکه متوجه ایرادی « فنی » ( همان ) است ، به نظر او این گفتگوها اطناب دارند ، زوائدی در آنها هست که به سهولت قابل حذف اند و اصلاً به قدرت کار ضربه می زنند . می بینیم که نفیسی گفتگوها را بی این نتیجه های اخلاقی ، در ذات خود موفق و انجام یافته می بیند ؛ نه ، جای اعجاب نیست زیرا از پیش پذیرفته ایم که پروین شاعری سنتی است و این ساختار مناظره در سنت امری انکارناپذیر است .
نگاهی به پیشینه ی مناظره
از سهوِ مناظره خواندنِ پرسش و پاسخهای دینی ( چاووش اکبری ، ۱۳۸۰ : ۱۲۹ و ۱۳۷ ) ( که در آنها جهل ، خود را بر علم عرضه می کند تا به آن بدل شود ) که بگذریم ، نمونه ی کهن مناظره در ایران ، منظومه ی « درخت آسوریک » است . ( تفضلی ، ۱۳۷۸ : ۲۵۶ ) که در آن پس از چند بار مبادله ی سخن میان بزو نخل بر سر برتری و سودمندی ، بز « به زعم شاعر » ( پیشین : ۲۵۷ ) پیروز می شود .
باری مناظره باید در یک جای نوشتار تمام شود ، ولی این پایان خوش همیشه نصیب نویسنده ی اثر می شود . آن روش مامایی سقراطی – افلاطونی هم جز تعبیه ای بر سر راه اهدافی از پیش اندیشیده نیست . ( ر.ک : رضایی ، ۱۳۸۲ : ۸۰ )
نظامی ، پیداست که طرفدار فرهاد است وگرنه در آن مناظره ی خسرو با فرهاد ، فرهاد را در آن طرحی که به شکست او خواهد انجامید ، پیروز ، و خسرو را « ملزم و منقطع » نمی کرد . فرهاد – نویسنده ، مغلوب است زیرا خسرو، شیرین را خواهد برد و این غلبه ی سرمشق است و سرمشق امری واقع در ، بگوییم ، تاریخ . اما فرهاد – نویسنده غالب نیز هست که علی رغم این مغلوبیت مکرر ( تاریخ و واقعِ داستانی ) باز چنان خود را آزاد می کند که خسرو را در زبان شکست دهد .
مناظرات کلیله با همه ی پیش بینی نشدگی آنها برای خواننده که هر دم که گمان می برد طرفی پیروز شده ، از طرف دیگر پاسخی می خواند ؛ باز پیش – سرانجام اند و اگر نه همیشه به گفتار- که گاه به خموشیِ « حکیمانه » ای می گراید – که در عمل – که آن هم طبعاً به صورت نوشتار به خواننده عرضه می شود – پیروزاند : آن دیگری از حق ادامه‌ی مناظره محروم است و اخلاق مختار نویسنده / نویسندگان پیوسته غالب است و برکسی نشسته وگرنه از نوشتن کتابی اخلاقی ، نقض غرض می شد .
سعدی هم در « جدال با مدعی » با شگردی بدیع و در حد خود پیچیده ، بر مسند قاضی می نشیند . ( حق جو ، ۱۳۸۱ : ۱۱-۱۱۰ )
در مثنوی ، استثنا هست : گفتگوی آهو با خران به کجا می انجامد ؟ اما کیست که با دیدن آن صف آراییِِ همین استثنا هم ، حق را به آهو ندهد ؟
اما پروین غیر از ادبیات سنتی ایران ، الگوی دیگری نیز دارد : فابل ؛ و چنان که مشهور است وی از ترجمه هایی که پدرش و دیگران از فابلهای فرنگی صورت داده بوده اند استفاده کرده است ( ر.ک : نفیسی ، ۱۳۶۲ : ۹۲ ، چاووش اکبری ، ۱۳۸۰ : ۱۸۸-۱۶۷ ) در فابل نیز چنین پیش – سرانجامی ای در کار است زیرا در آن « همواره طرح اصول اخلاقی موردنظر » است . ( رضایی ، ۱۳۸۲ : ۱۱۲ )
در فابل ، هیچ شخصیتی از درون خود به سخن نمی آید ، شخصیتها همه صورتکهایی هستند که نویسنده فراهم می آورد و بر چهره ی مفاهیمی که در ذهن اویند می زند و آنها را به دلخواه به بازی وا می دارد . این است که سپیددندان جک لندن که جانوران و گیاهان و برف و سنگ و ... را همان که هستند توصیف می کند و – نویسنده ی آن ، در شخصیتی حلول نمی کند بلکه اشخاص از انسان تا جماد در قلم او حلول می کنند ، پایان قاطعی بر فابل است .
در نتیجه ، میراث سنتی مورد استفاده ی پروین و وجود زمینه های بالفعلی که آن میراث فراهم آمده را حفظ می کنند ، او را به عنوان شخص غالب در مناظره دخالت می دهد .
چرا گفتگو ؟
چرا پروین اعتصامی از شکل گفتگو استفاده می کند ؟ آیا گفتگو در عینیت و نوشتار از یک طرح و هدف پیروی می کند ؟ با نظر به عینیت زندگی و روابط اجتماعی ، گفتگو گاه فقط پوسته ای است که نصیحت اخلاقی ای آن را به انجام برساند ، بهانه ای است . گاه هم برای معارفه است : سخن می گوییم تا دیگری را ( و شاید در رابطه ی با او خود را ) بهتر بشناسیم . اما گاهی هم برای حکمیّت است : آنجا که حقانیت طرفی معلوم نیست ، گفتگو با حضور حکمی صورت می گیرد تا طرفین با آزادی ای مشروط از جوانب حق خود سخن گویند تا در پایان میان آنها صلح داده شود ، مصالحه انجام گیرد و این نیز امری دو جانبه است ، نسبت و رابطه است . شاید از همین روست که مناظره را در تعریفات کهن هم چنین معنی کرده اند : « از دو سوی با بصیرت نظر کردن برای نیل به صواب در نسبت میان دو چیز » ( جرجانی ، ۱۳۷۷ : ۱۷۲ )
اما در نوشتار چنین نیست زیرا در آن به راستی چند گویی ای در میان نیست ، گفتگوهایی که اینجا درمی گیرد در ذهن یک نفر است ، ذهنیت همان « من » است . و آن وصف کاملی هم که در دیوان پروین سراغ داده اند ، جز اوصاف بیرونی از قبیل همان نقاب ، نیست زیرا جز تمثیل در کار نیست .
اگر این گفتگوها به راستی گفتگو بودند ، نمی بایست در سکوت شخص اول برگزار می شدند . و چه اندک است گفتگوهایی که پروین در آنها به « ممهّد » ( طوسی ، ۱۳۶۱ : ۴۴۵ ) فرصت کلام یا حضور دوباره می دهد :
بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست
گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست
گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده ی بینایی هست
( اعتصامی ، ۱۳۵۵ : ۸۰-۷۹ )
این شخص اول – غالباً – همیشه حرفی نامربوط می زند ، همیشه مشکلی دارد ، همیشه در اشتباه است ؛ آن گاه شخص دوم ( = نویسنده ) در سکوت طولانیِ وی به جوابش برمی خیزد و همیشه مربوط و سنجیده حرف می زند ، زیرا استدلال می کند ( فقط اوست که استدلال می کند ) و همیشه منطقش پیروز است و اوست که متن را به پایان می برد و اگر هم گاه به این افتخار نائل نگردد ، نویسنده – که پشت نقاب او مخفی است – نقاب را کنار می گذارد و به صورتی آشکار به تتمیم نظر او برمی خیزد و دیگر هرگز مجال به آن آغازکننده ی مجازی نمی دهد که باری اگر حرفی دارد بزند ( پیشین : ۷۶ ) و لااقل رضایت خود را ابراز دارد ، اقناع و الزام شدگی خود را باز نماید .
گاهی هم این فرصت دوباره به ممهّد داده می شود ، اما فقط برای غلبه بر او :
به الماس می زد چکش زرگری به هر لحظه می جست از آن اخگری
بنالید الماس کـــای تیره رای ز بیـــــداد تو چند نالم چو نــای
بگفتا مکن خاطر خویش تنگ ترازوی چرخت گران کرده سنـگ
مرنج ار تنت را جفــایی رسد کـــزین کار کارت به جایی رسد
دگرباره بگریست گـوهر نهان که آوخ ســـیه شد به چشمم جهان
بگفتا چو زین دخمه بیرون شوی به زیـــبایی خــویش مفتون شوی
بگفت ای ستمـــکار مشکن مرا به بد رایی از پا میفکن مرا
بگفت ار صبوری کنی یک نفس کشد بار جور تو بسیار کس
( پیشین : ۸-۱۲۷)
این نمونه ، از آن موارد اندکی است که در آن چند نوبت گفتگو متبادل می شود ، و در این تبادل، آغازگر تا نیمه ی متن فرصت کافی دارد که حرف بزند اما در نیمه ی دوم یکسره خاموش است و امکان سخن در اختیار « معترض » ( طوسی : پیشین ) است . این طراحی گفتگو ، متن را تا نیمه با شکلی متعادل پیش می برد و ناگهان در میانه ، تعادل را به صورتی آشکارا تحمیلی و بی قرار ، به هم می زند :
بیت ۱ : صحنه
بیت ۲ و ۳ : الماس حرف می زند
۷ – ۴ : چکش حرف می زند
۱۳-۸ : الماس حرف می زند
۱۷- ۱۴ : چکش حرف می زند
۱۸ : صحنه
۱۹ و ۲۰ : الماس حرف می زند
۴۹ – ۲۱ : چکش حرف می زند
این شمارش طولی نشان می دهدکه چگونه نویسنده ، ناچار به سبک خویش بازمی گردد.
جالب این که شخص اول گاه حتی به عنوان آغازگری ناچار هم حرف نمی زند بلکه از همان اول ساکت است و فقط باید مورد نصیحت قرار گیرد یا اشتباهاتش برای خواننده فهرست شود : کبوتر بچه ای که با شوق پرواز جرئت می کند و از لانه بیرون می رود ، زیرا می خواهد تجربه کند ، ولی چون هنوز ضعیف است در می ماند تا مادرش سر رسد و او را پندباران کند ، این کبوتر بچه هیچ حرف نمی زند و اگر هم به طور مبهم از « فریاد » او سخنی در متن هست ، مطلقاً معلوم نیست که چه چیزی را به فریاد می گوید ، او « دیالوگ » ندارد . ( اعتصامی ، پیشین : ۲-۷۱ نیز قس : ۷۳ آرزوی مادر )
در اندازه گیری طول دیالوگها ، آن سبکِ « خموش باش تا من بگویمِ » پروین آشکارا دیده می شود ، چه ، در غالب مناظرات ، شخص اول کم سخن است و شخص دوم پرگوی :
شخص اول ( ممهد)
شخص دوم ( معترض)
آرزوی پرواز ( ۲-۷۱ ) ۹ بیت در سکوت ۲۱ بیت کلام
بازی زندگی ( ۸-۸۷ ) نیم مصراع کلام ۱۲ بیت کلام
بهای نیکی ( ۹۷ ) ۱ مصراع کلام ۱۵ بیت کلام
توانا و ناتوان ( ۱۰۷ ) ۱ بیت و ۱ مصراع کلام ۸ بیت کلام
قدر هستی ( ۴-۱۹۳ ) ۳ بیت و ۱ مصراع کلام ۱۵ بیت کلام
ناتوان ( ۲۴۹ ) ۱ مصراع کلام ۷ بیت کلام
با مقایسه ای اجمالی بین « کبوتر بچه» ی پروین و « گرگ بچه » ی جک لندن ، تفاوت دید این دو نویسنده را به امر تجربه می توان دریافت ؛ در پروین کبوتر بچه اشتباه می کند که با ناتوانی اش چنین زود از آشیان بیرون می پرد و بعد از باران نصایح مادر هم متن به ما نمی گوید که بعد چه ؟ حتی این را هم نمی گوید که کبوتر بچه با سرافکندگی راهی آشیانه شد ، او وانهاده است و دیگر چه توقعی که مثلاً نویسنده شرح دهد که این موجود جسور وامانده، روز فردای این شکست ، با درسی که از آزمون تلخش گرفته چه می کند ؟ دوباره می پرد ؟ به چیزی می اندیشد ؟
دوره ی خوگری به واماندگی اش را چطور طی می کند ؟ نه ، توقعی نیست ، زیرا او باید با تسلیم آفریننده اش همسو باشد .
در حالی که بچه گرگ در سپیددندان جسورانه و آزمون گرانه از کنام – که بر بلندی است – به در می رود و به نشیب فرو می افتد :
« دستهای او در فضای خالی فرود آمد و با سر معلق شد ... از فراز تا به پای تپه درغلطید و وحشتی دیوانه وار بر او مسلط شد . « مجهول » با خشونت تمام گریبان او را گرفته بود و رها نمی کرد ... بچه گرگ مانند توله سگ جبونی که سخت ترسیده باشد بنای ناله و زوزه گذاشت ... » ( لندن ، ۱۳۴۶ : ۴-۹۳ )
اما زود متوجه اشتباهش می شود و از واماندگی به در می آید : « مجهول ، فشار خفقان آور خود را از پیکر او برداشته بود » ( پیشین : ۹۵ ) کمی بعد بچه گرگ در مقام « کاشفی تمام عیار » (همان )تجربه هایی می کند : سبزه ، خزه و گیاهان ، تنه ی خشکیده ی کاج ، سنجابی که می دود و بازی می کند ، دارکوب ، شکار ، عقب نشینی و ...
« بچه گرگ کم کم تجربه می اندوخت . در مغز جوان و تاریک او ، بدون تعقل و تفکر ، صورت طبقه بندی تازه ای تنظیم می شد . به موجب این صورت موجودات یا زنده بودند و یا مرده . از دسته ی اول بایستی خویشتن را مراقبت کند ... » ( همان : ۹۶ )
خطرناک ترین حادثه ای که برای او پیش می آید روبرو شدن با راسو است ، که او می خواهد بچه اش را – که از مادر به دور افتاده ( مثل خودش ) – شکار کند ولی گرفتار آن موجود خونخوار می شود و به کمک مادر خود – که ناگهان سررسیده – از مرگ حتمی نجات می یابد . ( همان : ۱۰۴ ) و البته به جای دریافت پند – که ربطی به طبیعت ندارد – نوازش می بیند ( ۱۰۵ ) بعد چه ؟
بعد ، از این آزمون درس می گیرد و پس از دو روز استراحت باز از کنام به در می رود و سر به صحرا می گذارد و بچه راسو را دوباره می بیند و فوراً به او حمله می کند و او را می کشد و می خورد ( ۱۰۶ )
نتیجه ی مقایسه معلوم است ، و این هم معلوم است که تفاوت پایه ی رمان و مناظره ی تمثیلی اخلاقی ، آن هم منظوم ، چه مایه است . اما همین تفاوت است که از گونه ی دوم ، پدیده ای مانده در تاریخ و پویایی از دست داده – خود اگر داشته بوده است می سازد و همین است که نقادان را به نفی « دینامیسم » از شعر پروین سوق داده است . ( براهنی : پیشین )
طراحی مناظرات پروین مبتنی بر پندگویی و پندشنوی است و راه سومی هم در کار نیست ، گویا آغاز گران که همه در آغاز خطاکار یا معترض اند ، با مقداری پند ، ناگهان همه به پند شنوانی سر به راه تبدیل می شوند ؛ و آیا از همان نوع که مادران می پسندیده اند ؟
پروین خود دلیل این طراحی را به خوبی بیان کرده است : « ز تو سعی و عمل باید زمن پند » ( پیشین : ۷۲ )
اگر تعریف جرجانی از مناظره درست باشد ، مناظره ی درست چنین باید باشد که – از روی مسامحه می گوییم – نظری مطرح شود ، آن گاه نظری دیگر در تقابل نسبی با این نظر واقع شود و این تقابل نظری سوم پدید آورد ؛ نخستین نظر ، نهاد است و دومین ، برابر نهاد و سومین هم نهاد . اما البته مناظره یا بهتر بگوییم ، گفتگو همیشه با این الگوی جزمی صورت نمی گیرد ، چه می توان به این الگو در ظاهر بسیطش ایرادها گرفت ، اقل آن اینکه اگر نظر دوم مطابق نظر اول باشد چه خواهد شد ؟ دیگر اینکه اگر هم نهاد ، رأی غالب و مقبول یکی از طرفین باشد چطور ؟ و از اینها بالاتر ، اگر هم نهاد ، بیرون متن واقع شود ، تکلیف ما با تقریر دیالکتیک متن چه می شود ؟ اگر این اشکال سوم درست باشد آن وقت بین هر متنی با ذهن خواننده اش مناظره اتفاق خواهد افتاد ، مناظره ای که هم نهادش در ذهن یا عمل خواننده متقرّر می شود .
اما می توان از این اشکالها گذشت زیرا مورد سوم بدیهی است و معتنابه بحث ما نیست که ما از متن سخن می گوییم ، از نوشتار . دیگر اینکه امر دایر بر وقوع خلاف در طرفین مناظره است و گرچه نه خلافی از نوع تقابل تام. و بالاخره اگر هم نهاد همان نهاد یا برابر نهاد باشد . اصلاً گفتگویی اتفاق نیفتاده یعنی اصلاً هم نهادی در کار نیست بلکه همان نهاد یا بر نهاد است که مکرر شده است . پس فرض بر تقابل است و رد و بدل کردن آرا از طریق گفتگو برای رسیدن به نظری / امری سوم که جامع دو نظر مولّد خویش باشد . ولی می توان پرسید که آیا اصلاً چنین چیزی در نوشتار سنتی وجود دارد؟
نتیجه این می شود که در آثار پروین گفتگو اتفاق نمی افتد و متنی مثل « طوطی و شکر» ( ۱۸۰-۱۷۹ )
در دیوان او چون استثنایی شگفت انگیز رخ می نماید . در این تمثیل ، تاجری در هندوستان طوطی ای می خرد و به او خو می گیرد :
تا شـــد آن طوطی برای سودگـــر هم رفیق خـانه هـــم یار سفر
تا اینکه شبی ، خواجه که رای خواب دارد و کس به خانه نیست به طوطی می گوید :
چون که امشب خانه از مردم تهی است خفتن ما هر دو شرط عقل نیست ...
... پاسبانی کن یک امشب خانه را
طوطی که به نگهبانی می ایستد دزدی به خانه فرو می آید و هر چه می بیند برمی دارد جز انبان شکر ( خوراک طوطی ) که آن را خود نمی بیند . دزد در سکوت طوطی خانه را ترک می کند وطوطی فردا بی دغدغه ، بازرگان را « صبحت خیر » می گوید ، گویی چیزی رخ نداده است و چون بازرگان غمگین شگفت زده از کاله و سرمایه، می پرسد پاسخ می دهد :
... خامش کیسه ی شکّر به جاست
گفت دیشب در سـرای ما که بود گفت شخـصی آمد امـــا رفت زود
گفت دستار مرا بر سر نداشـــت گفت من دیدم که شـــکّر برنداشت
گفت مهر و بدره از جیبم که بـرد گفت کس یک ذرّه زین شکّر نخورد
زانچه گفتی نکته ها آمــــوختم چشم روشن بین به هـــر سو دوختم
هر کجا کردم نـگاه از پیش و پس کاله این ابنان شــــکّر بــود و بس
پیش ما ای خواجه شـکّر پربهاست تا چــه چیز ارزنده در نزد شمــاست
در این تمثیل ، طرفین هر کدام به راستی دنیای خود را دارند و هر چند آن سبک و نگاه سنتی پروین حتی در اینجا هم با دو بیت پایانی خود را نشان داده و به حفظ دید نسبی اشخاص متن لطمه زده است ، باز به مرز گفتگو نزدیک می شویم و در آن از حق مقصّر هم حرفی می شنویم .
مناظرات پروین – و سنت ادبی ما - « اشکال و جواب » است و فقط پوششی است برای همان « وعظ » با این تفاوت که واعظ لااقل با مخاطبان خود رویارو و چشم در چشم است . این مناظرات کشف حقیقتی برای – دست کم – خود نویسنده نیستند ، اخلاقیات نویسنده – که سخت عزیز و پاک و مقدس نیز هستند – برای او مقرر و مستقراند ، « یافته شده » اند و جستجو برای یافتن آنها بی معنی است .
او همه چیز را از پیش می داند اما باید گفت که فقط چیزهایی را هم می داند که مانعی برای رسیدن او به پند از پیش اندیشیده اش نشوند و این است که توضیحات او دیگر نمی توانند دقیق باشند ، زیرا گزینشی اند .
اگر بخواهیم مناظرات پروین را به محکمه ای تشبیه کنیم ، این محکمه برپا نشده است تا با پی گیری سیر گفتگو ، حق و باطل را معلوم کند بلکه پرونده هایی از پیش ساخته و بر مذاق قاضی پرداخته ، بر سیر گفتگوها چیره اند و اصلاً گفتگوها جز بازخوانی این پرونده ها نیستند : قاضی حکمش را از پیش صادر کرده است .
اگر گفتگوی اصیلی در مناظرات پروین بود، شاید گرگ در « گله ی بیجا » ( ۸-۲۲۷) مجال می یافت که از گرسنگی خود – که آن هم از حقایق است – بیش تر سخن گوید. اما او موجودی شریر و بدخواه و فریبکار است ، و اگر هم به او مجال داده می شود که از رنجهای خود سخنی به میان آورد با این فرض است که او دارد خدعه ای در کار می کند : هیچ یک از این رنج شماری ها دل خواننده را به سوی او نمی کند ، و حقش است که در گرسنگی بمیرد . چرا ؟ چون در این تمثیلات طبیعتی در کار نیست ، یعنی اصلاً گرگی در کار نیست : مفاهیم و نقاب هایشان .
اگر گفتگویی اصیل در میان بود « جسم سیاه مومیایی » ( ۷-۲۵۶ ) اجازه می یافت که پاسخی دهد و شگفتا که در آن صناعت شعری ای که بنیاد ادبیّت متن است ، به سادگی در قناعت آمیزترین وضع ممکن فرو می ماند:
ای جــــسم سیاه مومیایی کو آن همه عجب و خودنمایی
با حال سکوت و بهت چونی در عالــــــم انزوا چــرایی ...
این خطاب از مقوله‌ی ‌استعاره است ( استعاره ی مکنیه ی تخییلیه از نوع جاندار پنداری ) و اگر چنین باشد ، مرده در متن ، موجودی جاندار ، پس شنوا فرض شده است و طبعاً دارای شعور که ۶۰ بیت پروینی را می تواند بنیوشد . اما استعاره در همین جا فرو می ماند ، در امر شنیدن ؛ و به پاسخ دادن پیشروی نمی کند : او حق شنیدن ندارد بلکه مجبور است بشنود اما در عوض مجبور است که هرگز هیچ پاسخی ندهد . آیا صناعت این متن استعاره نیست ؟ و حکم « ایاک اعنی و اسمعی یا جاره » بر آن جاری است ؟ یعنی پروین دارد با ما سخن می گوید ؟ مسلّم است که آری ، اما این به بیرون متن مربوط می شود ، متن خود بر استعاره ای استوار است ، میخ زرینی که اگر بیرون کشیده شود ، متن فرو می ریزد .
اگر با مرده حرف می توان زد – که عرفاً نمی توان و غرض چیز دیگری است – مرده هم می تواند جواب بدهد ، چرا ؟ چون این استعاره می تواند دو سویه باشد .آیا این گسست استعاره ، آن را تا حد مجازی دیگر فرو نمی کاهد ؟ و آیا اصلاً استعاره در ذات خود صناعتی گزینش گر نیست ( شباهت از سویی و اختلاف از سویی هایی ) ؟
آری مرده نمی تواند حرف بزند ( چون مرده است ) اما نویسنده می تواند با او حرف بزند ( چون اوکه نمرده است . )
● نتیجه:
پروین شاعری کاملاً سنتی است ، استاد اخلاق و عرفان است ( عرفانی جذب کرده، نه بر بسته ) اما مناظره ساز هم که باشد گفتگو پرداز نیست . حَکَم است ولی حکمی جانبدار و خود، شخصی است در تمثیلاتش ، او همه جا حضور دارد و حتی حضوری مکرر : با نقاب و بی نقاب ، دوشادوش هم. در مناظرات او حقی معلوم و از پیش یافته ، همیشه غالب است ، ممهّد تقریباً همه جا مغلوب است و معترض پیروز .
در طرح متن های او تعادل گفتمانی در کار نیست . اشخاص تمثیلات او نقاب هایی اند بر چهره‌ی مفاهیم و این است که این همه روی کرد به نقابهای طبیعی ، از خود طبیعت بی بهره است . سراسر مناظرات پروین ، واگویی های مکرری است از آنچه خودِ او بوده است و گفته اند که او « مادر » است پس جز نصیحت گویی کاری دیگر نمی تواند ، اما می توان گفت که او اگر « زن » هم باشد، نه گمانم که « مادر » باشد با انعطاف مادرانه در برابر فرزند ؛ شاید او « پدر » باشد ، پدر در جامعه ای که آرمانهایش را در تاریخ جا گذاشته است.
سیاوش حق جو
منابع:
- اعتصامی ، پروین ( ۱۳۵۵ ) دیوان قصاید و مثنویات و ... ، تهران ، ابوالفتح اعتصامی
- براهنی ، رضا ( ۱۳۸۰ ) طلا در مس ، جلد اول ، تهران ، زریاب
- به آذین . م. ا ( ۱۳۶۲ ) «درباره ی شعر و شخصیت پروین اعتصامی» ، ر.ک : نمیمی
- بهار ، محمدتقی ( ۱۳۵۵ )« مقدمه ی دیوان پروین» ، ر.ک :
اعتصامی
- تفضلی ، احمد ( ۱۳۷۸ ) تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، تهران ، سخن
- جرجانی ، میرسیدشریف ( ۱۳۷۷ ) تعریفات ، ترجمه ی حسن سید عرب و سیما نوربخش ، تهران ، فرزان روز
- چاووش اکبری ، رحیم ( ۱۳۸۰ ) حکیم بانوی شعر فارسی ، تهران ، ثالث
- حق جو ، سیاوش ( ۱۳۸۱ ) «حکمت سیاسی سعدی ... »، پژوهشنامه ی علوم انسانی دانشگاه مازندران ( ۷ و ۶ )
- داد ، سیما ( ۱۳۸۳ ) فرهنگ اصطلاحات ادبی ، تهران ، مروارید
- رضایی ، عربعلی ( ۱۳۸۲ ) واژگان توصیفی ادبیات ، تهران ، فرهنگ معاصر
- زرقانی ، سیدمهدی ( ۱۳۸۳ ) چشم انداز شعر معاصر ایران ، تهران ، ثالث
- شمیسا ، سیروس ( ۱۳۶۹ ) انواع ادبی ، تهران ، فردوسی
- طوسی ، خواجه نصیرالدین ( ۱۳۶۱ ) ، اساس الاقتباس ، تصحیح مدرس رضوی ، تهران ، دانشگاه تهران
- نفیسی ، سعید ( ۱۳۶۲ ) «پروین اعتصامی» ، ر.ک : نمیمی
- نمیمی ، حسین ( ۱۳۶۲ ) ] مجموعه ی مقالات و گفتارها درباره ی پروین اعتصامی با عنوان [ جاودانه‌ی پروین اعتصامی ، تهران ، فرزان
- لندن ، جک ( ۱۳۴۶ ) سپیددندان ، ترجمه ی محمد قاضی ، تهران ، امیرکبیر .
منبع : انسان شناسی و فرهنگ


همچنین مشاهده کنید