جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

علم خدا و اختیار انسان


علم خداوند علم احاطی است كه بهمه موجودات سماوی و ارضی و بحری و برّی احاطه قیومی دارد. در این علم- كه عین ذات الهی بوده و بنحو حضوری می‏باشد- زمان گذشته و حال و آینده یكسان است. خداوند به همه افعال و اعمال بندگان و حتی به نیّات آنها قبل از وجود و خلقت انسان علم دارد. همین امر یعنی علم به حوادث آینده و افعال عباد، موهم این توهم برای برخی غل شده است تا بگویند علم الهی به وقایع آینده و اعمال انسان، موجب جبر و سلب اختیار از انسان می‏شود. زیرا اگر علم خداوند به اینكه هر كسی چه خواهد كرد واقع شود، انسان مجبور بوده و به غیر از آن چیزی كه علم خداوند به آن تعلق گرفته كار دیگری نمی‏تواند بكند و اگر علم باری تعالی غیر از آن چیزی باشد كه واقع می‏شود، این مستلزم آن است كه علم مطابق با واقع نبوده و اصلاً علم نباشد بلكه نقطه مقابل آن یعنی جهل باشد. خواجه نصیرالدین طوسی در تقریر و طرح این شبهه می فرماید: بزرگترین حجت طایفه جبریه این است كه باتفاق (ملل) خدای تعالی پیش از وجود بندگان دانست كه هر كس چه كند. اگر ممكن باشد كه خلاف آن كند، ممكن باشد كه علم خدای تعالی به آن باشد و چون ممكن نباشد كه خلاف آن كند ایشانرا هیچ اختیار نباشد.۱
آن رباعی مشهور منسوب به خیام نیز در این معنی و مضمون باشد كه:
می خوردن من نزد خدا سهل بود من می خورم و هر كه چو من اهل بود
گر می نخورم علم خدا جهل بود۲ می خوردن من حق ز ازل می‏دانست
جواب نقضی به شبهه مذكور اینست كه اگر علم به افعال موجب جبر شود در اینصورت، از آنجا كه خداوند به افعال خودش علم دارد پس افعال الهی نیز جبری است. خواجه نصیر در جواب نقضی شبهه فوق الذكر می‏فرماید: "همچنانكه خداوند افعال مردم را پیش از خلق ایشان می دانست (به اعتراف تو)، خود، افعال خود را هم پیش از آفرینش می‏دانست. پس اوتعالی را هم جبر لازم آید و هر چه جواب توست در افعال او تعالی، جواب ماست درافعال مردم ".۳ جواب حلّی مسئله نیز این است كه علم خداوند بوقوع امری، سبب وقوع آن نیست، زیرا تنافی میان اینكه چیزی ممكن باشد و بسبب اراده فاعل واجب شود وجود ندارد. خواجه در "تجرید" می‏فرماید: "ویمكن اجتماع الوجوب والامكان باعتبارین".۴ علم خدا تعلق گرفته است كه زید بااراده خود كاری انجام دهد نه باجبار. پس، از آنجهت كه علم خدا تعلق گرفته واجب است واقع شود اما، واجب نیست علم خدا سبب وقوع آن باشد. بلكه ذاتا ممكن است و هرگزتنافی میان این دو نیست كه چیزی ممكن باشد و بسبب اراده فاعل واجب شود. ملاصدرا این پاسخ را غیر صحیح می داند؛ زیرا قول به تابعیت علم از معلوم فقط در علوم انفعالیه، حادث و جریان داردودرقضای‏ربانی جاری‏نمی‏باشد زیراكه‏علم‏الهی سبب وجود اشیاءاست و سبب تابع مسبَّب نمی‏باشد.۵ امام خمینی(ره) نیز می‏گوید: علم خدای تعالی به نظام اتّم مبدأ و منشأ آن نظام است و تعلّق علم خداوند به معلومات، مبدأ آنهاست و معلوم تابع علم است برخلاف علوم انفعالیه كه علم تابع معلوم است بلكه علم و اراده و قدرت در خداوند بحقیقت واحده بسیطه موجود است و وجود صرف، صرف الكمال است و قدرت در خدا نظیر قدرت در انسان نیست كه نسبت به فعل و ترك مساوی باشد زیرا كه واجب الوجود بالذات ، واجب الوجود از * اگر علم به افعال موجب جبر شود در اینصورت، از آنجا كه خداوند به افعال خودش علم دارد پس افعال الهی نیز جبری است. جمیع جهات است و استواء نسبت، جهت امكانی است كه در ذات بسیط واجب، محال است بلكه قدرت او نیز نظیر اراده احدی التحقق است و آندو عین علم به نظام اتمّ است. بنابراین، نظام كیانی تابع علم عنائی است. تابعیت علم از معلوم، شأن علوم انفعالی است نه علم خداوند تعالی كه علم فعلی است و فعل محض است. بنابراین، جوابی كه در این مورد گفته شده مبنی بر اینكه "علم الهی، علت فعل بنده نیست"، درست نمی‏باشد. زیرا این شأن علوم انفعالی است و پاسخ شبهه آنست كه در مسئله "امر بین الأمرین" بیان شده است. توضیح آنكه؛ علم و اراده خداوند كه بر نظام هستی تعلق گرفته بگونه علّی و معلولی است و به "علّت" در عرض "معلول"، و یا به معلول مستقیما و بدون واسطه تعلق نگرفته است تاگفته شود انسان در افعالش مضطّر است. اول چیزی را كه خدا خلق كرد حقیقت بسیطه روحانیه‏ای بود كه با وحدت خود واجد تمام كمال و جمال بود و با این حقیقت آنچه را كه قلم الهی از كائنات می‏بایست بنویسد نوشت و قضای الهی تمام شد، اما چون نظام وجود ذاتا و صفتا و فعلاً در ذات حق مستهلك است او هر روز در آفرینش است.۶ بنابراین، حقیقت عقل مجرد و روحانیت بسیطه- كه در روایات ما به نور پیامبر اكرم(ص) تعبیر شده است- بلاواسطه از خداوند صادر شده و آن عین تعلق محض به باری تعالی است و شأن تعلق او نظیر تعلّقات متصوره ما نیست و بین آنچه از او صادر می‏شود و آنچه از خداوند صادر می‏شود نسبت واحده‏ای برقرار است. زیرا مناط بینونت، ماهیت است و بین او و خدای تعالی هیچ عزلت و جدایی نیست زیرا خدای تعالی صرف وجود است و ماهیت ندارد. اما دیگر موجودات و معالیلشان چنین رابطه‏ای ندارند. پس انسان با آنكه فاعل مختار است سایه فاعل مختار است و فاعلیتش سایه فاعلیت خداست. "و تا خدا نخواهد شما نخواهید خواست". بنابراین، علم عنایی خداوند كه منشأ نظام كیانی است منافاتی با اختیار انسان ندارد بلكه آنرا تأكید نیز می‏كند. امام خمینی(ره) پس از آنكه طریقه جبر و تفویض را ابطال می‏نماید مذهب حق را در "امر بین الامرین" می‏داند. ایشان موجودات امكانی را مؤثر می‏داند ولی نه بطور استقلال؛ موجودات همانگونه كه در اصل وجود مستقل نیستند بلكه ربط محضند، صفات و آثارشان نیز مستقل نیست. بنابراین، فعل ممكن نیز با آنكه فعل اوست در عین حال فعل خدا نیز هست. پس، جهان از آنجهت كه ربطِ صرف و تعلق محض است ظهور قدرت و اراده و علم و فعل اوست و این همان مسئله "امر بین الامرین" است. یعنی مشیت ممكن، ظهور مشیت خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست.۷ یك عمل اختیاری كه از انسان صادر می‏شود و طبق اراده و خواست او انجام می‏یابد از جهتی واجب و از جهت دیگر ممكن است. اگر آنرا از طرفی در نظر بگیریم كه تمامی شرایط وجود یافتنش از علم و اراده و آلات و ادوات صحیح و ماده‏ای كه فعل بر روی آن واقع می‏شود و نیز شرایط زمانی و مكانی‏اش هم موجود باشد چنین فعلی ضروری الوجود و واجب الوجود است و این فعلی است كه گفته می‏شود اراده ازلیه خدا بر آن تعلق گرفته و مورد قضا و قدر است و اگر از طرفی ملاحظه شود كه همه شرایط یاد شده مورد نظر نباشد و تنها فعل با یكی از آن شرایط مانند فاعل سنجیده شود البته در اینصورت فعل نامبرده ضروری نیست بلكه ممكن است و از حدّ امكان تجاوز نمی‏كند. پس، یك فعل اگر از لحاظ اول ضروری باشد لازمه‏اش این نیست كه از لحاظ دوم نیز ضروری الوجود باشد. اراده الهیه به فعل انسانها تعلق می‏گیرد. اما با همه شئون و خصوصیات وجودیش كه یكی از آنها ارتباطش * بنظر امام خمینی(ره) نظام كیانی تابع علم عنایی است و تابعیت علم از معلوم، شأن علوم انفعالی است نه علم خداوند تعالی كه علم فعلی و فعل محض است.با علل و شرایط وجودش می‏باشد.مثلاً اراده الهیه به فعلی كه از "زید" صادر می شود، به این نحو تعلق گرفته كه فعل نامبرده با اختیار خود از او صادر می شود نه بطور مطلق و نیز درفلان زمان و مكان صادر شود نه هر وقت و هر جا كه شد. وقتی اراده اینطور تعلق گرفته باشد پس اگر "زید" همان عمل را بی اختیار انجام دهد، مراد از اراده تخلف كرده و این تخلف محال است. بنابراین تأثیر اراده ازلیه در اینكه فعل مذكور ضروری الوجود شود، مستلزم آن است كه فعل به اختیار از فاعل سر بزند، زیرا گفته شد كه چنین فعلی، متعلق اراده ازلیه است. در نتیجه، همین فعل "زید" نسبت به اراده ازلی الهی، ضروری و واجب است و در عین حال نسبت به اراده خود فاعل، ممكن الوجود و اختیاری می‏باشد. براین‏اساس،اراده فاعل (زید) در طول‏اراده خداست‏نه در عرض آن،تا با هم جمع نشوند. بنابراین، با وجود آنكه هر موجودی از موجودات و هر حالی از احوال كه موجودات بخود می‏گیرند همه از ناحیه خدای سبحان تقدیر و اندازه گیری شده و تمامی جزئیات آن موجود و خصوصیات وجود و اطوار و احوالش همه برای خدا معلوم و معین است و از نقشه‏ای كه نزد خدا دارد، تخلف نمی‏كند و در یك جمله، نظام كیانی تابع نظام ربانی است:
والكل من نظامه الكیانی منشأ من نظامه الربانی۸
درعین حال كارهای انسانها اختیاری بوده و اراده آنان در تحقق آنها مؤثر است و سبب ایجاد آنها می‏باشد و البته این‏اراده درطول اراده‏الهی‏می‏باشدومانعهٔ الجمع نیستند.۹
بر این مبنا خواجه در پاسخ شبهه فوق‏الذكر می‏گوید:
نزد عقلا ز غایت جهل بود.۱۰ علم ازلی علت عصیان كردن
دیگری نیز در این زمینه چه خوش سروده است:
نیز داند اختیارش در عمل (از ازل) آنكه داند شرب عمر این دغل
جمله بد معلوم علم كردگار۱۱ هم مبادیّ توان و اختیار
خلاصه، علم ازلی متعلق به همه چیز و از جمله افعال اختیاریه انسانهاست و این علم نیز قابلِ تبدیل است:"لأن العلم الأزلی متعلق بكل شی‏ء علی ماهی علیه و منها الافعال الاختیاریهٔ فینا، فلا یمكن أن تنقلب غیراختیاریهٔ‏خلاف مافی علم‏الباری‏جلّ‏وعلا وهذامعنی جف‏القلم بما هو كائن‏الی یوم القیامهٔ."۱۲ علم الهی اگرچه سببی است كه مقتضی وجود فعل از مبدأست اما مقتضی وجود و صدور فعلِ مسبوق به قدرت عبد و اختیارش می‏باشد، زیرا اختیار از جمله اسباب فعل و علل آن است و وجوب به اختیار، منافی اختیار نیست بلكه آنرا محقق می‏سازد؛ همانطوریكه خداوند علت فاعلی موجودات و وجوب آنهاست و وساطت علل و شرایط و ربط اسباب به مسببّات، به آن آسیبی نمی‏رساند. پس با اینكه اختیار، اختیاری نیست فعل، مسبوق به اختیار است و قدرت، صدر فعل از علم و مشیت است. بنابراین فعل بنده در الواح قضائیه و قدریه با اسبابش مسطور است یعنی اولاً قدرت و اراده و اختیار بنده رقم خورده است و بدنبالش فعل او رقم خورده است پس اختیار بنده محتوم است. "كما ان الوجود وجودك فالاختیار اختیارك" و اگر از خود، اختیار را نفی كنی وجود و انیّتت را نفی كرده‏ای. سخت‏ترین اشكالی كه در این مسئله ایراد شده آن است كه اراده‏ای كه در انسان است اگر چنانچه اسباب و علتهای خارجی دارد آن اسباب و علل بالاخره با اراده قدیم حضرت حق بوجود آمده است و بنده را در تحقق آن اسباب دخالتی نبوده است. پس، بنده نسبت به اراده‏ای كه می‏كند مجبور و ناچار است، زیرا اگر علت تامه چیزی از روی اضطرار بود معلول هم اضطراری خواهد بود و اگر اراده انسان از اسباب خارجی نباشد در اینصورت نقل كلام می‏كنیم به آن اراده قبلی كه باعث تصمیم‏گیری است و سئوال می‏كنیم كه آن اراده چگونه پیدا شد؟ آیا از اسباب و
* علم ازلی متعلّق به همه چیز و از جمله افعال اختیاریه انسانهاست و این علم نیز قابل تبدیل است.
* علم خداوند بوقوع امری سبب وقوع آن نیست.
*نفس علم خداوند به عالم، نفس رضای او و اختیار اوست.
علل خارجی بوجود آمد كه در اینصورت اضطرار است و یا با اراده خودش بود كه باز سؤال بجای خودش باقی است و در نتیجه باید قائل به تسلسل اراده بشویم و یا قأئل به جبر و اضطرار در اراده. امام خمینی(ره) پس از نقل پاسخهای محقق داماد و مرحوم محقق خراسانی و حاج شیخ عبدالكریم یزدی و ذكر نارسایی ادلّه آنان، پاسخ شبهه را چنین می‏دهند كه اراده از آنجهت كه از صفات حقیقی ذات الاضافه است مانند سایر صفات است و همانگونه كه معلوم، آنست كه علم به آن تعلق می‏گیرد نه آنكه به علم آن، علم تعلق گیرد و محبوب آنست كه متعلق حبّ واقع شود نه آنكه به حبّ آن، حب تعلق گیرد، مراد آنست كه اراده به آن تعلق گیرد نه آنكه مراد عبارتست از آنچه كه اراده به اراده آن تعلق گیرد و مختار كسی است كه فعلش با اراده و اختیار صادر شود نه اینكه اراده‏اش از اراده و اختیار سرزند و همچنین قادر كسی است كه هر وقت اراده كند فعل از او سرزند و اگر اراده نكند فعل از او صادر نشود نه آنكه قادر كسی است كه هر وقت اراده كند اراده فعل از او صادر شود و اگر صدور فعل ارادی متوقف بر این باشد كه اراده آن فعل نیز متعلق اراده‏دیگرباشد لازم می‏آیدكه‏اصلاً فعل‏ارادی‏درعالم وجود نداشته‏باشدحتی‏آن‏فعل كه‏ازواجب‏تعالی‏صادر می‏شود.۱۳ صرفِ وجود، صرفِ هر كمال و جمال است و هیچ حیثیت كمالی نمی‏تواند خود را از صرفِ وجود به كنار نگه دارد بلكه هر چه كمال و جمال است بر حسب خارج، به حقیقت وجود بر می‏گردد و بنابراین هرچه وجود، خالصتر گردد قهرا علم و حیات و بقیه كمالات آن بیشتر خواهد بود. صفات خداوند زائد بر ذات نیست و با ذات اتحاد و یگانگی دارد. اگر اراده در خدا محتاج اراده دیگر باشد مستلزم اینست كه ذات در مرحله‏ای فاقد اراده بوده و با آن مرید گردد. "تعالی الله عمایقولون" یعنی ذات الهی در فعل تحت تأثیر اراده و منفعل خواهد بود و این مقتضی جهت امكانی در ذات احدی خواهد بود. همین قدر كه خدای تعالی عالم به نظام اتم و اكمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است كه از آن علم تعبیر به اراده می‏شود. بعبارت دیگر، علم و اراده در ما ممكنات است كه دو معنی دارد و دو حقیقت است و از هم قابل انفكاك است اما در ذات واجب تعالی علم و اراده یك چیز بیش نیست و اراده خلق جهان یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش. هنگامی كه مبدأ تأثیر در شیئی، علم فاعل و اراده اوست - اعم از اینكه علم و اراده اموری واحد باشند یا متعدد و عین ذات فاعل باشند یا زائد بر آن - فاعل، مختار است یعنی صدور فعل از او بسبب اراده و علم و رضای اوست و به چنین فاعلی، در عرف عام و خاص، فاعل غیر مختار گفته نمی‏شود. اله عالم، نظام اتم و خیر افضل را بر طبق علمی كه عین ذات علیم و حكیم اوست خلق می‏كند. بنابراین، وجوب به اراده منافی اراده نیست بلكه آنرا تأكید می‏كند زیرا سبب تمام آن است كه مسبب به آن واجب شود و تمامترین اراده آن است كه مراد بسبب آن واجب شود و چون ذات خداوند بذات خویش فیاض الخیر و فعال النظام اتم علی الاطلاق است و ذات بسیط او عالم به كیفیت نظام اتم است و ذات، داعی و غایت در این اختیار است. بنابراین او مرید است نه آنكه امر دیگری از عالم امكانی محبوب بالذات باشد. تعلق اراده حق تعالی به اشیاء بخاطر آن است كه ذاتش محبوب است و ظهور ذات موجب ظهور اشیاء است نه آنكه امر دیگری از عالم امكانی محبوب بالذات باشد. بنابر این نفس علم او به عالم، نفس رضای او و اختیار اوست.
پاورقیها:
۱- خواجه نصیر الدین طوسی، جبر و اختیار، نشر علوم اسلامی، چاپ اول ۱۳۶۳، ص ۱۶.
۲- خواجه نصیرالدین طوسی، جبر و اختیار، ص ۴۸.
۳- خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص ۳۹۹.
۴- صدرالمتألهین شیرازی، الاسفارالاربعهٔ، ج ۶، ص ۳۸۴.
۵- امام خمینی(ره) ، طلب و اراده، صفحات ۱۲۶-۱۲۵.
۶- امام خمینی(ره) ،طلب واراده ،ص ۷۴.
۷- ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، ص۱۷۱.
۸- علامه طباطبائی،المیزان،ج ۱،ص ۹۹.
۹- خواجه طوسی، جبر و اختیار، پاورقی ص ۱۶. ۱۰- موسوی شاهنگیان، منظومه توحیدیه، دارالكتب الاسلامیه، تهران ۱۳۷۱، ص ۱۰۷.
۱۰) پیشین.
۱۱- خواجه طوسی، جبر و اختیار، پاورقی ص ۱۶.
۱۲- امام خمینی(ره)، طلب و اراده، ص ۱۰۶.
منبع:نشریه خرد نامه صدرا ، شماره ۱۷
نویسنده:معصومه جوكار سهی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید