جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

امام حسین علیه السلام و احیای دین


امام حسین علیه السلام و احیای دین
نهضت امام ‏حسین علیه السلام پدیده‏ای عمیق، چند ماهیتی و چند لایه است چرا كه عوامل متعددی در آن دخالت دارند. برخی علت قیام حضرت را امتناع از بیعت ‏یزید می‏دانند و بعضی دیگر امر به معروف و نهی از منكر، و عده‏ای هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علهٔ‏العلل قیام ذكر می‏كنند و...
در یك نگاه كلی و دقیق‏تر می‏توان تمام انگیزه‏ها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در احیای دین خلاصه كرد.
به اعتقاد نویسنده، احیای دین عبارت است از تحریف‏زدایی و كشف افق‏های نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینی همراه با مكتب‏شناسی اجتهادی و زمان‏شناسی دقیق كه عامل اساسی در قیام عاشورا محسوب می‏شود.
نویسنده برای تبیین این امر، ابتدا فلسفه و ضرورت احیاگری در دین در دو قلمرو عقلی و نقلی را طرح كرده آسیب‏های ایجابی و سلبی باورهای دینی در عصر امام‏ حسین علیه السلام را بر شمرده و با اشاره به سه عنصر رهبری، خواص و مردم به عنوان عوامل بنیادین احیاء، خصوصیات رهبری امام‏ حسین علیه السلام را تشریح كرده است. وی اصلاح جامعه مسلمین و احیای امر به معروف و نهی از منكر، تشكیل حكومت اسلامی و احیای كتاب و سنت را از مهم‏ترین مؤلفه‏های احیاگری دینی می‏داند كه امام ‏حسین علیه السلام بر آن تاكید فراوان داشته‏اند.
اهمیت ‏بحث «احیای دین‏» با توجه به این نكته روشن می‏شود كه جامعه نوین ما بیش از هر امری، هویت ‏خود را وامدار احیای دین است. دین، باید در «صحنه عمل‏» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بی ‏آن كه در متن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان حضور كارساز داشته باشد، كافی نیست وگرنه همان «اسلام شناسنامه‏ای‏» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایی سطحی از آن باقی می‏ماند و اهداف اصلی و درون ‏مایه حقیقی آن متروك و منزوی یا كمرنگ می‏شود و در بدترین شرایط، برخی «بدعت‏» ها جایگزین «سنت‏» ها می‏شود و روح دین مسخ گشته، اسكلتی بی جان باقی می‏ماند.
در اینجا رسالت «احیاگری‏» و «بدعت ‏ستیزی‏» پیشوایان دینی و عالمان ربانی ایجاب می‏كند كه در جهت زنده ساختن دوباره شعارها، اهداف و جوهره اصلی دین، قیام و اقدام كنند و بدعت‏ها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بی‏ابهام و بی‏غبار، باقی بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه علیه‌السلام، یكایك، رسالت احیاگری دین را داشته‏اند و هر یك از معارف و احكام كه از یاد می‏رفته یا تحریف می‏شده است را در چهره راستین و بی‏تحریفش می‏نمایانده‏اند. حتی درباره امام زمان علیه السلام نیز تعبیر «محیی شریعت‏» و از بین برنده «بدعت‏» به كار رفته است و در دعا از خداوند می‏خواهیم كه به دست آن منجی موعود، آنچه از معالم و نشانه‏های دین و دینداری به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.
بدیهی است كه با دین زنده و احیا شده می‏توان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت حضرت رسول صلوات الله علیه نیز با اصل استمرار ولایت فكری و معنوی ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامداری یزید بدعت‌ها و آفات فكری و دینی به اوج خود رسیده بود و می‏رفت كه خورشید اسلام نبوی در پشت ابرهای سیاه حاكمیت اموی پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیای آن قد برافراشت. اصل احیاگری پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسی‏ترین ركن در سنت گفتاری و كرداری اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت. و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان، یعنی عالمان ربانی، وظیفه احیاگری را بر دوش دارند.
به واقعه چند بعدی كربلا از زوایای گوناگون می‏توان نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
نهضت‏ سیدالشهدا علیه السلام به تعبیر استاد شهید مطهری از پدیده‏های چند ماهیتی، نهضتی متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بُعدی، چند جانبه و چند لایه است؛ چرا كه عوامل متعددی در آن دخالت دارند و علت تفسیرهای مختلف در مورد این قیام نیز محاذی بودن عناصر دخیل در آن است كه در آن واحد، مقصدها و هدف‏های مختلف داشته است.
برخی علت قیام حضرت را امتناع از بیعت ‏با یزید می‏دانند و بعضی دیگر امر به معروف و نهی از منكر و عده‏ای هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علهٔ‏العلل قیام ذكر می‏كنند. مسئولیت اجتماعی حمایت از امت اسلامی و حفظ كیان اسلام، صیانت ‏خلافت از انحراف‌های امویان، جلوگیری از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعت‏ها و احیای سنت، جلوگیری از محو نام آل‏البیت علیهم السلام، جلوگیری از تاراج بیت‏المال مسلمین، عمل به وظیفه شرعی و تكلیف دینی، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزه‏هایی است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتاب‌های خود به آنها پرداخته‏اند.در یك نگاه كلی و دقیق‏تر، می‏توان تمام انگیزه‏ها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در «احیای دین‏» خلاصه كرد.
امام حسین علیه السلام در نامه‏ای به بزرگان بصره از آنها می‏خواهد كه به كتاب الهی و سنت نبوی بیندیشند و از واقعیت‏های جامعه غافل نباشند زیرا سنت‌ها و روش‏های پسندیده مرده و از میان رفته و بدعت‌ها و ارزش‌های جاهلی زنده و جای آنها را گرفته است.«من شما را به پیروی از كتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا می‏خوانم؛ زیرا هم اكنون سنت پیامبر از میان رفته و بدعت‌ها و احكام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبری خواهم كرد.» (۱)
همچنین آن حضرت پذیرش دعوت كوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن می‏داند و می‏فرماید:
«ان اهل الكوفهٔ كتبوا الی یسالوننی ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتهٔ البدع.‏» (۲)
به تعبیر سید محسن امین:
قیام برای احیای حق و میراندن باطل را وظیفه دینی خود می‏دانست «ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فی سبیل العز الا حیاهٔ خالدهٔ و لیست الحیاهٔ مع الذل الا الموت الذی لاحیاهٔ معه.‏» (۳)
احیاگر در عرصه احیای دین با دو تشخیص فوق‏العاده مهم رو به ‏رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را می‏توان در «درد شناسی‏» و «درمانگری‏» خلاصه كرد.
●معنای «دین‏» و «احیاء»
«دین‏» در لغت ‏به معنای «جزا» و «مكافات‏» و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال‏» آمده ‏است.(۴) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحی، دارای معانی متعدد و متنوعی می‏باشد كه به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خودداری می‏كنیم. چنین به نظر می‏رسد كه تعریف دین به «ما جاء به النبی‏» مناسب باشد؛ به این ترتیب در واقع «دین‏» را تعریف حدی و رسمی نكرده‏ایم بلكه به پدیده‏ای واقعی (ما جاء به النبی) اشاره كرده‏ایم و گفته‏ایم كل اموری كه تحت این عنوان قرار می‏گیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشتركشان برای ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد كه در مورد خواص این پدیده و اجزای آن بحث كنیم. چنین واقعیتی را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتی ندارد، چون این دیگر بحثی لغوی است. «ما جاء به النبی‏» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.
‌●مفهوم احیا و فلسفه احیاگری
«احیاء» (زنده كردن) در برابر «اماته‏» (میراندن) است. حیات كه ریشه آن است ‏به مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراك، سازگار با محیط، دارای قدرت و حائز استعدادهای نهفته معنوی و گرایش‏های دیگر است و مرگ كه نقیض آن است ‏به معنی پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگاری با محیط، فاقد قدرت و استعدادهای معنوی است. حیات در فرهنگ قرآن در معانی متعددی چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراك حسی، استعداد ادراك عقلانی، زندگی معنوی منطبق با وحی و فطرت الهی، زندگی جاودانه اخروی و... به كار رفته است.
مفهوم اصطلاحی واژه احیا مانند بسیاری از اصطلاحات كلیدی دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهای فراوان قرار گرفته است. عده‏ای آن را معادل «آسیب ‏شناسی‏» یا «نوسازی دین‏» و یا «بازسازی فكر دینی‏» گرفته‏اند، چنانكه برخی آن را به مفهوم حرف نو و نوآوری در قلمرو اندیشه دینی قلمداد كرده‏اند. گروهی نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهای زمان و اندیشه‏های عصر می‏دانند. طبق این بیان، احیاگر كسی است كه دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهای عصر خود عرضه می‏كند.
مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزش‏ها و هنجارهای اسلامی در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گسترده‏تری به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامی و تخطی از هنجارهای اجتماعی اسلام، امام حسین علیه‌السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیب‏های اجتماعی كه طبعا روابط ناسالمی را بر امت اسلامی تحمیل می‏كرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوه‏های عملی امر به معروف و نهی از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد.ولی این تعریف‌ها هیچ كدام بیانگر ویژگی‏های اساسی این اصطلاح نیستند؛ زیرا آسیب‏شناسی دینی اولا، بحث را به قلمرو آفت‏شناسی و آفت‏زدایی در دین منحصر می‏كند و دیگر این كه به طور ضمنی بر آسیب‏پذیر بودن پیكره دین صحه می‏گذارد كه بطلان آن روشن است. «نوسازی‏»، «تجدید حیات دینی‏» و «بازسازی فكر دینی‏» نیز تعبیرهای گویایی نیستند. تاكید بر نوآوری در اندیشه دینی نیز مستلزم این است، كه هر نوع مسلك و تعریف جدید و حتی انحرافی دین (مثل وهابیت) را مصداق رنسانس در تفكر دینی به حساب آوریم. در تلقی سوم [تفسیر مطابق با نیازهای زمان و اندیشه‏های عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت كار شناسانه بودن این حركت تاكید نشده است و هم بسیاری از گرایش‏ها را، كه در جهت تطبیق ناروای دین با زمان بوده است، در برمی‏گیرد. احیاگری به مفهوم بدعت‏ ستیزی و تحریف زدایی صرف هم نیست؛ زیرا جامع ویژگی‏های دیگر نخواهد بود. تعریف جامع‏تر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایی و كشف افق‏های نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینی همراه با مكتب‏شناسی اجتهادی و زمان‏شناسی دقیق.پس از تبیین احیاگری به این سؤال می‏پردازیم كه با وجود خاتمیت و زوال ناپذیری دین اسلام، احیاگری و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومی دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگری در ادیان پیشین روشن است؛ زیرا اولا، آن ادیان بر اساس نیازهای مقطعی و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتی آن بخش از معارف آسمانی آن ادیان، كه ارزش جاودانه ماندن را داشت‏ با گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونی قرار گرفت. از همین رو، قرآن یكی از هدف‏های اصلی بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تحریف زدایی و تكمیل‏گری یا به عبارت دیگر احیاگری در شریعت‏های پیشین ذكر می‏كند.(۵) اینك چرا اسلام، كه خاتم ادیان آسمانی و جامع و جاودانی است ‏به احیاگری نیاز دارد؟فلسفه یا رمز ضرورت احیاگری در دو قلمرو - عقلی و نقلی - قابل طرح است:
۱. امكان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایی از ساحت آن .
۲. عمق و اعجاز معنوی معارف ثقلین .
۳. لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.
این سه، عامل‏های عقلی لزوم احیاگری به شمار می‏روند و ادله نقلی نیز بر آنها صحه می‏گذارد. اسلام در عهد حیات نبی اكرم صلی الله علیه و آله آماج برخی از تحریفات قرار گرفت تا آنجا كه آن حضرت ضمن خطبه‏ای نسبت ‏به آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، به ویژه در عصر حاكمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان، تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشتری گرفت كه در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام كه در قرآن و سنت تبلور یافته، معارفی عمیق و بسیار گسترده دارد كه هر چه بر دانش و اندیشه بشری افزوده شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشكار می‏گردد. دستیابی به این ذخایر و گوهرهای فراوان غواصانی می‏خواهد ماهر، كه از موج نهراسند كه همان احیاگرانند.
عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاكید بر تفقه در دین، و نیز اهل‏بیت علیهم السلام با فراخوانی به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگری صحه گذارده‏اند. (۶)
برخی علت قیام حضرت را امتناع از بیعت ‏با یزید می‏دانند و بعضی دیگر امر به معروف و نهی از منكر و عده‏ای هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علهٔ‏العلل قیام ذكر می‏كنند. مسئولیت اجتماعی حمایت از امت اسلامی و حفظ كیان اسلام، صیانت ‏خلافت از انحراف‌های امویان، جلوگیری از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعت‏ها و احیای سنت، جلوگیری از محو نام آل‏البیت علیهم السلام، جلوگیری از تاراج بیت‏المال مسلمین، عمل به وظیفه شرعی و تكلیف دینی، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزه‏هایی است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتاب‌های خود به آنها پرداخته‏اند.بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندی فكری بشر در شناخت راه كمال نیست، بلكه فلسفه آن لزوم احیاگری است؛ یعنی فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبی اكرم صلی الله علیه و آله به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگی او در حفظ، تبیین و اجرای اسلام برمی‏گردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگی یافت كه آیین كامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ كند و در پرتو اجتهاد و احیاگری، از این سرچشمه زلال، نهرهای تازه‏ای جاری سازد.
قرآن احیاگری در قلمرو تكوین و تشریع را یكی از صفات و اسمای حق معرفی می‏كند مانند «یخرج الحی من المیت‏» یا «و یحیی الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء كل شی‏ء حی‏»، (۷) اما احیاگری حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشری از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریف‏زدایی كردند و معارف نوینی بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان برای احیای بشریت ‏به احیای ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را دمیدن روح حیات به جامعه معرفی كرده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم (۸)؛ ای كسانی كه ایمان آورده‏اید، خدا و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه كه شما را به چیزی فرامی‏خوانند كه زنده‏تان می‏سازد.»
بدیهی است كه با دین زنده و احیا شده می‏توان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فكری و معنوی ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامداری یزید، بدعت‌ها و آفات فكری و دینی به اوج خود رسیده بود و می‏رفت كه خورشید اسلام نبوی در پشت ابرهای سیاه حاكمیت اموی پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیای آن قد برافراشت. اصل احیاگری پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسی‏ترین ركن در سنت گفتاری و كرداری اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت.
و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنی عالمان ربانی وظیفه احیاگری را بردوش دارند.
●آسیب‏شناسی باورهای دینی
از دید تاریخی، احیای دین، مسبوق عارضه‏ای است كه بر دین وارد می‏شود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت می‏شود. احیاگر در عرصه احیای دین با دو تشخیص فوق‏العاده مهم رو به ‏رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را می‏توان در «درد شناسی‏» و «درمانگری‏» خلاصه كرد. نكته شایان توجه این است كه دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانی، نه با یك عارضه یا درد واحد رو به‏ رو بوده است و نه احیاگران درمان واحدی را پیش رو نهاده‏اند. لذا در عرصه احیاگری با «دردهایی‏» و به تبع «درمان‌هایی‏» رو به ‏رو بوده‏ایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسی صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجوری آن را كشف نكند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیكی دریابد گامی دیگر برای توفیق در پیش روی دارد و آن حسن درمان است.(۹) از این رو است كه «آسیب‏شناسی‏» (pathology) بحث مهمی در احیاگری دین محسوب می‏شود.
«آسیب‏شناسی‏» اصطلاحی است در علم پزشكی كه به حالت آسیب‏مند بودن سلول‏های زنده اشاره دارد. در این حالت‏ سلول‏ها به علت رشد بی‏رویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار می‏دهند. این اصطلاح به معنی دانش شناخت ‏بافت‏های آسیب دیده در بیماری ها نیز به كار رفته است.
اصطلاح آسیب‏شناسی در علوم انسانی و علوم اجتماعی نیز به كار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعی و كجروی‏ها جای خود را باز نموده است. اصطلاح «آسیب‏شناسی دینی‏» یك اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینی است. شاید بتوان مدعی شد كه مرحوم شهید مطهری اولین كسی بود كه اصطلاح آسیب‏شناسی دینی را وارد حوزه اندیشه دینی كرد و در آثار خود از آن بهره برد. می‏توان «آسیب‏شناسی دینی‏» را این گونه تعریف كرد: آسیب‏شناسی دینی یعنی شناخت آسیب‏ها و اشكالاتی كه بر اعتقاد و باور دینی و یا آگاهی و معرفت دینی و یا رفتار و عمل دینی افراد و جامعه دینی وارد شده یا ممكن است كه وارد بشود.(۱۰) بر این اساس می‏توان حركت احیاگرانه امام حسین علیه‌السلام را حركتی بر مبنای شناخت آفت‏ها و آسیب‏های دینی كه جامعه اسلامی را در نوردیده بود دانست.
●جایگاه ارزش‌ها در عصر امام حسین علیه السلام
جامعه در عصر امام حسین علیه السلام با بحران تزلزل ارزش‏های انسانی مواجه بود.(۱۱) ارزش‏ها و هنجارهای اجتماعی جامعه اسلامی پس از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلایل متعددی دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهای دینی و بازگشت‏ به ارزش‌های جاهلی، فراموشی سیره پیامبر صلی الله علیه و آله، برتری روحیه قومی و عصبیت‏ بر هنجارهای اسلامی عصر پیامبر صلی الله علیه و آله كه نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوی به اشرافیت مادی و ثروت اندوزی و گرایش به تجمل و كمرنگ شدن روحیه عالی اسلامی به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برتری حربه ارعاب و تزویر بر عامل حق‏طلبی و ظلم ستیزی در روحیه جامعه اسلامی بالاخص مردم كوفه، بی‏عدالتی و فساد رهبران سیاسی و برخی موارد دیگر، از جمله مسائل دردناك و آسیب‏های عمده اجتماعی بود كه امام حسین علیه السلام با آنها مواجه شد.
جامعه اسلامی در عصر خلیفه سوم با مشكلاتی جدی رو به ‏رو گردیده بود كه از آن جمله می‏توان به مسائل زیر اشاره كرد:
راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حكومتداری، تاراج بیت المال مسلمین و حاتم ‏بخشی‏های عثمان، ثروت اندوزی او و ساختن بناهای اشرافی در مدینه و اختصاص اموال و باغ‌هایی در مدینه برای خود، گسترش تفاخر قبیله‏ای و تبدیل اشرافیت معنوی به اشرافیت مادی كه موجب شد مساوات اسلامی فراموش شود. (۱۲)
عملكرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واكنش‌های سیاسی اجتماعی علیه وی گردید به ویژه این كه در این واكنش‌ها قبایل عرب یمنی و موالی ایرانی كه بیش از نیمی از مردم كوفه را تشكیل می‏دادند، نقش مؤثری داشتند. بروز جدی رقابت‌های سیاسی بین دو پایگاه مهم عراق (كوفه) و شام از عوامل مهمی بود كه در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز كرده بود (۱۳) و دوران امامت‏ حضرت امیر علیه السلام را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقی‌ها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقه‏مند بودند و لذا به علی علیه السلام پیوستند و زمینه‏های متعدد دیگری نیز آنان را واداشت تا از واكنش‌های امام علی علیه السلام در برابر معاویه دفاع كنند، گرچه متغیرالحال بودن مردم كوفه، سرانجام نتیجه‏ای جز تحمیل حكمیت‏ به علی علیه السلام نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقی‏ها و شامی‏ها و تلاش معاویه نیز درعصر امام حسن علیه السلام به گونه‏ای به بار نشسته بود كه نه تنها آسیب‏های اجتماعی جامعه اسلامی، اصلاح نشده بود، بلكه با مسائل عمیق‏تری نیز رو به ‏رو گردیده بود و لذا امام حسن علیه السلام در چنین وضعیتی علی رغم حمایت تعدادی اندك از شیعیان حقیقی، نمی‏توانست ‏به جنگ با معاویه ادامه دهد؛ زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموی به پیكره شیعه وارد می‏آمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام علیه السلام سرانجام موجب افشای چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیت ‏شیعیان گردید.
اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزش‏ها و هنجارهای اسلامی در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گسترده‏تری به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامی و تخطی از هنجارهای اجتماعی اسلام، امام حسین علیه السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیب‏های اجتماعی كه طبعا (۱۴) روابط ناسالمی را بر امت اسلامی تحمیل می‏كرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوه‏های عملی امر به معروف و نهی از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد. امام علیه السلام می‏فرمود:
«... آیا نمی‏بینید كه به حق، عمل نمی‏شود و كسی از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقای پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح بدهد.» (۱۵)●آسیب ‏شناسی باورهای دینی در عصر امام حسین علیه السلام
عصر امام حسین علیه السلام با آفات و آسیب‏های گوناگونی در باورهای دینی مواجه بود و «آسیب‏شناسی باورهای دینی‏» نقش مهمی در شكل‏گیری جریان نهضت عاشورا داشت كه در اینجا به خاطر اهمیت آن نسبت ‏به سایر آسیب‏شناسی‏ها و این كه آسیب‏های اعتقادی، ریشه و منشا آفات و آسیب‏های دیگر است، به ذكر برجسته‏ترین آنها می‏پردازیم. (۱۶)
آسیب‏های وارده بر باورهای دینی را می‏توان به دو دسته تقسیم كرد:
۱. آسیب‏های ایجابی (آنچه در اسلام و از اسلام نیست، به آن نسبت داده شود)،
۲. آسیب‏های سلبی (آنچه در اسلام بوده متروك و مهجور گردد) .
برخی آسیب‏های ایجابی و سلبی وارد بر دین و باورهای دینی عبارت بودند از:
۱. ظهور خوارج با عقایدی مخصوص به خود،
۲. تكفیر منكران خلافت‏ خلفا به عنوان یك اصل دینی،
۳. اعتقاد به قدر (اختیار مطلق)،
۴. ترویج تفكر جبری،
۵. شیوع مرجئه گری و...
در این مقاله برای اختصار، به ذكر دو نمونه اخیر از آسیب‏های ایجابی و سلبی (جبرگرائی و مرجئه گری) حادث شده در آن دوره، كه در سرنوشت اسلام به طور عموم و به ‏ویژه در شكل‏گیری حادثه كربلا نقش به سزایی داشته، اكتفا شده، تحقیق بیش از این به توفیقی دیگر موكول می‏شود.
ترویج اندیشه‏هایی همانند «تفكر مرجئه‏» می‏توانست در توجیه اعمال ناشایست مسلمانان نقش مؤثری داشته باشد؛ چرا كه از یك سو به آنان آزادی عمل می‏داد كه هر خلافی را به راحتی مرتكب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند.
همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم می‏توانست از بروز بسیاری از قیام‌ها و حركت‌های مردمی جلوگیری نماید. بنابراین در سایه چنین تفكری، حاكمان بنی‏امیه می‏توانستند دست‏ به هر گناه و جنایتی بزنند و مردم نیز هیچ عكس‏العملی از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامی كه در كنار اندیشه جبرگرایان قرار می‏گرفت ‏بر ابعاد پیامدهای ویرانگر آن افزوده می‏شد؛ اندیشه «جبر»، به كلی از انسان سلب مسئولیت می‏كرد و تفكر «ارجا»، اسلام و ایمان هر جنایت پیشه‏ای را تضمین می‏نمود!
●آسیب‏شناسی در بُعد ایجابی
یكی از موارد بسیار حاد آسیب در جامعه دینی امام حسین علیه السلام گرایش توده مردم به مسلك «جبر» بوده است. آنچه مجموعا از تاریخ اسلام روشن می‏شود این است كه مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد راسخی كه به «قضا و قدر» داشتند، این تعلیم را آن چنان دریافت كرده بودند كه در نظرشان با تسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتی نداشت و مساله تغییر و تبدیل سرنوشت و این كه خود این تغییر و تبدیل‏ها نیز جزو «قضا و قدر» است نزد آنها امری مسلم بود؛ از این رو، اعتقاد محكم آنان به سرنوشت، آنها را به سوی «جبرگرایی‏» نكشانید و آنان را بی‏حس و لا قید بار نیاورد.
آنها ضمن فعالیت‌های شگفت‏آور و متكی به نفس كم ‏نظیرشان، همواره از خداوند بهترین «قضا» را طلب می‏كردند، چون متوجه بودند كه در هر موردی انواع «قضا و قدرها» هست، بنابراین از خدا بهترین آنها را طلب می‏كردند، ولی از آغاز حكومت امویان «قضا و قدر» مرادف «جبر» و عدم آزادی و تسلط بی‏منطق یك قدرت نامرئی بر انسان و اعمال و افعال او معرفی شد.
رسوخ این باور در اذهان مسلمانان پیامدهای بسیار خطرناك و ناگواری به همراه داشت كه موجب ركود و انحطاط آنان گردید. با این بینش انحرافی اگر شخصی مثل یزید بر جامعه حاكم می‏شود خواست ‏خدا تلقی می‏گردد! و اگر مردم مدینه را قتل عام می‏كند و به خانه خدا هجوم می‏برد نیز خواست ‏خدا معرفی می‏شود و... . این یكی از آسیب‏هایی بود كه در عصر امام حسین علیه السلام گریبانگیر عقاید مردم شده بود تا آنجا كه وقتی به عمربن سعد، قاتل امام حسین علیه السلام اعتراض می‏شود كه چرا حكومت ری را بر كشتن پسر عمویت ‏برگزیدی، عمر در جواب می‏گوید:
«كانت امور قضیت من السماء و قد اعتذرت الی ابن‏عمی قبل الواقعهٔ فابی الا ما ابی، (۱۷) اموری از جانب خداوند قطعیت ‏یافته، و من قبل از وقوع حادثه كربلا مراتب را به پسر عمویم گفتم و از وقوع آنها عذرخواهی كردم. او هیچ گاه حاضر نشد بیعت را بپذیرد.
●آسیب‏شناسی در بُعد سلبی
یكی دیگر از موارد آسیب بر باورهای دینی در عصر امام حسین علیه السلام كه دین را به كلی از محتوا تهی كرد، شیوع تفكر «مرجئه گری‏» بود كه موجب جدا شدن «عمل‏» از حوزه «ایمان‏» گردید. یكی از معانی «ارجاء»، «تاخیر انداختن‏» است و وجه تسمیه پیروان این تفكر به «مرجئه‏» نیز از همین باب است.
مرجئه را از این جهت‏ به این اسم خوانده‏اند كه بین «عمل‏» و «ایمان‏» جدایی قایلند و معتقدند كه عمل در حقیقت ایمان شرط نشده است و مرتبه عمل بعد از مرتبه ایمان قرار دارد. به عقیده آنها مؤمن كسی است كه لفظا یا قلبا به اسلام گرایش داشته باشد؛ از این رو، بین ایمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ایمان ظاهری تارك الصلاهٔ یا هر عیاش و آلوده به انواع منكرات كه فقط به زبان ایمان آورده است هیچ فرقی قایل نیستند و هر دو را مؤمن می‏دانند.
در نامه امام حسین علیه السلام به مردم بصره می‏خوانیم:
« من شما را به سوی كتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‏خوانم. آگاه باشید كه سنت‌ها نابود شده و بدعت‌ها آشكار شده و شما ای مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم كرد.»
●نقش امویان در گسترش مرجئه
بر اساس حقایق مسلم تاریخی، خلفای بنی امیه افرادی فاسق و فاسد بودند و مردم نیز بر این حقیقت كاملا آگاهی داشتند و خلفای اموی نیز قادر به كتمان فسق و فجور خود نبودند. از این رو ترویج اندیشه‏هایی همانند «تفكر مرجئه‏» می‏توانست در توجیه اعمال ناشایست آنان نقش مؤثری داشته باشد؛ چرا كه از یك سو به آنان آزادی عمل می‏داد كه هر خلافی را به راحتی مرتكب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند.
همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم می‏توانست از بروز بسیاری از قیام‌ها و حركت‌های مردمی جلوگیری نماید. بنابراین در سایه چنین تفكری، حاكمان بنی‏امیه می‏توانستند دست‏ به هر گناه و جنایتی بزنند و مردم نیز هیچ عكس‏العملی از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامی كه در كنار اندیشه جبرگرایان قرار می‏گرفت ‏بر ابعاد پیامدهای ویرانگر آن افزوده می‏شد؛ اندیشه «جبر»، به كلی از انسان سلب مسئولیت می‏كرد و تفكر «ارجا»، اسلام و ایمان هر جنایت پیشه‏ای را تضمین می‏نمود! با رواج چنین اندیشه‏هایی بود كه فردی مانند یزید بن معاویه توانست در ظرف مدت كوتاه حكومت ‏سه ساله‏اش، مرتكب بزرگترین جنایات شود و توده مسلمانان نیز سكوتی مرگبار را اختیار كنند. یزید در اولین سال حكومتش، «حسین بن علی علیهماالسلام» را به همراه اصحابش با فجیع‏ترین وضعی به شهادت رساند و خانواده‏اش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره‏» را آفرید كه در جریان آن بسیاری از اصحاب و یاران پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به شهادت رسیدند و به سربازان خود اعلام نمود كه به مدت سه روز آزادند در مدینه - حرم امن رسول الله صلی الله علیه و آله - هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نیز در این مدت هر آنچه از قبایح و جنایات ممكن بود مرتكب شدند! و در سال سوم نیز خانه خدا را به منجنیق بست و آتش زد و ویران كرد.
●عوامل بنیادین احیا
بحث مهم دیگری كه در زمینه «احیاگری‏» مطرح می‏شود این است كه عوامل و اركان احیا در جامعه دینی چه چیزهایی هستند؟ در این بخش از مقاله به تحلیل و بررسی این موضوع می‏پردازیم. (۱۸) اگر هر جامعه‏ای را بتوان به «عوام‏» و «خواص‏» (اعم از حكمرانان، دانشمندان و روشنفكران) یا «رهبران‏» و «مردم‏» تقسیم نمود، در احیای جامعه، سؤال اساسی كه از آغاز جای طرح دارد، این است كه برای احیای جوامع از كجا باید آغاز كرد، از رهبران، نخبگان یا از مردم و بدنه جامعه؟ در اینجا حداقل سه پاسخ قابل فرض است كه اتفاقا هر سه نیز طرفدار دارد.
۱. این بزرگان و رهبران و نوابغ و قهرمانانند كه نقش اصلی را در جامعه دارند و در تاریخ نیز همین افراد نقش عمده را به عهده دارند؛ بنابراین طبیعی است كه «احیا» باید از رهبران و از بالا شروع شود. در این نظریه نقش مردم چندان جدی گرفته نمی‏شود.
۲. نظریه دوم درست در مقابل دیدگاه فوق بر این است كه تاریخ، شخصیت‌ها را به وجود می‏آورد؛ یعنی نیازهای عینی اجتماعی است كه شخصیت‏ خلق می‏كند. از دیدگاه اینها مردان بزرگ «علامت‏» هستند نه «عامل‏» و افراد و شخصیت‌ها جز تجلی گاه روح جمعی چیز دیگری نیستند. از دیدگاه طرفداران این مكتب، احیا باید از مردم و از بدنه جامعه شروع شود.
امام حسین علیه السلام پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه برای مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل می‏شود، به طوری كه درخواست افراد مخلص و بزرگواری مانند ابوبكر عمر بن عبدالرحمن مخزومی، عبدالله بن عباس و محمد بن حنفیه نیز نمی‏توانند او را از تصمیمش منصرف سازند و او با اراده‏ای استوار، حركت الهی خویش را برای رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز می‏كند.
۳. گروه سوم برای «تغییر» هم به نقش رهبری و هم به اوضاع محیطی هر دو توجه دارند و میزان موفقیت رهبر را به توان وی در ایجاد سازگاری بین نیازهای روانی خود و نیازهای اجتماعی جامعه وابسته می‏دانند. در اینجا كار «احیا» به هر دو بخش سازنده یك جامعه یعنی «رهبری‏» و «مردم‏» مربوط است، همان طور كه در مقابل، انحطاط جوامع نیز به بی‏كفایتی نخبگان و بی‏تحركی و ركود آحاد جامعه مربوط می‏شود. از نگاه «دینی‏» نظریه سوم مورد تایید و تاكید است. در قرآن ضمن این كه انبیا و اولیا قهرمانان داستان‌ها و تاریخ هستند و نقش اساسی را بر عهده دارند؛ اما این قهرمان‌ها به زبان قوم و در حد فهم آنها سخن می گویند (ابراهیم علیه السلام) و هرگز خود را از توده‏ها و مردم جامعه بی نیاز نمی‏بینند و در كنار محور بودن انبیا در قرآن، «ناس‏» هم اصالت دارد. از این رو است كه در قرآن مجید حداقل، ۲۴۰ بار «ناس‏» به كار برده شده كه این فراوانی كاربرد بر همین موضوع دلالت دارد، به عنوان شاهد در قرآن مجید سخن از رسول برای مردم (نساء / ۷۹) خانه خدا برای مردم (بقره / ۱۲۵) آیات الهی برای مردم (بقره / ۱۸۷) و حتی خدای مردم (سوره ناس) و... به میان آمده است.
حاصل این كه برای احیا و اعتلای جوامع از دیدگاه دینی هم رهبران، قهرمانان، الگوهای زنده، با نشاط و حركت آفرین لازم است و هم توده مردم باید آگاه و بیدار شده و همراه خواص احیاگر اقدام كنند والا حركت احیاگرانه خواص با شكست مواجه خواهد شد.
شاهد این مدعا نهضت ‏حسینی است. امام حسین علیه السلام حركت و نهضت‏ خود را در همان اولین گام با جوشش، خروش، و فریاد آغاز نمود؛ به عنوان مثال پس از این كه در مسجد مدینه، دعوت ولید والی مدینه به حضرت و زبیر می‏رسد، اولین جمله‏ای كه امام علیه السلام به كار می‏برد این است كه «قد ظننت ان طاغیهم قد هلك (۱۹)؛ گمان می‏كنم طاغوت آنها هلاك شده است.‏»در همین جمله كوتاه اولا، معاویه را با مفهوم طاغوت تعبیر می‏كند كه مفهومی مذموم است و نشان از طغیان حاكم دارد و ثانیا، برای مرگش، مفهوم هلاكت را به كار می برد.
در نامه امام حسین علیه السلام به مردم بصره می‏خوانیم:
«انا ادعوكم الی كتاب الله و سنهٔ نبیه صلی الله علیه و آله فان السنهٔ قد امیتت و ان البدعهٔ قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدكم سبیل الرشاد(۲۰)؛ من شما را به سوی كتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‏خوانم. آگاه باشید كه سنت‌ها نابود شده و بدعت‌ها آشكار شده و شما ای مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم كرد.»احیای سنت كه به تعبیر امام علیه السلام "مرده است"، خود ممكن است در نظر برخی برگشت ‏به عقب [«سلفی گری‏»] (مثل حركت‌های امثال وهابیون) و حاصل آن ركود باشد، اما تفسیری كه حضرت در قول و فعل از احیای سنت می‏دهد، محیی و اعتلابخش است. سنت نبوی و علوی در قالبی مطرح می‏شود كه جامعه راكد را به حركت در می‏آورد. از اینجا می‏توان فهمید كه اولا اگر سنتی عناصر لازم را برای حركت‏ بخشی و اعتلادهی نداشت، بازگشت‏ به آن نیز نتیجه‏ای جز اماته و انحطاط جوامع در پی ندارد. ثانیا، اگر سنتی عناصر لازم حیات‏بخش را داشته باشد ولی تفسیری جامد و خشك از آن ارائه گردد، باز صرف بازگشت ‏به سنت، حلال مشكل جامعه نیست، پس هم باید سنت عناصر حیات‏بخش داشته باشد و هم تفسیر تحرك زا و متناسب با عصر از آن صورت پذیرد. حال ببینیم سیره امام از احیای سنت چگونه طرح و تفسیر می‏شود.
اگر بتوان از جمله ویژگی‏های هر حركت ‏حیات‏بخش و احیاگر را «ارادی بودن‏» عمل دانست، یعنی نقش انتخاب و اختیار و گزینش در هر عملی بیشتر باشد، ارزش عمل بیشتر می‏شود و صبغه انسانی به خود می‏گیرد. امام علیه‌السلام در شب عاشورا كه به حسب ظاهر باید تمام تلاشش بر آن باشد كه نیروهای موجود را تهییج و تحریك، و برای حفظ روحیه آنها عمل كند و سخن بگوید، چنین می‏فرماید:
«آگاه باشید كه من فردا مورد هجوم این دشمنان قرار خواهم گرفت، بنابراین شما را آزاد می‏گذارم تا هر چه زودتر از این سرزمین دور شوید و هیچ مسئولیتی بر شما نیست. اكنون سیاهی شب همه جا را فرا گرفته، از آن به عنوان مركب استفاده كنید. هر یك از شما دست‏ یكی از افراد خاندان مرا بگیرد و با خود همراه ببرد. آری شما در این تاریكی به این سو و آن سو پراكنده شوید و مرا با این لشگر انبوه واگذارید، چرا كه آنان تنها با من كار دارند.»(۲۱)
آری این حد بالایی از انتخاب و اختیار برای حركت احیاگرانه و شهادت‏طلبانه است كه ارزش نهضت‏ حسینی را افزایش می‏دهد كه حتی با سلب مسئولیت رهبری نسبت‏ به آنها، به اهداف عالی پایبند ماندند و حیات را نه در زندگی ذلیلانه دنیایی، كه حیات واقعی را به پیروی از امامشان مرگ عزیزانه یافتند.
گرچه در باب این كه نخبگان و رهبران و خصوصا امام حسین علیه السلام قول و فعلش سراسر حیات‏بخش بوده و شواهدی فراوان می‏توان در این راستا مطرح نمود، ولی به مقتضای اختصار مقاله فقط به نمونه و شاهدی كه نهضت ‏حسینی را دارای اهداف فطری معرفی می‏كند، اشاره می‏شود.
وقتی قصد تعرض به خاندان حسین علیه السلام شد، امام علیه السلام فرمود:
«ویلكم یا شیعهٔ آل‏ ابی‏سفیان! ان لم یكن لكم دین و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احرارا فی دنیاكم (۲۲)؛ وای بر شما، ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از عالم آخرت نمی‏هراسید، لااقل در این دنیای خود آزاد باشید.»در اینجا اهداف حیات‏بخش نهضت احیاگرانه حسینی، گستره خود را می‏نمایاند كه جدای از دستورهای دینی و قالب‌های مذهبی در چارچوب عزت، انسانیت و جوانمردی است و اگر كسی حتی در قالب دینی نگنجیده است ولی به قالب انسانیت پایبند باشد، به طور طبیعی با این نهضت همراه خواهد شد.
●خصوصیات رهبری امام حسین علیه السلام در احیای دین
افرادی كه در طول تاریخ به احیاگری پرداخته‏اند انسان‌های استثنایی، بی‏نظیر یا كم‌ نظیری بوده‏اند كه دارای خصوصیات ویژه‏ای بودند. و همین خصوصیات بوده كه آنها را از دیگران متمایز ساخته و منشا اثر نموده است. در این قسمت ‏به چند ویژگی مهم در نحوه رهبری احیاگران در جامعه اسلامی به خصوص رهبری نهضت عاشورا اشاره می‏كنیم كه از سیره پیامبر اكرم و ائمه اطهار علیهم السلام استفاده می‏شود. (۲۳)
۱- رهبری بر اساس بصیرت
سنت الهی دعوت بر اساس بصیرت و آگاهی است، اما "سنت مشركان" دعوت بر اساس جهل است. در این زمینه خداوند متعال، خطاب به پیامبرش می‏فرماید:
«قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرهٔ انا و من اتبعنی و سبحان الله و ما انا من المشركین (۲۴)؛ ای رسول ما، امت را بگو، طریقه من و پیروانم همین است كه خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت كنم و خدا را از شرك و شریك منزه دانم و هرگز به خدای یكتا شرك نیاورم‏.»
در حوزه رهبری هم به این صفت توجه شده است، به طوری كه رهبر جامعه اسلامی باید در افزایش سطح آگاهی انسان‌ها و ایجاد محیط مناسب برای آنان بكوشد، تا بتوانند راه خود را با آگاهی و بصیرت برگزینند و بپیمایند. نفوذ رهبر در جامعه باید به گونه‏ای باشد كه او را از جان و دل بپذیرند و این امر ممكن نیست مگر آن‏ كه افراد اجتماع به میزانی از شعور و آگاهی برسند كه بتوانند حق خود را به خوبی تشخیص دهند. آماده كردن جامعه به این حد از آگاهی نیز وظیفه رهبر است، همچنان كه اولیا و اوصیای الهی عمل كردند و به توفیق‌های شگرفی نایل آمدند. یكی از راه‌های اصلی به منظور ساختن جامعه‏ای آرمانی و هدفدار، اجرای اصل الهی و قرآنی «امر به معروف و نهی از منكر» است و با نگاهی به آیات و روایات به شیوه رهبری معصومان - سلام الله علیهم اجمعین - پی می‏بریم. اینك به نمونه‏هایی از این موارد اشاره می‏كنیم.
خداوند تعالی بعد از ذكر پیروزی معجزه آسا در جنگ بدر و علل اعجاز می‏فرماید:
«لیهلك من هلك عن بینهٔ و یحیی من حی عن بینهٔ و ان الله سمیع علیم (۲۵)؛ تا آنها كه هلاك می‏شوند از روی اتمام حجت‏ باشد و آنها كه زنده می‏شوند از روی دلیل روشن، كه خداوند شنوا و داناست.‏»
امام حسین علیه السلام در برابر دشمنان نیز ابتدا به موعظه و تبیین حق از باطل می‏پردازد و پس از این كه با آنان اتمام حجت می‏كند، وارد جنگ با آنها می‏شود. ایشان در وصیتنامه‏اش به محمد بن حنفیه، پس از ذكر اهداف قیام خویش می‏فرماید:
«پس آن كه مرا قبول كند همچون قبول حق، همانا خداوند شایسته‏تر به حق است و هر كس مرا رد كند، صبر می‏كنم تا خداوند بین من و گروه ستمكار قضاوت كند كه او بهترین حاكمان است.» (۲۶)
از اینجا معلوم می‏شود كه قبول امت ‏باید از روی آگاهی بر به حق بودن امام و رهبر باشد و نه صرفا از روی احساسات و عواطف زودگذر، كه اینان نمی‏توانند پیروان واقعی باشند. ضمنا می‏بینیم، حضرت حسین بن علی علیهماالسلام بعد از این كه حُربن یزید ریاحی از ادامه سفر ایشان جلوگیری می‏كند، با ایراد سخنانی به تبیین موقعیت فعلی و شرایطی كه در آینده در انتظار آنان است می‏پردازد و می‏فرماید:
«مكر و نیرنگ نزد ما اهل بیت‏ حرام است. پس هر آن كس كه از این سفر كراهت دارد می‏تواند باز گردد.» (۲۷)
بر اساس این گفته، خود رهبر می‏بایست از اهل بصیرت و عالم به حق باشد و این نیست مگر آن كه عالم به دین و عامل به آن باشد، تا بتواند جامعه را به آنچه كه كمال واقعی است رهنمون گردد. حضرت علی علیه السلام در مورد ویژگی‏های رهبری در قیام‏ها می‏فرماید:
«لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بمواضع الحق؛ پرچم انقلاب را كسی بر دوش نمی‏گیرد مگر آن كه اهل بصیرت و شكیبایی و آگاه به مواضع حق باشد.»
خداوند متعال در این زمینه در قرآن كریم می‏فرماید:
«افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لكم كیف تحكمون (۲۸)؛ آیا كسی كه هدایت ‏به حق می‏كند برای پیروی شایسته‏تر است ‏یا آن كسی كه خود هدایت نمی‏شود مگر هدایتش كنند. شما را چه می‏شود؟ و چگونه داوری می‏كنید؟»
۲. قاطعیت در رهبری
رهبر در راس جامعه قرار دارد و مركز ثقل اندیشه‏ها، طرح‏ها و پیشنهادهاست و در حقیقت، آخرین مرجع برای تجزیه و تحلیل، جمع بندی و اتخاذ تصمیم است. از این جهت و به لحاظ موقعیت‏ خود به اراده نیرومندی نیازمند است تا پس از بررسی تمام جوانب، تصمیمی قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلی بپرهیزد و با اعتماد و اتكال به ذات مبارك خداوندی، نظر نهایی خود را اعلام كند و در پیگیری و اجرای آن بكوشد. آیات و روایات معصومین علیهم السلام حاكی از توجه فراوان به این اصل از اصول مهم رهبری است. خداوند متعال در قرآن كریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید:
«و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكل علی الله‏» (۲۹)؛ در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامی كه تصمیم گرفتی (قاطع باش) و بر خدا توكل كن.‏»
از آیه شریفه چنین استفاده می‏شود كه هر چند در همه امور باید با اهل فن و تخصص مشورت كرد و دیدگاه‏های شایسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصمیم نهایی بر عهده رهبر است و اوست كه باید پس از پی بردن به موضع حق و آگاهی از درستی راه، بدون هیچ شك و تردیدی قاطعانه تصمیم بگیرد و عمل كند.
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در جنگ احد پس از مشورت با یاران و تصمیم به جنگ با كفار در بیرون از مدینه، قاطعانه عمل می‏كند. به طوری كه پس از ابراز پشیمانی اصحاب در پاسخ می‏فرماید:
«هنگامی كه پیامبری زره می‏پوشد، شایسته نیست آن را از تن به در كند تا زمانی كه با دشمن به نبرد بپردازد.»(۳۰)
حضرت علی علیه السلام نیز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجت ‏بر خوارج با قاطعیت عمل می‏كند به گونه‏ای كه فقط عده معدودی از خوارج می‏توانند از صحنه جنگ بگریزند.
حضرت حسین بن علی علیهماالسلام هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه برای مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل می‏شود، به طوری كه درخواست افراد مخلص و بزرگواری مانند ابوبكر عمر بن عبدالرحمن مخزومی، عبدالله بن عباس، و محمد بن حنفیه نیز نمی‏توانند او را از تصمیمش منصرف سازند و او با اراده‏ای استوار، حركت الهی خویش را برای رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز می‏كند.
قاطعیت ‏حضرت حسین بن علی علیهماالسلام در خطبه معروفش در مكه مكرمه به هنگام خروج از آن مكان مقدس كاملا نمایان است. او در این هنگام می‏فرماید:
«مرگی كه سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم كه یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف؛ برای من مصرع و مقتلی اختیار كرده‏اند كه با عشق و افتخار با آن رو به ‏رو می‏شوم هم اكنون اعضای پیكر خویش را به چشم می‏نگرم كه آن را گرگ‌های بیابان در منطقه‏ای بین نواویس و كربلا پاره پاره می‏كنند و روده‏های تهی و شكم‏های گرسنه خود را از آنها پُر می‏سازند. گریز از روزی نیست كه با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودی خدا، خشنودی خاندان پیامبر است. در برابر آزمایش او پایداری می‏كنیم و در برابر آن پاداش مقاومت كنندگان را به دست می‏آوریم.‏» (۳۱)
۳. تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذاری
مهم‏ترین هدفی كه حكومت اسلامی مورد توجه قرار می‏دهد، مبتنی بر دو مورد زیر است:
الف. هدایت انسان‌ها به سمت و سوی خلیفهٔ‏ الله شدن و آماده كردن مقدمات سیر و سلوك آنان. این یكی از مهم‏ترین اهداف دین اسلام و حكومت اسلامی است.
ب. ایجاد مدینه فاضله و محیط مناسب كه فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلی خود كه مقام خلیفهٔ اللهی است نایل آید. برای ایجاد چنین جامعه‏ای توجه به منافع و مصالح عمومی و اقامه عدل و داد، ضروری است. بنابراین، رهبر جامعه اسلامی باید در هدفگذاری خود به مصالح عمومی و عدالت اجتماعی توجه داشته باشد و با ایجاد محیط مناسب، افراد را به كمال واقعی خود برساند.
ضرورت برپایی عدل و قسط در جامعه به عنوان یكی از اهداف مهم رهبری اسلامی در آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام مورد تاكید قرار گرفته است كه به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏كنیم:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (۳۲)؛ همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان كتاب و میزان را قرار دادیم تا مردم به عدالت قیام كنند.»
حضرت علی علیه السلام در بخشی از نامه خود به مالك اشتر می‏فرماید:
«و كاری كه باید پیش از هر كاری دوست داشته باشی میانه روی در حق است و همگانی كردن آن در برابری و عدل. و كامل‏ترین آن در به دست آوردن رضایت رعیت است. همانا خشنودی عموم مردم به رضایت ‏خواص می‏انجامد (و نسبت ‏به عموم اجحاف نمی‏شود) و ناخشنودی خواص با خشنودی عموم مردم بخشودنی است و نادیده گرفته می‏شود.» (۳۳)
در نهضت عاشورا نیز این امر مد نظر است، به طوری كه ‏یكی از اهداف مهم قیام عاشورا اصلاح جامعه و برپا داشتن عدل و داد ذكر می‏شود. امام حسین علیه السلام پیش از مرگ معاویه و آغاز قیام خویش، در اجتماع بزرگی از مردم كوفه خطبه‏ای ایراد می‏كند كه در بخشی از آن به امر به معروف و نهی از منكر و لزوم اجرای آن اشاره می‏كند و می‏فرماید:
«خداوند ابتدا امر به معروف و نهی از منكر را واجب گردانید؛ زیرا می‏دانست اگر این واجب انجام و برپا گردد تمامی واجبات آسان و مشكل برپا خواهد شد. چه آن كه امر به معروف و نهی از منكر دعوت به اسلام می‏كند، علاوه بر این رد مظالم و مخالفت ‏با ظلم و تقسیم خمس و غنایم و گرفتن زكات از اهل آن و پرداختن به مستحقین را به دنبال خواهد داشت.» (۳۴)
در این كلام به ثمرات امر به معروف و نهی از منكر كه در یك كلام به معنای ایجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومی است اشاره شد، ضمن این كه امور معنوی كه موجب صلاح جامعه نیز هست مورد تاكید قرار گرفته است.●احیاگری حسینی و احیای ارزش‏های الهی
قیام امام حسین علیه السلام نسبت ‏به دین و ارزش‌های دینی یك حركت احیاگرانه بود كه با قیام الهی خود بسیاری از ارزش‏های دینی را كه مهجور و متروك مانده بود احیا كرد. به‏ طور كلی، وجه مشترك همه احیاگران اسلامی در دغدغه دین داشتن است. آنان گسستی را بین اسلام و جامعه احساس می‏كنند كه مشاهده آن برای دیگران مقدور نیست‏ یا لااقل به شكل بحرانی درك نمی‏كنند. این گسست ممكن است در مقام اندیشه و برداشت جامعه از اسلام باشد و نیز ممكن است كه عمیق‏تر شود و عرصه سیاست و معیشت مسلمانان را نیز شامل گردد. در این صورت، منطق احیاگری از سطح گفتمان‏های نظری فراتر می‌رود و ناظر به عمل اجتماعی می‏شود. بنابراین، احیاگری دینی، هر دو عرصه فكر و عمل را در بر می‏گیرد.«كار ویژه‏» آنان عبارت از اصلاح و تحكیم موقعیت ایمان و بسط معنویت در فضای فكری و اجتماعی جامعه اسلامی است.
از تعریف كار ویژه احیاگران دینی، دوره تاریخی و موقعیت اجتماعی كه در آن به سر می‏برند، روشن می‏گردد احیاگران در عصر گسست‌های معنوی، یا به تعبیر دقیق‏تر در عصر بحران معنویت و عبودیت ‏به سر می‏برند، در چنین عصری، جامعه و محییان در موقعیت تشدید فرایندهای دنیوی و غیر دینی شدن قرار دارند. بر مبنای مختصات تاریخی و موقعیتی احیاگران، می‏توان گفت كه كار ویژه آنان نوعی رویارویی مستقیم با فرآیندهای عرفی كننده (دنیوی ساز) است. بر همین اساس است كه جمع بین احیاگری و عرفی‏گرایی را تمنای محال می‏دانیم؛ زیرا این دو جریان در جهت كاملا مخالف و متضاد حركت می‏كنند. عرفیگرایی در هر دوره و موقعیتی، مصداق خاصی دارد و به یك شكل ظاهر نمی‏گردد. از این رو، عرفی گرایی نیز همانند احیاگری دینی، صورت‌های مختلفی را شامل می‏شود كه در وصف «این جهانی شدن و دنیوی شدن‏» اشتراك دارند. لذا ظهور احیاگران دینی در هر دوره تاریخی، نقطه عطفی بر حركت آرمان خواهی دینی و معنویت‏طلبی بشر است و نمی‏توان نهضت‏های احیاگرانه دینی را نفی كننده یكدیگر دانست. (۳۶)
حضرت ابا عبدالله علیه السلام به درگاه خداوند متعال عرضه می‏دارد: خدایا! تو را شكر می‏كنم كه مرا در دولت زمامداران كفر به دنیا نیاوردی؛ چون اگر قبل از اسلام به دنیا می‏آمدم از نعمت اسلام و معارف عمیق آن محروم می‏شدم، اما تو بر من منت نهادی و پس از سپری شدن دولت كفر و استقرار دولت اسلام مرا به دنیا آوردی.
۱. اصلاح گری امام حسین علیه السلام و احیای امر به معروف و نهی از منكر
انسان موجودی است دو بعدی؛ یك بعد او لجن و بعد دیگرش روح خدا. این دو بُعد اگر با یكدیگر هماهنگ شوند، انسان را به پرواز در آورده و به خداگونگی می‏رسانند، اما اگر هر یك از آن دو بُعد مورد غفلت و بی‏توجهی قرار گرفت، دیگری به تنهایی تقویت می‏شود و انسان را یك بعدی و بی‏ معنی و بی‏ارزش می‏كند، انسان را از جامعیت می‏اندازد، یا به زمین می‏چسباند و از هر چارپایی پست‏تر و مخرب‏تر می‏كند و یا در آسمان‏های رؤیایی و آرمان‏های بی پایه می‏كشاند و از واقعیت‏های این‏ جهانی دور و ناآگاه می‏گرداند.
چون مردم بدین ناهماهنگی و ناسازگاری افتادند، تنها راه، اصلاح آنان با وسایل و ابزارهای گوناگون در شرایط مختلف است؛ در شرایطی باید به ارشاد و راهنمایی و كار فرهنگی دست زد، در شرایطی دیگر باید به عمل پرداخت و با اقدامی سیاسی و مسالمت‏آمیز در اصلاح مجتمع و مردم كوشید، اما در شرایطی كه قدرت حاكم با ابزارهای تبلیغاتی ذهن و اندیشه و عقل مردم را ربوده، به رگبارهای تند تبلیغات بسته است و با تنگناهای اجتماعی مجال هر گونه اندیشیدن و آگاه شدن درست را بر مردم بسته، آگاه شدن و اندیشیدن را در یك مسیر قرار داده است و كسی نمی‏تواند و نباید به شكل دیگری بیندیشد و از چیزی جز آن كه فرمانروایان می‏خواهند آگاه شود، در شرایطی كه اندیشه سازان داوری كردن درباره كارهای خوب و بد دیگران را فضولی در كار خدا جلوه می‏دهند و حكم كردن درباره هر كسی را به عهده خدا در روز رستاخیر می‏دانند و بس، در هنگامه‏ای كه مردم را محكوم و دست ‏بسته مشیت پروردگار و قضا و قدر كردگار می‏دانند، در زمانی كه جز تقلید از اهل حدیث چیز دیگری جایز نیست و بحث و استدلال و تعقل و تفكر، انسان را به شلاق و زندان و كشته شدن دچار می‏كند، نه موعظه و ارشاد و كار فرهنگی كارساز است و نه اصلاحات مسالمت‏آمیز مؤثر؛ تنها راه، در چنین شرایطی، وارد آوردن ضربه‏ای شدید، ایجاد زمین لرزه‏ای زیر و رو كننده و صور اسرافیلی بیدار كننده و از خواب مرگ برانگیزنده می‏باشد. (۳۷)
امام حسین علیه السلام در وقت ‏خروج از مدینه در وصیتی كه به برادرش محمد حنفیه كرده، به این هدف اصلاحی اشاره فرموده است و خروج خویش را با انگیزه «مطلب اصلاح در امت پیامبر»، ذكر می‏كند:
«...انی لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا ظالما ولا مفسدا و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امهٔ جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر (۳۸)؛ همانا من برای ایجاد آشفتگی و خودنمایی و نابسامانی و ستمگری خروج نكرده‏ام، بلكه همانا من برای طلب اصلاح امت جدم قیام كرده‏ام و اراده كرده‏ام به این كه امر به معروف و نهی از منكر كنم.‏»
عمر بن سعد، پس از بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مكه و عزیمت ‏به سوی كوفه، نامه‏ای به او نوشت و از او خواست كه از این مسیر برگردد و تفرقه ‏افكنی نكند كه هلاك شود! حضرت در پاسخ او نوشت:
«كسی كه دعوت به سوی خدا كند و عمل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم، هرگز دشمنی و مخالفتی با خدا و رسول نكرده است‏.»در تعبیر «لطلب الاصلاح‏» نكته‏ای وجود دارد. امام علیه السلام نفرمود: «انما خرجت للاصلاح‏» بلكه فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح‏» یعنی من در جستجو و در پی اصلاح هستم. نظیر این تعبیر در سخنرانی امام علیه‌السلام برای نخبگان و علما هم هست كه فرموده بودند: «ولكن لنری المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك‏.» این خطبه زمانی ایراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید مطرح نبود. امام علیه السلام در آخر این خطبه، دعا می‏كند و خطاب به خدای متعال می‏گوید:
پروردگارا! تو می‏دانی كه هدف ما از این فعالیت‏های سیاسی جز این نیست كه معالم دین تو و معیارهای اسلامی را به مردم نشان دهیم.
یعنی نشان دهیم دین چیست و نشانه‏های آن كدام است و چگونه و با چه معیاری می‏توان افراد دیندار و افراد بی دین را شناخت؟ و نیز هدف ما این است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنم. كلمه «نظهر» دو معنی می‏تواند داشته باشد؛ اول این كه روشن كنیم اصلاح چیست، و دیگر آن كه اصلاح را تحقق بخشیم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانیم.
هچنین حضرت در سفر حج در خطبه‏ای كه در منا خواندند از اوضاع كشور اظهار ناخشنودی نمودند و جامعه را نیازمند اصلاحات دانستند:
«اللهم انك تعلم انه لم یكن ما كان منا تناقسا فی سلطان ولا التماسا من فضول الحطام ولكن لنری المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك و یا من المظولمون من عبادك و یعمل بفرائضك و سنتك و احكامك (۳۹)؛ خداوندا تو خود می‏دانی عملكرد ما نه برای آن است كه به ریاست و سلطنت دست‏ یابیم یا از روی دشمنی و كینه توزی سخن بگوییم، لیكن پیكارها برای این است كه پرچم آیین تو را بر افراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان تو امنیت ‏بخشیم و احكام و سنن و فرائض تو را پیاده كنیم.‏»
امام حسین علیه السلام در خطبه معروف منا با اشاره به جایگاه و اهمیت «امر به معروف و نهی از منكر» در اصلاح جامعه می‏فرماید:
«خداوند در این آیه اشاره به آیه ۷۱ از سوره توبه:«المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر» امر به معروف و نهی از منكر را اولین فریضه قرار داد؛ زیرا اگر به انجام این فریضه اقدام گردد تمام فرائض چه آسان و چه دشوار عملی می‏شود، علاوه بر این امر به معروف و نهی از منكر، دعوت كردن به اسلام است. هر گامی در طرد ستمگری‏ها و مخالفت ‏با ستمگران، و دعوت كردن به تقسیم عادلانه بیت‌المال و غنایم و گرفتن مالیات از چیزهایی كه در اسلام مشخص گردیده و مصرف آن در جایگاه اصلی خویش است.‏» (۴۰)
۲. تشكیل حكومت اسلامی
تردیدی نیست كه رسالت‏ بزرگ همه انبیا و اولیا خدا، مبارزه با ظلم و ستم و فساد و آرمان مشترك همه آنها، آزادی و سعادت و رفاه انسان‌ها، و اجرای احكام الهی و ارزش‌های انسانی است. این اهداف بدون از میان بردن نظام‏های طاغوتی و تاسیس و تحقق حكومت دینی امكان‏پذیر نیست. از این رو امام حسین علیه السلام همچون پدر و نیای خویش افشای چهره واقعی مستكبران و مستبدان ریاكار و اسقاط حكومت جابر از آنان را از مهم‏ترین وظایف دینی خویش می‏شمرد. به همین جهت در كنار پدر و برادرش برای این هدف مجاهدات بسیاری كرد و به ویژه پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام به موازات افزایش ستم و فساد باند اموی كوشید تا با افشاگری‏های به‏ موقع، پرده سالوس و ریا را از چهره آنان برگیرد و مردمان را نسبت ‏به واقعیت‏های تلخ جامعه اسلامی آشنا كند.(۴۱)امام حسین علیه السلام در بخشی از دعای عرفه می‏گوید:
«فلم ازل ظاعنا من صلب الی رحم فی تقادم من الایام الماضیهٔ والقرون الخالیهٔ لم تخرجنی لرافتك بی و لطفك لی و احسانك الی فی دولهٔ ائمهٔ الكفر الذین نقضوا عهدك و كذبوا رسلك لكنك اخرجتنی للذی سبق لی من الهدی الذی له یسرتنی و فیه انشاتنی .‏»
در این فراز امام حسین علیه السلام خداوند را می‏ستاید كه او را در زمان جاهلیت ‏به دنیا نیاورده است؛ این نشان بلند نظری آن حضرت است. چون ممكن است كسی تبهكارانه به سر برد و برای توجیه تباهی خود بگوید: ما در زمان جاهلیت زندگی می‏كردیم و احكام الهی را نمی‏دانستیم و هر انسان جاهلی معذور است؛ اما روح بلند انسان كامل این را عذر نمی‏داند، بلكه می‏كوشد تا به احكام الهی عالم شود و بدون عذر باشد، نه معذور. حضرت اباعبدالله علیه السلام به درگاه خداوند متعال عرضه می‏دارد: خدایا! تو را شكر می‏كنم كه مرا در دولت زمامداران كفر به دنیا نیاوردی چون اگر قبل از اسلام به دنیا می‏آمدم از نعمت اسلام و معارف عمیق آن محروم می‏شدم، اما تو بر من منت نهادی و پس از سپری شدن دولت كفر و استقرار دولت اسلام، مرا به دنیا آوردی.
این سخن، تشویق به حكومت اسلامی و تلاش برای استقرار نظام الهی است. چون اگر كسی بخواهد شكر نعمت ‏به دنیا نیامدن در دولت كفر را به جا آورد باید برای براندازی دولت كفر و حاكمیت ‏شرك و تشكیل حكومت اسلامی و حفظ آن تلاش كند. برای این ‏كه با وجود حكومت كفر، رسیدن به معارف الهی و اخلاقی انسانی هر چند كه متعذر و ممتنع نیست لیكن دشوار خواهد بود و توفیق زمزمه و مناجات با خدا در لوای حكومت اسلامی و حاكمیت دین آسان‏تر است و سالار شهیدان نیز برای همین منظور قیام كرد تا در پرتو نظام اسلامی، آیندگان نیز همانند خود آن حضرت مشمول الطاف و بركات دولت ‏حق گردند و در پناه دولت اسلام بر حاكمیت قرآن احیا شوند، از این رو فرمود: من علیه حاكمیت ‏ستم قیام كردم تا كفر را براندازم و اصلاح در امت جدم محمد صلی الله علیه و آله ایجاد كنم:«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امهٔ جدی‏.» (۴۲)؛ آن روح بزرگوار حماسی این هدف را پی گرفت تا سرانجام به مقصود خویش نایل آمد.
۳. احیای كتاب و سنت
یكی از احیاگری‏های امام حسین علیه السلام، احیای كتاب و سنت ‏بود.(۴۳) در قیام كربلا هدف آن است كه با مجاهدت عاشوراییان، دین اسلام عزت خویش را باز یابد و حرمت‏های الهی دیگر بار محترم شمرده شوند و دین خدا یاری شود.در سخنان سیدالشهدا علیه السلام، هم نمونه‏هایی از مرگ سنت‏ها و حیات بدعت‏ها و جاهلیت‏ها مطرح است، هم نكته‏هایی از باز آفرینی ارزش‏های فراموش شده و احیاگری نسبت ‏به اصول از رمق افتاده وجود دارد. امام حسین علیه‌السلام چنان كه گذشت در نامه‏ای كه خطاب به مردم بصره می‏نویسد، می‏فرماید:
«و انا ادعوكم الی كتاب الله و سنهٔ نبیه صلی الله علیه و آله فان السنهٔ قد امیتت و ان البدعهٔ قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدكم سبیل الرشاد (۴۴)؛ من شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر فرا می‏خوانم. سنت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروی كنید، شما را به راه رشاد، هدایت می‏كنم‏.»
در مسیر راه، وقتی به فرزدق بر می‏خورد، اوضاع را چنین ترسیم می‏كند:
«ای فرزدق؛ این جماعت، اطاعت‏ خدا را گذاشته‏اند، پیرو شیطان شده‏اند. در زمین به فساد می‏پردازند، حدود الهی را تعطیل كرده، به میگساری پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساخته‏اند. من سزاوارترم كه برای یاری دین خدا برخیزم، برای عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آن كه «كلمهٔ الله‏» برتر باشد.»(۴۵)
این هدف و فلسفه قیام را از زبان فرستاده امام، حضرت مسلم بن عقیل هم در كوفه می‏شنویم. وقتی مسلم بن عقیل را دستگیر كرده و به دارالاماره آوردند، ابن زیاد او را به شورش گری و تفرقه ‏افكنی متهم ساخت. حضرت مسلم با شهامت او را چنین پاسخ داد:
«چنان نیست كه می‏گویی! مردم این شهر بر این باورند كه پدرت نیكمردانشان را كشته و خون‌هایشان را ریخته و همچون شاهان ایران و روم رفتار كرده است. ما آمدیم تا به عدالت دعوت كنیم و به كتاب خدا فرا خوانیم.» (۴۶)
این تهمت و وضع آن در مورد خود امام حسین علیه السلام هم گفته شده است. عمر بن سعد، پس از بیرون آمدن امام حسین علیه السلام از مكه و عزیمت ‏به سوی كوفه، نامه‏ای به او نوشت و از او خواست كه از این مسیر برگردد و تفرقه ‏افكنی نكند كه هلاك شود! حضرت در پاسخ او نوشت:
«كسی كه دعوت به سوی خدا كند و عمل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم، هرگز دشمنی و مخالفتی با خدا و رسول نكرده است‏.» (۴۷)
و بدین گونه حركت‏ خویش را، حركتی خداجویانه و اصلاح گرانه خواند، نه شورشی تفرقه‏انگیز، تا بهانه كشتن او به حساب آید.
●جمع بندی و نتیجه‏گیری
با توجه به مطالبی كه گذشت، در بسیاری از نهضت‏ها، پس از مدتی كه از دوران آغازین آن می‏گذرد و كسانی به ناروا به مسند قدرت و ریاست تكیه می‏زنند، هدف‌های نخستین و ارزش‌های متعالی كه در شعارهای نهضت مطرح می‏شده، كمرنگ می‏شود، یا فراموش می‏گردد. آنچه از دین نیست (بدعت) وارد دین می‏شود و آنچه از پایه‏های اصلی و اولیه انقلاب دینی و مكتبی است، از یاد می‏رود و رویه‏های مغایر با سنت‌های نخستین رایج می‏شود و قانون و حكم الهی نقض می‏شود. مردم نیز به تدریج، به این انحراف‌ها و بدعت‌ها خو می‏گیرند و عكس‏العمل چندانی از خود نشان نمی‏دهند. گاهی از شعائر و برنامه‏ها و سنت‌ها، اسكلتی بی روح و تشریفاتی ظاهری بر جای می‏ماند كه چندان اثر گذار هم نیست.
در چنین موقعیت‏هایی دلسوزان آن نهضت‏ یا وارثان آن مكتب و دین، برای احیای مجدد پیام‌ها و محتواها و دعوت‌ها و هدف‌های آغازین، دست‏ به كار می‏شوند تا جامعه خفته را بیدار كنند و به اصول مكتب و بایدهای دین توجه دهند. این كار، گاهی با فدا شدن مال و جان همراه است و احیاگران سنت‌های دینی باید خود را فدا كنند تا جامعه بیدار و دین احیا شود. نهضت كربلا هم یك حركت احیاگرانه نسبت ‏به اساس دین و احكام الله بود. در مطالعه سخنان امام حسین علیه السلام تكیه فراوانی روی احیای دین و اجرای حدود الهی و احیای سنت و مبارزه با بدعت و فساد، و دعوت به حكم خدا و قرآن دیده می‏شود.(۴۸)
همانطور كه گذشت در عصر امام حسین علیه‌السلام ارزش‌های دینی متزلزل شده و آفات و آسیب‏های مختلفی اندیشه، جامعه و فرهنگ دینی مسلمانان را در بر گرفته بود. و امام حسین علیه السلام با تكیه بر كتاب الهی و سنت نبوی صلی الله علیه و آله در صدد احیای دین و ارزش‌های دینی برآمد و با جان و دل و با تمام وجود به قیام علیه بدعت‌ها و بی‏عدالتی‏ها همت گمارد.در بین آسیب‏های گوناگونی كه عصر امام حسین علیه السلام به آنها مبتلا بود، آسیب‏شناسی باورها و عقاید دینی و آفت زدایی از آنها نقش به سزایی در قیام حسینی ایفا كرد؛ چرا كه به قول علمای جامعه شناسی معرفت، معمولا مطرح شدن آراء و عقاید كلامی و فلسفی، موجب پیدایش و شكل‏گیری بسیاری از نهضت‏های سیاسی، اجتماعی و دینی می‏شود.
مهم‏ترین مؤلفه‏هایی كه امام حسین علیه السلام در احیاگری دینی خود بر آنها تاكید داشتند عبارتند از:
۱. اصلاح جامعه مسلمین و احیای امر به معروف و نهی از منكر.
۲. تشكیل حكومت اسلامی.
۳. احیای كتاب و سنت.
پی نوشت ها:
۱- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، دارالتراث العربی، ج ۵ ص ۳۵۷.
۲- احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، دارالاحیاء الكتاب العربیه، ج ۵ .
۳- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۱، دارالتعارف للمطبوعات، ص ۵۸.
۴- مختار الصحاح، ماده دین .
۵- ر.ك: سوره نمل/ ۷۶ و مائده / ۴۸.
۶- ناصر مكارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج ۱، صص ۷ - ۹.
۷- ر.ك: روم/ ۱۹ و انبیاء/ ۳.
۸- انفال/ ۲۴.
۹- خورشید شهادت، دفتر دوم، ص ۱۳۹.
۱۰- علی دژكام، معرفت دینی، مركز پژوهش‌های اسلامی، ص ۹۷.
۱۱- خورشید شهادت، دفتر سوم، صص ۱۹ - ۲۰ .
۱۲- شكرالله خاكرند، علل شكل‏گیری خوارج، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۵۰.
۱۳- رسول جعفریان، حیات سیاسی فكری امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامی، ج ۱، ص ۹۴.
۱۴- هدایت الله ستوده، مقدمه‏ای بر آسیب‏شناسی اجتماعی، انتشارات آوای نور، صص ۳۰ - ۳۱ .
۱۵- همان، ص ۲۰۷.
۱۶- خورشید شهادت، دفتر سوم، صص ۱۲۳ - ۱۴۱.
۱۷- جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج ۳، ص ۲۴۱.
۱۸- محمد منصور نژاد، ردپای عقل در كربلا، انتشارات راستی نو، ص ۴۲ - ۴۵.
۱۹- ابی مخنف، وقعهٔ اللطف، تحقیق محمد هادی یوسفی الغروی، موسسه النشر الاسلامی، ص ۷۹.
۲۰- همان، ص ۱۰۷.
۲۱- همان، ص ۱۹۷.
۲۲- سید محسن الامین العاملی، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، ترجمه اداره كل مراكز و روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص ۲۵۲.
۲۳- مجموعه مقالات دومین كنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام ص ۴۴۶ - ۴۵۱.
۲۴- سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
۲۵- سوره انفال، آیه ۴۲.
۲۶- ناسخ التواریخ، در احوالات سیدالشهدا علیه السلام ج ۲، ص ۹.
۲۷- همان، ص ۱۵۸.
۲۸- سوره یونس، آیه ۳۵.
۲۹- سوره آل‏عمران، آیه ۱۵۹.
۳۰- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۴۵۳.
۳۱- ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۱۲۰.
۳۲- سوره حدید، آیه ۲۵.
۳۳- نهج‏البلاغه، ص ۴۲۹، نامه ۵۳، تحقیق صبحی صالح .
۳۴- محمد رضا الحسینی الجلالی، الحسین سماته و سیرته، ص ۱۱۰.
۳۵- قیام عاشورا در كلام و پیام امام خمینی، ص ۳۷.
۳۶- داود مهدوی زادگان، امام خمینی؛ احیاگر معنوی، حضور، ش ۳۴، ص ۱۶۱.
۳۷- پیام‏ها و دستاوردهای نهضت عاشورا، حضور، ش ۱۱، ص ۹۹ - ۱۰.
۳۸- سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی امام حسین علیه السلام، دفتر نشر فرهنگی اسلامی، ص‏۱۵۲ .
۳۹- محمدتقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان كربلا، مؤسسه امام خمینی، ص‏۱۳۲.
۴۰- محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین، نشر مشهور، ص‏۲۶۹
۴۱- عبدالله جوادی آملی، حماسه و عرفان، نشر اسراء، ص ۲۳۳ - ۲۳
۴۲- بحارالانوار، ج‏۴۴، ص‏۳۲۹.
۴۳- روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۸فروردین‏۷۶، ص‏۱۲.
۴۴- تاریخ طبری، ج‏۴، ص‏۲۶۶.
۴۵- سبط بن الجوزی، تذكرهٔ الخواص، موسوعهٔ اهل البیت، ص‏۲۱۷.
۴۶- تاریخ طبری، ج‏۴، ص‏۲۸۲.
۴۷- همان، ص‏۲۹۲.
۴۸- پیام‏های عاشورا، صص ۲۲۰ - ۲۲۱.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید