شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

همه فیل ها دوست داشتنی اند جز این یکی


همه فیل ها دوست داشتنی اند جز این یکی
در سفر به شمال كشور و مشخصاً به استان گیلان، تا به حال به بازار قدیمی و مركزی میوه و ماهی رشت رفته اید؟ آنجا كه اسم اصلی اش «پیله میدان» (به معنای «میدان بزرگ») است و به دلیل فروش همیشگی انواع ماهی و كولی، همیشه هم كف بازار از آب خیس است و با گذر از نصف مسیر شلوغ بازار، حتماً پاچه های شلوارتان گلی می شود. رفته اید؟ نه؟ حتماً بروید. تجربه ای كاملاً استثنایی است. سوای همه اشتهاآوری و تنوع حیرت انگیز محصولات جاندار و بی جان و شیوه های خاص بازاریابی و جلب مشتری كه كاملاً سنتی و متعلق به همان محدوده است، یكی از جالب ترین پدیده های این «میدانِ سر» (به كسر میم و فتح سین)، جدیت و گاهی هم عصبانیت ماهی فروشانی است كه اغلب اهل انزلی اند یا ماهی شان را از صیادان آن شهر خریده اند و در پاسخ به انتقاد مشتری نسبت به گرانی ماهی، حتماً چند قدمی به این طرف و آن طرف می روند، به بساط یكی دو فروشنده مجاورشان اشاره ای می كنند و تفاوت های ماهی حتماً درشت و تر و تازه خودشان را با ماهی ریز و مانده و زیادی آب پاشیده همكار بغل دستی، به عنوان دلیلی برای تفاوت احتمالی قیمت، به رخ می كشند.
اگر حتی یك بار در نوع گفتار و چهره حق به جانب این ماهی فروشان دقیق شوید و كلیات مشابه روش و رفتارشان را به خاطر بسپرید و بعد ناگهان تصویری از لوئیز فیلیپه اسكولاری مربی كنونی پرتغال و مربی برزیل قهرمان دوره قبل جام جهانی را در تلویزیون ببینید كه دارد سلامت و امنیت ستارگان پرشمار تیمش را مهم تر از بازیكنان حریف جلوه می دهد و با عصبانیت و در حال داد زدن، از بغل دستی هایش (نماینده فیفا و داور چهارم و مربی تیم مقابل) دور می شود، یكهو به خودتان می گویید «من همین الان اینو توی بازار دیدم»!
قیافه اش و حتی رنگ روشن چشم هایش، با آنها كه گفتم اغلب اهل انزلی اند، مو نمی زند و مرغوب تر دانستن تعلقات خودش هم كه عین آنهاست؛ با این تفاوت مهم كه آنها دارند در دل فعالیت شغلی و طبیعی شان و در مسیر تلاش معاش، محصول و ماهی شان را می فروشند؛ ولی جناب مستطاب اسكولاری می خواهد اخم و فریاد و جنجال سازی و مظلوم نمایی و «در حق ما ناداوری شد»ش را به دوربین های تلویزیونی بفروشد و از این طریق، درست یا نادرست، كار تیمش و خودش را پیش ببرد.
آن زحمتكشان در نهایت از راه مدارا و گاهی كل كل كردن با مشتری، بالاخره به جلب رضایت او فكر می كنند؛ ولی فیل بزرگ كه «فیل»اش مخفف فیلیپه است و به رغم بینی خرطوم وار، هیچ ربطی به فیل های تپلی و دوست داشتنی جنگل های گرمسیری ندارد، با پشت كردن به بغل دستی ها، با حركات عصبی دست و سر و با پرخاشگری هایش كه انگار دارد در حین دور شدن از آنها می گوید «بوشو بابا» (با تشدید شین و صدای كشیده آی دوم) و دستش را حواله می كند، به جای تفاهم و جلب رضایت، می خواهد همه را از تعادل و تمركز به در آورد و تیمش را به نتیجه برساند. آن هم با روش هایی كه ربطی به كسب و كارش (مربیگری) و روش های معقول و متین مرسوم در آن ندارد. پریشب در بازی پرتغال و هلند، بار دیگر اوج این هوچی گری های اسكولاری را در كنار زمین و جلوه عینی آن را در خود زمین و در رفتار بازیكنان پرتغال دیدیم و حرص خوردیم.
بازی تخریبی پرتغال از همان لحظه به ثمر رسیدن گل شانسی و ناگهانی اش شروع شد و با روش هایی مثل آن صورت گرفتن بی خودی و به زمین افتادن فیگو یا آی و وای كردن ریكاردو كه اصلاً پای درك كویت به رانش نخورده بود، تا آخرین لحظه ها ادامه یافت. از خودم و همه آن طرفی ها یعنی طرفداران پرتغال می پرسم؛ مانیش در بقیه بازی، به غیر از گل فرصت طلبانه ای كه زد و یك شوت محكم چند دقیقه بعد از آن، كجا بود؟ آن یكی فورواردشان پائولتا تا پیش از تعویض در نیمه دوم، چند بار توپ را لمس كرد؟ بیكاری مهاجمین یك تیم به معنای چیست؟
این كه یك تیم با ۳۸ درصد مالكیت توپ، یك گلش را جلوی تیم حریف با این همه توپ داری و میدان داری حفظ می كند، جز گره انداختن و ضدبازی و زیرتوپ زدن، نشانه چیست؟ این كه هلند را در تاریخ فوتبالش این همه پرخاشگر و معترض ندیده بودیم و اینجا دیدیم، جز روش های تحریك آمیز و تمارض های عوام فریب پرتغالی ها چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ بله، البته فان باستن با لجبازی وحشتناكش در بازی ندادن به فن نیستلروی، جان مان را به لب آورد و انگار ندید كه این درك كویت بی استعداد، همیشه یك قدم از توپ های ارسالی عقب بود و برای همین یا پایش به زدن ضربه آخر نمی رسید و یا كم جان می زد (مثل آن تك به تك نفس گیر دقایق آخر). ولی منهای این نكته، تیم فان باستن فعال و دونده و درست فوتبال بازی كرد و تخریب های متنوع و چندوجهی فیل بزرگ و شاگردان كوچكش بود كه اجازه نظم پیدا كردن را به حملات نارنجی های سفیدپوشیده پریشب نداد.
ولی گذشته از این غرغرها، بهترین نمای كل این بازی كه واقعاً و در حد روده بركننده ای همه مان را خنداند (حتی عزاگرفته هایی مثل ما كه در آن لحظه های پایانی، بیهوده منتظر تخریب ناگهانی بازی تخریبی پرتغال از سوی هلندی ها بودیم)، آن تصویر خارق العاده بازیكنان اخراجی دو تیم بود كه در جایگاهی مشخص، روی سكویی در كنار هم و زانو به بغل نشسته بودند و مثلاً هم باشگاهی بودن دكوی پرتغالی و فن برونكهورست هلندی، به بهانه ای برای هم صحبتی شان در آن لحظه های مرگ و زندگی منجر شده بود. قیافه هایشان، نگاه شان به بازی، حالت یك مشت بچه خلاف و شیطان كه از كلاس اخراج شده اند و جلوی در دفتر منتظر آمدن ناظم مدرسه اند كه تكلیف شان را معلوم كند و همان هم صحبتی نه دوستانه و نه غیردوستانه، از آن حاشیه های ناب فوتبال بود و شكارش به دست تصویربرداران كارمندصفت و قانع و زیادی «متوسط» مسابقات، خیلی لذتبخش و برخلاف جریان تلخ بازی به نظر می رسید. وقتی یكی از دو سه تیم محبوبت می بازد و حذف می شود، جز دلخوش كردن به همین لحظه های بامزه، كاری نمی توانی بكنی.
امیر پوریا
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید