جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

تحقیقی درباره «بن لادن» شگفت انگیزصحرا


تحقیقی درباره «بن لادن» شگفت انگیزصحرا
کوندالیزا رایس، وزیر خارجه امریکا، در سخنرانی روز ١٨ ژانویه اش در مقابل کمیسیون امور خارجه سنا اعلام کرد که «زمان دیپلماسی» فرا رسیده است . اما وی در عین حال بر ادامه جنگی که توسط دولت بوش بر علیه آنچه او آن را «پایگاه پیشرفته ی استبداد» (تغییر واژه ها) می نامد، تکیه کرد. استقرار مجدد حضور نظامی و سیاسی ایالات متحده حتی شامل کشورهای مغرب (شمال افریقا) نیز می شود، ماجرای“ El-Para ” فرصت مناسبی برای این امر شد.
●لوموند دیپلوماتیک
ماجرا در سال ٢٠٠٣ شروع شد. دولت الجزایر، از راه های دیپلماتیک، به شدت تلاش می کرد کمک های مالی و نظامی واشنگتن را به خود جلب کند. در همین شرایط، افسر قدیمی نیروهای ویژه ی ارتش الجزایر، آقای عبدالرزراق “ El-Para ”، که رسما به چریک های گروه سلفی ارشاد و مبارزه (GSPC) پیوسته بود، کمک برجسته ای به رژیم کرد. چهارم ژانویه، در آستانه ی ورود هیات نمایندگی بلند پایه ی آمریکایی به الجزیره، با هدف ارزیابی ضرورت از سرگیری فروش سلاح به الجزایر در چارچوب مبارزات ضد تروریستی، گروه عبدالرزاق به یک کاروان نظامی در نزدیکی بتنا حمله کرد. در اثر این حمله، ٤٣ سرباز کشته شدند و موجی از تاثر عمومی مردم را فرا گرفت.
سرویس های سری ارتش الجزایر، یا همان دایره ی قدر قدرت اطلاعات و امنیت (DRS یا امنیت نظامی سابق)، با استناد به یک نوار ویدئویی که بعدا جعلی بودنش ثابت شد، بسیار تلاش کردند افکار عمومی جهانی را به محتوای آن متقاعد کنند: از قرار، ال-پارا یکی از «معاونان بن لادن» بوده و مامور است «القاعده را در منطقه ی ساحل مستقر کند». کمی بعد، آمریکایی ها میزان تحریم سلاح به مقصد الجزایر را سبک تر کرده، خبر فروش تجهیزات نظامی ضد تروریستی را اعلام می کنند.(١) قبلا، در اواخر ٢٠٠٢، آقای ویلیام برنز William Burns، معاون وزارت امور خارجه آمریکا در امور خاورمیانه، در شهر الجزیره اعلام کرده بود: «چیزهای زیادی هست که واشنگتن باید در زمینه ی مبارزه ی ضد تروریستی از الجزایر بیاموزد(٢)».
در آغاز ٢٠٠٣، ال-پارا دست به عملیات جدیدی زد که باعث نزدیکی بیشتر بین الجزیره و واشنگتن شد: از ٢٢ فوریه تا ٢٣ مارس، ٣٢ جهانگرد اروپایی (شامل ١٦ آلمانی، ١٠ اتریشی، ١٤ سوئیسی، یک سوئدی و یک هلندی) در منطقه ی اللیزی در قلب صحرای الجزایر ربوده شدند. آنها را هفته های طولانی در اسارت نگه داشتند تا آن که سرانجام، به دنبال زد و بندهای نامعلومی که هیچ خبری از چگونگی اش به بیرون درز نکرد، آنها در دو گروه جداگانه آزاد شدند: گروه اول در اواسط ماه مه و گروه دوم در اواسط ماه اوت. از جمله یک زن آلمانی در صحرا فوت می کند و همان جا به خاک سپرده می شود.
●مترسکی کارآ
به این ترتیب، همان طوری که تعقیب بن لادن، اشعال افغانستان و استقرار پایگاه های نظامی در آسیای میانه، این منطقه استراتژیک از دید واشنگتن، را توجیه کرده بود، الجزایر هم به یکی از آماج های القاعده و در نتیجه متحد طبیعی ایالت متحده تبدیل شد. آیا ال- پارا، در ابعاد کوچک تر و به عنوان پشتیبان القاعده، همان مترسکی نیست که حضور نظامی آمریکا در ساحل را توجیه می کند؟ در مارس ٢٠٠٤، ژنرال چارلز والد، معاون فرمانده کل نیروهای آمریکایی مستقر در اروپا (EUCOM) تاکید می ورزید که اعضای القاعده در تلاش هستند «در قسمت های شمالی آفریقا، در ساحل و در مغرب استقرار پیدا کنند. آنها به دنبال یک حریم امن می گردند، مانند افعانستان در دوران حاکمیت طالبان. آنها نیازمند یک موقعیت با ثبات هستند تا بتوانند به تجهیز و سازماندهی خود و عضوگیری های جدید بپردازند (٣)».
قدر مسلم این که نزدیکی بیشتر میان الجزیره و واشنگتن جز سود رساندن به یک جکومت نظامی که برای به فراموشی سپردن بدکاری هایش تلاش می کند، حاصلی نخواهد داشت. تجربه ی گدشته ی DRS در این زمینه نشان می دهد که این سازمان، در سال های ١٩٩٠، به نحو درخشانی توانسته بود با استفاده ی ابزاری از «تروریسم اسلامی»، غرب را به حمایت از خود وادار نماید...
در پایان ١٩٩٣، فرماندهی نظامی الجزایر که از دو سال قبل در جنگی بی امان با مخالفان اسلام گرا درگیر بود، سعی کرد فرانسه را به نفع خود وارد گود کند. در پاریس، در وزارت کشور، آقای شارل پاسکا و مشاورش ژان شارل مارشیانی پیگیرانه از سیاست «ریشه کنی» پیروی می کنند، در حالی که به عکس، الیزه [ریاست جمهوری- م.] و که دورسه [وزارت امور خارجه- م.] و آقایان فرانسوا میتران و آلن ژوپه رفتاری توام با سرکوب ملایم تر را توصیه می کنند.
دایره اطلاعات و امنیت و آقای ژان شارل مارشیانی برای آن که پاریس را تحریک و مخالفان الجزایری پناهنده در فرانسه را خنثی کنند، با سازمان دهی آدم ربایی «حقیقی- جعلی» زوج ته وه نو و الن فرسیه ، کارمندان فرانسوی مامور در الچزایر، در اواخر اکتبر ١٩٩٣، افکار عمومی را گروگان می گیرند(٤). سرانجام آقای ادوارد بالادور به آقای پاسکا اجازه شروع عملیات « گل های داوودی » را می دهد که برزگ ترین عملیات پیگرد مخالقان الجزایری در فرانسه از ١٧ اکتبر ١٩٦١ تا آن زمان بود. سرویس های امنیتی الجزایر با احساس رضایت عملیات «قلابی » سوار می کنند تا وانمود کنند که آنها توانسته اند گروگان های فرانسوی را از چنگ «آدم ربایان اسلام گرای شان» رها سازند.
در پایان ١٩٩٤، دایره ی اطلاعات و امنیت در «جنگ ضد شورشی» گامی تازه تر بر می دارد و شرایط مساعدی فراهم می کند تا در راس سازمان خون آشام گروه اسلامی مسلح (GIA) «امیر»ی تحت کنترل به نام آقای جمیل زیتونی به قدرت برسد. از اکتبر ١٩٩٤ تا ژوئیه ١٩٩٦، این شخص و تشکیلاتش مسئولیت عملیات خونباری را به عهده گرفتند: ربودن یک فروند هواپیمای ایرباس از هواپیمایی فرانسه در دسامبر ١٩٩٤، سوء قصد در متروی سریع السیر پاریس در ١٩٩٥، آدم ربایی و قتل کشیش های تبحرین در ١٩٩٦، کشتار غیر نظامیان... در عمل، این اوضاع همگی به نقع اهداف ژنرال هایی که به دنبال سیاست «ریشه کنی» بودند، تمام می شود: بی اعتبار ساختن اسلام گرایان، تاکید بر حمایت پاریس و نقش بر آب ساختن هر گونه دورنمای مصالحه سیاسی در الجزایر. ده سال از این زد و بندهای خونین گذشته است. آیا دایره ی اطلاعات و امنیت الجزایر قصد دارد نسخه ی جدیدی از این عملیات، از طریق ال پارا، ارائه دهد؟
ال پارا افسر سابق نیروهای ویژه ارتش الجزایر است (به قول خودش، از ١٩٩٠ تا ١٩٩٣، رئیس گارد شخصی وزیر دفاع، ژنرال خالد نظار) (٥) و او در ١٩٩٢ به چریک های اسلام گرا پیوسته است. اخیرا هم به مقام «دوم شخص» GSPC که بر ضد حکومت الجزیایر مبارزه می کند ارتقا یافته است. اما آیا به راستی ال پارا یکی از مقامات بلند پایه این گروه به شمار می آید؟ در مدارکی که بر روی سایت اینترنتی GSPC (٦) قرار داده شده اثری از نام اماره صیفی، ملقب به ابو حیدره، ملقب به ال پارا دیده نمی شود. درست است که برخی از جهان گردان آلمانی که در ابتدای سال ٢٠٠٣ ربوده شده بودند او را در میان ربایندگان شان باز شناخته اند. اما تنها ستاد ارتش الجزایر که قبلا ال-پارا در آن خدمت می کرده، مدعی آن است که او به حساب آن گروه فعالیت می کند... گروهی که هرگز ادعای ربودن جهان گردان را نداشته است.
اما برای هفته نامه ی پاری ماچ جای تردید نیست: ال پارا «ماموریت یافته القاعده را در صحرا پایه گذاری کند». اما تناقض در آن جا است که نوشته ها و گفته های اعضای گروه سلفی GSPC – و موضع گیری های ربایندگان به نقل از گروگان های صحرا یا هم رزمان ال پارا که در اواسط ٢٠٠٤ توسط همین مجله با آنها مصاحبه شده بود- نشان می دهد که نبرد مسلخانه این افراد از یک منطق الجزایزی صرف پیروی می کند (گرچه آنها با مبارزات سایر جهادگران ابراز همبستگی می کنند).
مقامات الجزایری برای اثبات وجود رابطه بین گروه سلفی و القاعده ادعا می کنند که یک فرد یمنی به نام عماد ابن الولحید که ١٢ سپتامبر ٢٠٠٢ نزدیکی بتنا به دست ارتش کشته شد، «فرستاده ی بن لادن در منطقه ی ساحل و مغرب» بوده و قبل از مرگ نوار کاستی ضبط کرده که از طرف القاعده از سلفی های الجزایر اعلام حمایت می کرده است. اما به گقته ی سه عضو سابق این گروه، این کاست جعلی است و توسط هسته ی سمعی- بصری گروه تهیه دیده شده است (٧). با این حال، این نوع «مدرک» که تنها منبع شناخته شده اش دایره اطلاعات و امنیت (و رابط های آن در میان مطبوعات الجزایر) است به دولت آمریکا اجازه داده نام این گروه را در فهرست «سازمان های تروریستی» (Foreign Terrorist Organizations, FTO) قرار دهد. عده ای از کارشناسان آمریکایی در باره ی این وابستگی تردید دارند؛ «همسان شمردن GSPC با القاعده به طور نامحسوس و به تدریح در سبک نوشتاری مطبوعات در سطح ملی نفوذ یافته و به زودی در سطح مطبوعات خارجی هم گسترش پیدا خواهد کرد (٨)».از فوریه تا اوت ٢٠٠٣ که دوران گروگان گیری جهان گردا ن در صحرا است، ربایندگان مرموز نه اطلاعیه ای صادر می کنند تا مسئولیت این اقدام را بر عهده بگیرند، نه از تقاضای پول یا درخواست سیاسی خبری شنیده می شود. تا ١٢ آوریل باید انتظار کشید تا مطبوعات، بدون ارائه ی دلایل قانع کننده ای، احتمال اقدام GSPC را پیش بکشند. و شگفت این که این عملیات، به گواهی برخی از اسیران، نه به دستور رئیس اعلان شده ی گروه سلفی، آقای حسن خطاب، بلکه به امر شخص ال پارا صورت پذیرفته است (٩). زندانیان می گویند که ربایندگان شان دائما ارتباط رادیویی برقرار می کردند و بالگردهای ارتش الجزایر زود به زود از بالای مواضع آنان، علی رغم جابجایی دائمی، پرواز می کردند. اگر ال پارا شناسایی شده بود، چرا ناکارش نمی کردند؟
١٠ مه ٢٠٠٣، الجزیره از آقای ژوزف فیشر، وزیر امور خارجه و آقای اگوست هنینگ، رئیس سرویس های اطلاعاتی (BND) استقبال به عمل می آورد. دو روز بعد، نظامیان یک گروه از اسیران را آزاد می کنند. طبق اخبار رسمی، نظامیان «در یک حمله ی سریع تمام احتیاط های لازم را به کار برده اند تا به زندگی گروگان ها هیچ صدمه ای وارد نشود». اما در یک بررسی دقیق تر، عملیات فوق بیشتر به یک دسیسه شبیه بود...
نخستین نکته ی عجیب این که افراد ال پارا به جای آن که از گروگان ها به عنوان سپر انسانی استفاده کنند، آنها را به پناه گرفتن در داخل غارها تشویق می کردند. در پایان حمله، جهان گردان پس از خروج از مخفی گاه شان با شگفتی نه جنازه ای مشاهده کردند، نه فردی زخمی، و نه حتا لکه های خون، در صورتی که طبق گزارش های رسمی، نظامیان ٤ نقر از ربایندگان را به قتل رسانده بودند. یکی از گروگان ها در مورد روایت رسمی ابراز شک می کند: «سلفی ها خیلی خوب می دانستند چه اتفاقی قرار است بیافتد. آنها، به عمد، ما را در بیابان ١٨ کیلومتر راه بردند تا به نقطه ای که قبلا در نظر گرفته بودند برسیم. جایی که از نظر جغرافیایی برای حضور در صحنه ی نمایش "آزادی ما" ضرورت داشت. فکر این که سناریوی آزادی ما را نظامیان الجزایری پرداخته باشند مدت ها بعد به ذهن من خطور کرد... و امروز از خود می پرسم که آیا مناسبات دو جانبه ای میان سلفی ها و نظامیان وچود دارد یا نه؟(١٠)».
●مناسبات اسلام گرایان و نیروهای امنیتی
عامل شگفت انگیز دیگر این است که برخی از ربایندگان، با وجود محاصره نظامیان الجزایری و فقدان خودرو، به طرزی معچزه آسا، از دامی که برای شان نهاده شده بود گریخته و در مدتی کوتاه به دومین گروه ربایندگان که ... ١٠٠٠ کیلومتر آن سو تر مستقر شده بودند می پیوندند. پس از این عملیات حیرت انگیز، دومین گروه گروگان ها، در ١٨ اوت، در مالی آزاد می شوند؛ آن هم در شرایط عجیب و غریبی، پس از پرداخت، به قول برخی منابع، باج ٥ میلیون دلاری توسط آلمان، اتریش و سوئیس (١١). از آن پس، سوء ظن ها پدید می آید. نکند ال پارا، این افسر قدیمی که عملیات تروریستی اش به این خوبی در خدمت منافع رژیم الجزایر که جویای حمایت های بین المللی است قرار دارد، به طور مخفیانه و پس از نفود در میان چریک های اسلام گرا، در خدمت اربابان سابق خود باقی مانده باشد؟
در آغاز مارس ٢٠٠٤، موقعیت ال پارا و ٥٠ نفر از افرادش شناسایی شده و در شمال چاد، یک واحد نظامی چادی به آنها حمله می کند. تروریست الجزایری ابتدا موفق می شود با همدستانش فرار کند، اما سرانجام به دست شورشیان جنبش برای دموکراسی و عدالت در چاد (MDJT) که در حال جنگ با رژیم ادریس دبی هستند اسیر می شوند.
شورشیان بلافاصله به او به عنوان «همان سلفی که همه در پی اش هستند و در رادیو های بین المللی در باره اش صحبت می کنند» (١٢) مظنون می شوند. ال پارا، با اعتماد به نفس، اطمینان دارد که به زودی رها خواهد شد: به نگهبانان اش اظهار می دارد که «در الجزایر آدم های زیادی را می شناسم. اگر پول می خواهید، به شما پول خواهیم داد». اما جنبش قبول نمی کند. آقای ابراهیم چوما، مسئول امور خارجی جنبش به ما جنین می گوید: «ما با تمام طرف های ذیربط تماس گرفتیم تا ال پارا را تحویل دهیم تا در شرایط مناسب مورد محاکمه قرار بگیرد».
از ماه آوریل، سه نفر از نمایندگان شورشیان چاد در فرانسه بی سر و صدا به الجزایر دعوت می شوند. آنها تصور می کردند که دولت مزبور قصد پس گرفتن «دشمن شماره یک مردم» را دارد. لذا دعوت را پذیرفته و مورد استقبال ژنرال محمد مدین، ارباب مخوف دایره اطلاعات و امنیت قرار می گیرند. محمد مهدی، معاون صدر جنبش دموکراسی و عدالت چاد برای مان تعریف کرد که : «ما مشخصات رئیس زندانیان را برایش تشریح کردیم و او هم فورا هویتش را باز شناخت، کسی نبود جز عمری صیفی ملقب به عبدالرزاق ال پارا. روسای دایره اطلاعات و امنیت کاملا در جریان بودند. آنها حتا به ما یادآور شدند که شماره ی تلفن ماهواره ای ال پارا که ما روی یک تکه کاغذ یادداشت کرده بودیم دارای اشتباه است. آنها شماره ی واقعی او را داشتند. با هم آن شماره را گرفتیم و تلفن ال پارا که به دست افرادمان افتاده بود، در تیبستی به صدا در آمد!» .در این شرایط چگونه می توان توضیح داد که مقامات الچزایری زودتر ال پارا را دستگیر نکرده اند؟
و عجیب تر این که مذاکرات با دایره ی اطلاعات و امنیت کش و قوس پیدا کرد. مهدی می گوید: «الجزایری ها قبل از هر چیز از ما می خواستند قضیه را محرمانه نگه داریم. آنها نمی خواستند دستگیری ال پارا لو برود. ما به آنها پیش نهاد کردیم خودشان بیایند و تحویلش بگیرند. اما آنها توقع داشتند که ما او را تا جنوب الجزایر همراهی کنیم». پس از دو هفته مذاکرات بی ثمر، شورشیان چاد به شک می افتند که آیا الجزیره واقعا مشتاق استرداد ال پارا هست یا نه و با مقامات آلمانی که یک حکم جلب بین المللی علیه این تروریست صادر کرده اند تماس برقرار می کنند. اما مذاکرات همچنان کش می آیند: از زمان گروگان گیری به بعد، الچزیره امضای قراردادهای سنگینی را به آلمانی ها وعده داده است (١٣).
آخر ماه مه، شورشیان چاد که از مخمصه ی ناشی از دستگیری افسر سابق الچزایری مبهوت مانده اند، با ذکر مقاومت عجیب سرویس های الچزایری در روزنامه ی لوموند (١٤)، آب را از آن چه که بود گل آلودتر می کنند. چند روز بعد، سرویس های الچزیری تصمیم می گیرند دست به کار بشوند. آنها به طور کاملا سری یک کماندو به مرزهای چاد می فرستند که هدفش بازپس گیری مخفیانه ال پارا با پیشنهاد مبلغ گزافی پول به یکی از رهبران محلی جنبش برای دموکراسی و عدالت چاد است. دایره اطلاعات و امنیت برای پنهان نگه داشتن نقش خود طرحی چیده است. در ٢ ژوئن ٢٠٠٤، یکی از خبرنگاران رادیو بین المللی فرانسه بدون حاشیه رفتن اعلام می کند که «عبدالرزاق ال پارا، یکی از کسانی که بیش از همه در الجزایر تحت تعقیب قرار دارد، آزاد شده است» و توضیح می دهد که «عده ای از فعالان GSPC ، برای رهایی پارا و دو عنصر دیگر از فعالان الچزایری ٢٠٠٠٠٠ یورو باچ به شورشیان چاد پرداخت کرده اند (١٥)».
این خبر درست نبود و خبرنگار رادیو فرانسه که احتمالا آلت دست قرار گرفته بود بعدها از «منابع نظامی الجزایری» مرموزی یاد خواهد کرد. محمد مهدی تعریف می کند که: «به محض انتشار خبر با رهبری جنبش تماس گرفتم. آنها خبر را تکذیب کردند، اما تایید کردند که یکی از فرماندهان محلی که در نزدیکی مرز نیجر مستقر است، ال-پارا و دو نفر از معاونان اش را در اختیار خود گرفته است». مهدی موفق می شود زندانیان را پس گرفته در اختیار رهبری جنبش قرار دهد. اما چند ساعت بعد، با تماس تلفنی یکی از افسران دایره اطلاعات و امنیت که جند هفته قبل او را در الجزیره ملاقات کرده بود، شگفت زده می شود. این شخص، خشمناک، رهبری جنبش را سرزنش می کند که چرا «در راه خروح از مرز ال پارا سنگ اندازی می کنند». مهدی امروز در دفاع از خود می گوید «ما سر هیچ موضوعی توافق نکرده بودیم. چرا الجزایری ها، پشت سر ما، با یکی از رهبران محلی ما به معامله پرداخته بودند؟ چرا آنها سعی کرده بودند بباورانند که ما ال پارا را به سلفی ها فروخته ایم، در حالی که در واقع این سازمان امنیت نظامی بود که کوشش می کرد بی سر و صدا او را پس بگیرد؟».
در این مرحله، جنبش دموکراسی و عدالت برای چاد به آلمان پیشنهاد کرد که ال پارا و افرادش را از طریق لیبی به این کشور تحویل دهد. اوایل ژوییه، انتقال دو زندانی اول بد انجام پذیرفت: لیبیایی ها پس از تحویل گرفتن این دو اعلام کردند که آنها را در یک «درگیری» به قتل رسانده اند. سپس، جنبش که احساس کرده بود از طرف لیبی به آن خیانت شده عمل استرداد را متوقف کرد. ال پارا طی مصاحبه ای با خبرنگار پاری ماج (که یک فیلم بردار از شبکه ی فرانس ٢ او را همراهی می کرد)، مسئولیت خود در آدم ربایی ٣٢ جهان گرد در بهار ٢٠٠٣ را پذیرفت، اما انکار کرد که برای آقای بن لادن کار می کند(١٦).سرویس های الجزایری که معذب مانده بودند، بالاخره در پایان اکتبر ٢٠٠٤ موفق می شوند یکی از فرماندهان محلی جنبش را متقاعد کنند که این زندانی دست و پا گیر را تحویل شان بدهد. «بن لادن صحرا» به محض دستگیری و قرار گرفتن در چنگ دایره اطلاعات و امنیت، دیگر طعمه ی درشتی محسوب نمی شد (١٧). از آن موقع به بعد، به گفته ی مطبوعات الجزایر، از طرحی به منظور عفو عمومی پیشتیبانی می شود که از طرف رئیس جمهور عبدالعزیر بوتفلیقه مطرح شده و قصد دارد هم تروریست ها و هم روسای نظامی مرتبط با جنایات علیه بشریت در جریان «جنگ کثیف» را در بر بگیرد (١٨)»...
فقدان شتاب زدگی دولت بوش برای بازپس گرفتن «بازوی راست بن لادن در ساحل» متناقض بنظر می رسد . و لابد توضیجی بی شرمانه دارد: پس از سوء قصدهای ١١ سپتامبر، آمریکا صلاح خویش را در نزدیک شدن به رژیم الجزایر می دید. در ٢٠٠٣، واشنگتن پس از آن که خبر فروش تجهیزات نظامی ضد تروریستی به الجزایر را اعلام کرد، این حکم را هم صادر کرد که این کشور «دموکراتیک ترین» کشور دنیای عرب است. مساله مهم استقرار تکیه گاه های نظامی در مغرب و ساحل بود: ابتکار معروف به «پان ساحل» در نوامبر ٢٠٠٣ و کمی پس از گروگان گیری صحرا به مرحله ی عملیاتی رسید. هدف آمریکا این بود که پایگاه های نظامی خود را در سرتا سر جهان تجدید سازمان کند و در نظر دارد به جای نگهداری سازه های سنگین، هزینه بر و با انعطاف کم، شبکه ای از پایگاه های عملیاتی کوچک گسترش دهد که به پرسنل محدودی نیاز داشته باشند.
آفریقای شمالی و غربی، به دلیل ذخایر نفت شان که امروزه ١٧ در صد نیازهای آمریکا را پوشش می دهند و در ١٠ سال آینده ٢٥ در صد واردات این کشور را در بر خواهند گرفت، یکی از مراکز ثقل این پروژه را تشکیل می دهند. شرکت الجزایری سوناتراک Sonatrach ، در سال ٢٠٠٤، معاملاتی به ارزش ٣٢ میلیارد دلار انجام داده است، و با توجه به موقعیتش به عنوان اولین شرکت آفریقایی، نقش عمده ای بازی می کند.
●تکیه گاه های نظامی واشنگتن
آمریکایی ها، در جیبوتی که از دوران استعمار پایگاه نظامی فرانسه به شمار می آید، نه تنها یک لشکر نظامی قابل توجهی با ٢٠٠٠ سرباز مستقر کرده اند، بلکه در نظر دارند یک دوجین پایگاه دیگر نیز در منظقه به وجود آورند: در سنگال، مالی، موریتانی، نیجر، چاد، غنا، مراکش،تونس و الجزایر (١٩). در کشور آخر، برخی از رسانه ها از هم اکنون در باره ی وجود خبررسانان نیروهای ویژه آمریکایی با ٤٠٠ نفر آدم در نزدیکی تامان راست یاد کرده اند. الجزایر، بر اساس بینش ژئوستراتژیک آمریکا در باره ی «خاورمیانه ی بزرگ»، قرار است به «دولت- محور» غیر قابل چشم پوشی در گسترش های نظامی آتی در «خاورمیانه ی بزرگ» تبدیل شود.
در بهار ٢٠٠٤، واشنگتن تصمیم گرفت مبلغ بودجه ی ابتکار ساحل را از ٧ میلیون دلار به ١٢٧ میلیون دلار افزایش دهد تا از این طریق امکان فزایش فروش سلاح به کشورهای منطقه فراهم آید. مطبوعات الجزایر در آن هنگام می گفتند «فقط وجود گروه سلفی است که حضور آمریکا در منطقه را توجیه می کند. چنان چه پارا کشته و رسما شناسایی شود یا دستگیر و سپس در اختیار دولت دیگری قرار بگیرد در آن صورت بعید نیست که بسیاری از مسایل دوباره مورد ارزیابی قرار بگیرند (٢٠)». بنابراین، با رفع مزاحمت ال پارا، هم آمریکا، هم دولت های ساحل که جملگی در تداوم فتنه گری این شخص ذی نفع اند، در وضعیت پر دردسری قرار خواهند گرفت... اگر هم او قرار است روزی دستگیر شود همان بهتر که به دست الجزایری ها بیافتد، مبادا اسراری بر ملا شود که گرفتاری هایی به دنبال داشته باشد. در ژوئیه ٢٠٠٤، سخن گوی وزارت امور خارجه آمریکا، آقای ریچارد باچر، اعلام کرد: «ال پارا و دستیارانش بایستی در کوتاه ترین مدت ممکن در اختیار مقامات الجزایری قرار بگیرند تا بر مبنای اتهاماتی که به آنها وارد شده محاکمه شوند (٢١).»
آشکار است که این یورش آمریکایی ها نوعی دست درازی بر مناطق نفوذ فرانسه به شمار می آید که سنگرهای سنتی آن مانند چاد، آنگولا و حتا گابن وفادار، آزمندی های شرکت های آمریکایی را بر انگیخته اند (٢٢). و البته، این چشم داشت ها با خواست به حاشیه راندن نقش نظامی فرانسه در منطقه همراه هستند. چه در مورد تامین تسلیحات، چه عقد قراردادهای کاوش و استخراج هیدروکربورها و چه مبادلات بازرگانی (پروژه آمریکایی آیزنشتایت در مورد یک منطقه مبادله آزاد در سال ٢٠٠٤ که با مراکش به اجرا درآمده، در رقابت با منطقه تجاری آزاد اروپایی مدیترانه ای که برای سال ٢٠١٠ در نظر گرفته شده است)، فرانسه علی رغم این که در تمام این سال های «جنگ تمام عیار» از رژیم نظامی الجزایر حمایت کرده بود، به وضوح بیم از آن دارد که قدرت اول جهانی او را از صحنه به بیرون پرتاب کند.
به همین خاطر، با توجه به متوقف ماندن فرایند بارسلون که در ١٩٩٥ آغاز شد، دولت فرانسه تمرکز خود را بر گسترش مناسبات دوجانبه با الجزایر گذاشته است. بازدید رئیس جمهور، شیراک، از الجزایر در ٢٠٠٣ (٢٣) بیانگر همین دغدغه بود: بیانیه ی ٢ مارس ٢٠٠٣ الجزیره (٢٣) مقدمه ای بود بر امضای آتی «مودت نامه» در ٢٠٠٥، به قصد برپایی «شراکت استثنایی» در زمینه اقتصادی، فرهنگی، علمی، انسانی و ... نظامی. دید و بازدیدهای مکرر وزرای دو کشور افزایش یافت و برای جبران تردیدهای شرکت های فرانسوی که به سرمایه گذاری در الجزایر دعوت می شدند، پاریس یک «توافق نامه ی کلی» مربوط به سرمایه گذاری در این کشور آماده کرد. حتا صحبت هایی در باره ی امضای یک «قرارداد دفاعی» به میان آمده است. اما در اجلاس ٢٦ نوامبر ٢٠٠٤، الجزایر با نپیوستن به جمع کشورهای فرانسوی زبان، فراسویان را از خود مایوس کرد.
پس رژیم الحزایر موفق شده است با مهارت از پیامدهای سوء قصدهای ١١ سپتامبر بهره برداری کند و با درک این که آمریکا قصد دارد در شمال آفریقا استقرار پیدا کند، به احتمال زیاد یک «بن لادن» محلی را پرورش یا دست کم پر و بال داده است. اما اسارت او به دست شورشیان چاد، که در سناریو «دانه ای شن» بیشتر نبود، پیش بینی نشده بود. برای چانشینی اش، مطبوعات الجزایر تروریست تازه تری را به جلوی صحنه آورده اند. به گفته ی روزنامه بیان، از این به بعد، یک قاچاقچی به نام مختار بن مختار با افرادش که از مدت ها پیش منسوب به گروه سلفی بوده اند، زیر ذره بین مقامات قرار دارند. «پس از ماجرای آدم ربایی جهان گردان اروپایی در جنوب الجزایر، این گروه انگشت نمای همه ی سرویس های امنیتی غربی شده است (٢٤).» و ماجرا همچنان ادامه دارد...
۱) La Tribune, Alger, ۱۲ octobre ۲۰۰۴.
۲) The New York Times, New York, ۱۰ décembre ۲۰۰۲.
۳) Le Quotidien d’Oran, Oran, ۶ mars ۲۰۰۴.
۴) Cf. Lounis Aggoun et Jean-Baptiste Rivoire, Françalgérie, crimes et mensonges d’Etats, La Découverte, Paris, ۲۰۰۴.
۵) Paris Match, Paris, ۵-۱۱ août ۲۰۰۴.
۶) www.jihad-algeria.com
۷) Le Quotidien d’Oran, ۲۳ octobre ۲۰۰۴.
۸) Le Quotidien d’Oran, ۱۸ mai ۲۰۰۳.
۹) Reiner et Petra Bracht, ۱۷۷ Tage Angst, Highlightsverlag, Euskirchen, ۲۰۰۴.
۱۰) Harald Ickler, Entführt in der Wüste, Bastei-Lübbe, Bergisch-Gladbach, ۲۰۰۳.
۱۱) Cf. Lounis Aggoun, Le Croquant, Lyon, n°s ۴۴-۴۵, décembre ۲۰۰۴.
۱۲) Le Monde, ۲۶ mai ۲۰۰۴.
۱۳) L’Expression, ۷ juin ۲۰۰۴.
۱۴) ۲۶ mai ۲۰۰۴.
۱۵) Radio-France Internationale, ۲ juin ۲۰۰۴.
۱۶) Paris Match, ۵-۱۱ août ۲۰۰۴ ; et Patrick Forestier et Paul Comiti, Envoyé spécial, France ۲, ۹ septembre ۲۰۰۴
۱۷) El-Watan, Alger, ۳۰ octobre ۲۰۰۴.
۱۸) L’Expression, Alger, ۲۸ décembre ۲۰۰۴.
۱۹) Junge Welt, Berlin, ۱۲ juillet ۲۰۰۴.
۲۰) L’Expression, ۶ juin ۲۰۰۴.
۲۱) Le Matin, ۱۱ juillet ۲۰۰۴.
۲۲) Le Nouvel Observateur, Paris, ۹-۱۶ juin ۲۰۰۴.
۲۳) www.elysee.fr/magazine/deplacement_etranger/sommaire.php?doc= /documents/discours/۲۰۰۳/۰۳ALGE۰۴.html
۲۴) L’Expression, ۲۷ décembre ۲۰۰۴.
منبع : زندگی


همچنین مشاهده کنید