جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


محاکمه اورسن ولزی


محاکمه اورسن ولزی
● نگاهی به فیلم «محاكمه» ساخته اورسن ولز
«هرچه دلتان می خواهد بگویید اما محاكمه بهترین فیلم من است.» ( اورسن ولز)
ولز این فیلم را براساس رمان مشهور فرانتس كافكا ساخت.
فیلمنامه این فیلم را كه محصول سال ۱۹۶۲ است خود ولز نوشته است. آنتونی پركینز، آرنولد فوا، جس هان، مادلین رابینسون، ژان مورد، روی اشنایدی، سوزان فلون ، نایدرا شور و... در این فیلم بازی می كنند.
اورسن ولز «محاكمه» را بهترین فیلم خود نامیده است. او پایان این فیلم را تغییر داد (در رمان جوزف كی با چاقو به قتل می رسد) چون پس از هولوكاست نمی خواست نشان دهد یك یهودی اینگونه كشته می شود. محاكمه، محصول مشترك كشورهای فرانسه، ایتالیا، یوگسلاوی و آلمان غربی است و در دوبله انگلیسی آن، اورسن ولز به جای یازده نفر حرف زده است. این فیلم در سال ،۱۹۶۴ جایزه بهترین فیلم را از انجمن منتقدین فرانسوی دریافت كرد.
● خلاصه فیلم
جوزف كی كارمند رسمی بانك بدون دلیل خاصی دستگیر می شود. او نمی داند به چه اتهامی بازداشت و محاكمه می شود. تلاش او برای یافتن دلیل محاكمه خود نافرجام باقی می ماند. در مقابل گویا همسایه های جوزف از اتهام او مطلع هستند. جوزف در طول محاكمه هیچ اطلاعی از اتهام خود ندارد. عموی جوزف برای او وكیلی اختیار می كند. وكیلی كه وضعیت جسمی مناسبی ندارد. اما جوزف بنا به دلایلی وكیلش را هم عزل می كند. در پایان جوزف كی به جرمی نامشخص محكوم به مرگ می شود و به قتل می رسد.
● درباره كارگردان
اورسن ولز پنجم ماه مه سال ۱۹۱۵ در ویسكانسین آمریكا به دنیا آمد. پدرش مخترع و مادرش پیانیست بود. اورسن ولز در بچگی به هنرهای مختلف علاقه داشت كه از آن بین علاقه اش به نقاشی و نواختن پیانو برجسته تر بود. وقتی در ۹ سالگی مادرش درگذشت او به همراه پدرش به كشورهای مختلف دنیا سفر كرد. شش سال بعد پدرش نیز فوت كرد. در سال ۱۹۳۱ او از مدرسه تودلر ووداستوك ایلینوی فارغ التحصیل شد. پیشنهادات ورود به دانشكده را پس زد تا با یك تور به ایرلند برود. در این سال ها تلاش ولز برای ورود به صحنه های تئاتر لندن و برادوی به نتیجه ای نرسید. به همین خاطر به مراكش و اسپانیا سفر كرد. در سال ۱۹۳۴ او به توصیه آلكساندر دولكات و تورنتون وایلدر در یك شركت فیلمسازی مشغول به كار شد. در سال ۱۹۳۷ او كار با جان هاسمن را آغاز كرد و مركوری تیاتر را به كمك جان تاسیس كرد.
در سال ۱۹۳۸ ولز با یك برنامه رادیویی كه از «جنگ دنیاها» اقتباس شده بود در هالیوود درخشید. نخستین فیلمی كه از اورسن ولز به نمایش عمومی درآمد، فیلم «همشهری كین» بود. این فیلم با شكست تجاری شدیدی روبه رو شد. اما بسیاری از منتقدین و سینماگران آن را بهترین فیلم تاریخ سینما نامیده اند.
او پس از «همشهری كین» فیلم های «امبرسون های باشكوه» و «سفری به درون ترس» را ساخت. این فیلم ها نیز با شكست تجاری مواجه شد. او در سال ۱۹۴۵ فیلم «بیگانه» را برای شركت فیلمسازی «اینترنشنال پیكچرز» ساخت. محدودیت هایی كه شركت فیلمسازی برای ولز ایجاد كرد سبب شد كه اورسن ولز این «بیگانه» را بدترین فیلم خود بنامد. دو سال بعد، ولز فیلم «بانویی از شانگهای» را كارگردانی كرد كه با استقبال منتقدین روبه رو شد. شكست اقتصادی اكثر فیلم های ولز سبب شد كه دیواری از بی اعتمادی بین او و شركت های فیلمسازی به وجود بیاید. «مكبث»، «آقای آركادین» و «نشانی از شر» سه فیلم دیگر اورسن ولز بودند. «نشانی از شر» جایزه اول جشنواره كن را به خود اختصاص داد. «محاكمه»، «ناقوس های نیمه شب»، «جانب دیگر باد» و «شاه لیر» از دیگر فیلم های اورسن ولز محسوب می شوند. اورسن ولز به خاطر هیكل تنومندش زبانزد بود. وزن او هنگام مرگ، ۳۵۰ پوند بود. اورسن ولز در دهم اكتبر سال ۱۹۸۵ درگذشت.
● از زبان كارگردان
«خیلی علاقه ای به سینما ندارم. به همین دلیل زیاد سینما نمی روم.» «در اوج حرفه ام شروع كردم و در نزول كار كردم.» «از تلویزیون متنفرم از بادام زمینی هم بدم می آید. اما نمی توانم بادام زمینی نخورم.»
«دعا نمی كنم چون نمی خواهم خدا را خسته كنم.»
«یك فیلم، خوب نخواهد شد مگر اینكه دوربین، چشمی روی سر یك شاعر باشد.»
«فكر می كنم همیشه یك شیوه خوب در هر شكل هنری این است كه محدودیت های آن شكل را بپذیرد.»
«هنرمند خوب، باید تنها باشد. اگر تنها نباشد یك جای كار ایراد دارد.» «من ثروتمند نیستم، هرگز نبوده ام. وقتی مرا به عنوان بازیگر (امیدوارم كارگردانش نباشم.) در فیلمی بد می بینید، به این دلیل است كه فیلم خوبی به من پیشنهاد نشده است. اغلب برای امرار معاش مجبور می شوم فیلم های بدی بسازم.»
● محاكمه بدون اتهام
فكرش را بكنید یك روز صبح از خواب بیدار شوید و یك پلیس توی اتاقتان شما را بازداشت كند. تا اینجایش می تواند اتفاق غیر منتظره ای باشد. اما وقتی پلیس هیچ دلیلی برای اتهام شما ارائه نكند و اصلاً نگوید به چه چیزی متهم هستید اوضاع بغرنج تر از آن می شود كه صرفاً بتوان آن را «غیر منتظره» نامید. «محاكمه» نوشته فرانتس كافكا كه فیلم محاكمه براساس آن ساخته شده، چنین قصه ای دارد. جوزف كی حسابدار بانك، ساعت شش صبح با ورود یك پلیس به اتاقش از خواب بیدار می شود و خود را در معرض اتهامی جدی می بیند. اتهامی كه با شیوه برخورد پلیس مشخص می شود كه جدی است اما جوزف كی هر چه تلاش می كند نه تنها متوجه اتهامش نمی شود بلكه انگار به پلیس ها بیشتر كمك می كند كه اتهامی برای جوزف كی پیدا كنند. چرا كه به نظر می رسد خود پلیس ها هم نمی دانند دقیقاً جوزف كی را به چه دلیل دستگیر كرده اند.
حالا فكرش را بكنید یك بار شما را به اتهامی دستگیر كنند و شما در راه بازداشتگاه از اتهام خود خبر نداشته باشید در این صورت انبوهی از فكرهای مختلف به ذهنتان می رسد تا اینكه به بازداشتگاه برسید و دلیل اتهامتان را متوجه شوید. شخصیت اصلی داستان محاكمه اما تا پایان فیلم نمی فهمد به چه اتهامی بازداشت شده است. بنابراین درك فضای ذهنی جوزف كی و آشوبی كه در كله اش به پا شده، چندان دست یافتنی نیست. كافكا در رمانش این فضا را به زیبایی ترسیم می كند. كافكا در رمان خود جهان ابزوردی را ترسیم می كند كه در آن هیچ چیز با دلایلی كه ما برای دنیای دارای معنا متصوریم انجام نمی شود. در «محاكمه» جهان پیرامون جوزف كی نه فقط نسبت به او بلكه در ارتباط با تمام اعضای سازنده اش پوچ و بی معنا رفتار می كند. سیستم قضاوتی كه كافكا به نقدش می پردازد نمونه ای هدایت شده از جهان مدرن است. نمونه ای از معناباختگی انسان معاصر در وضعیتی بحران زده كه مرزهای بین امر واقعی و امر غیرواقعی از بین می رود. رویكرد جبراندیشانه كافكا در آثارش همیشه برجسته بوده است. چه در «مسخ» كه سامسا، شخصیت اصلی داستان، صبح كه از خواب بیدار می شود متوجه می شود كه به سوسك تبدیل شده است و چه در محاكمه كه جوزف كی بدون دلیل محاكمه و محكوم به مرگ می شود، انسان در برابر جبری قرار گرفته كه بسیار قوی تر از اراده او است. در واقع داستان های كافكا از جایی شروع می شوند كه جبر بر اراده انسانی پیروز شده است. اما در داستان محاكمه این ایده كه جبر در دنیای معاصر محصول اراده ها است به خوبی نشان داده شده است. هیچ وقت هیچ كس نمی فهمد كه جوزف كی به چه اتهامی بازداشت شده است. اگرچه در طول فیلم رفتار برخی از شخصیت ها به گونه ای است كه انگار می دانند چه اتهامی متوجه جوزف كی است اما در حقیقت آنها شخصیت هایی هستند كه می دانند در دنیایی كه در آن زندگی می كنند هیچ اختیاری ندارند.
● محاكمه ولزی
اقتباس سینمایی از آثار درخشان ادبی یكی از دلمشغولی های فیلمسازان بزرگ بوده است. اما خب قطعاً اقتباس از آثار نویسندگانی چون كافكا بسیار دشوار و حتی امری ناشدنی به نظر می رسد. ساخت فیلمی براساس یكی از آثار كافكا با این شرط كه ویژگی های كافكایی اثر حفظ شود آرزوی بزرگی بود كه اورسن ولز برای تحقق آن تلاش كرد. در حالی كه تبدیل فضای ذهنی داستانی مثل «محاكمه» به تصویر دشواری های خاص خودش را داشت ولز كوشید با خلق فضاهای مبهم، این ویژگی را در اثرش بازنمایی كند. یكی از مهمترین ابزارهای ولز در فیلم «محاكمه» كنتراست رنگ های سیاه و سفید و استفاده از سایه برای نشان دادن تردیدها و عدم قطعیت ها است.
در یكی از صحنه های فیلم وقتی جوزف كی پس از آگاهی از بازداشت خود در محل كار حاضر می شود، او را در نمایی متوسط در میان انبوهی از كارمندانی می بینیم كه پشت میزشان مشغول كار هستند. این تصویر، استعاره ای از، از بین رفتن فردیت انسان ها در دنیای معاصر است. فردیت و هویت انسان ها در دنیای كافكا تحت تاثیر عواملی هستند كه آنقدر پیچیده و تاثیرگذارند كه قابل شناسایی نیستند. به همین علت است كه در فیلم جوزف كی هیچگاه متوجه نمی شود كه چه كسانی و به چه انگیزه ای او را متهم كرده اند.
صحنه پردازی در فیلم «محاكمه» نقش مهمی در كافكایی كردن آن دارد. مكان ها چندان آراسته نشده اند. سادگی صحنه آرایی در كنار تركیبی كه از دو رنگ سیاه و سفید داده می شود و همچنین نقش پررنگ سایه دست به دست هم می دهد تا فضایی سرشار از اضطراب و ایهامی كه ناشی از معنا باختگی است در فیلم به وجود آید. فضایی كه به دنیای كافكایی بسیار نزدیك است.
● هم نوآر، هم كافكایی
بسیاری از منتقدین اعتقاد دارند كه دوره كلاسیك فیلم های نوآر از سال ۱۹۴۱ با فیلم «شاهین مالت» ساخته جان هاستون آغاز شد و با فیلم «نشانی از شر» ساخته اورسن ولز پایان یافت. پل شرایدر فیلمنامه نویس و كارگردان مشهور سینما اعتقاد دارد كه دهه شصت، دهه فیلم های متاثر از مك كارتیسم بود. شرایدر از تلویزیون به عنوان یكی از تاثیر گذارترین عوامل كاهش محبوبیت ژانر نوآر نام می برد. به اعتقاد او تصاویر رنگی نیز باعث می شد كه مردم قدر جادوی تصاویر سیاه و سفید را ندانند.
در سال ،۱۹۶۲ در حالی كه ژانر نوآر دوره افولش را می گذراند، اورسن ولز پذیرفت كه فیلمی سیاه و سفید و اقتباسی از كتاب «محاكمه» نوشته فرانتس كافكا بسازد. ولز بعدها گفت كه «محاكمه» انتخاب اول او برای ساختن فیلمی اقتباسی نبوده است، اما در عین حال اعتراف كرده كه پس از مدت ها، تهیه كننده این فیلم دست او را برای ساختن فیلم دلخواهش باز گذاشت. با وجود اینكه اقتباس ولز از رمان محاكمه، یكی از مهمترین اقتباس های سینما محسوب می شود اما برخی منتقدین فیلم «محاكمه» را چندان كافكایی نمی دانند. البته مقایسه فضای رمان كافكا و فیلم ولز چندان منصفانه نیست و نباید انتظار داشت كه فضای ذهنی رمان محاكمه در فیلم خلق شود. ولز با تاكید بر نگاه اكسپرسیونیستی فیلم نوآر و به میان كشیدن تنهایی و پارانویا به عنوان دو مشخصه مشترك ژانر نوآر با فضای اكسپرسیونیسم آلمانی رمان كافكا سعی می كند كه ابسوردیته كابوس وار جهان كافكایی را بازنمایی كند. اگرچه ولز در زمینه خلق فضایی كافكایی مثل سودربرگ در فیلم «كافكا» قوی عمل نمی كند اما فضایی كه او در فیلم «محاكمه» می آفریند آن چنان منحصر به فرد است كه نه كافكایی محسوب می شود نه صرفاً نوآر. اورسن ولز رمان «محاكمه» را به شیوه خودش روایت می كند.
مجتبی پورمحسن
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید