جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مصائب دردناک یک خانواده متلاشی شده


مصائب دردناک یک خانواده متلاشی شده
● نگاهی به فیلم «رؤیای خیس»
رویكرد سینمای بدنه ما به مضامین تربیتی و آموزشی كه از قضا این روزها یكی دو نمونه متأخرش دارند اكران همزمان را تجربه می كنند، هرچند به خاطر پیروی از فرمول های طلایی به ارث رسیده از درام های فارسی، قدمتی به طول تاریخ نوارهای متحرك در این دیار دارد، اما واقعاً از آن حرفهاست و آدم را به یاد حكایت آقا موشه و آن جاروی معروفش می اندازد. بالاخره روزی باید برای آن اقلیت بی نوا كه حالا یا به خاطر وابستگی های شغلی و یا به دلایل عاطفی مانند تعهد وجدانی به حمایت از هر مقوله ای از هواداران فیلم ایرانی به حساب می آیند، روشن شود كه چطور فناوران محترمی كه هنوز در چم و خم درآوردن پلات فیلمنامه و چهار خط دیالوگ استاندارد و غیر تكراری مانده اند، این قدر با اعتماد به نفس، عزم افق های دور می كنند و داعیه طرح مسائل و معضلات اجتماعی را دارند؟
واقعاً تصور این كه فیلمنامه نویسان این سینما و از جمله پدیدآورندگان فیلمنامه رؤیای خیس چه انرژی فوق العاده ای به كار برده اند تا غیر منطقی ترین گزینه ها را برای پاسخ به نیازهای دراماتیك اثرشان بیابند، كار مشكلی است و صد البته از آن مشكل تر تصور این كه چطور كارگردانی همچون پوران درخشنده با سلیقه كلاسیك سینمایی و چشم انداز قابل قبولی از آشنایی با قواعد ژانر راضی شده است به چنین بستری برای ساختن اثرش رضایت بدهد.
رؤیای خیس، حكایت بلاتكلیفی اعضای یك خانواده از هم پاشیده در قبال خودشان، باورهایشان و آداب و رسوم اجتماعشان است و صد البته بلاتكلیفی سازندگان فیلم در قبال بلاتكلیفی های قهرمانان داستانشان!
شخصیت محوری داستان پسر نوجوانی است كه در عین «بچه مثبت» بودنش در قیاس با دیگر رفقا، اشكش دم مشكش است و حاضر نیست یك صدم انرژی ای را كه در بخش میانی فیلم صرف به دست آوردن دل دیگر نوجوان محوری قصه می كند، برای دیگر گرفتاری هایش خرج كند. واكنش او در قبال مدیر بداخلاق، مادر كم حوصله، خواستگار سمج مادر، بدخلقی های پدر، خشونت و ظلم مضاعف پدر دوستش و جریان های دیگر و شخصیت های فیلم، ارائه یك قیافه دفرمه و لب و لوچه آویزان با مقادیر قابل اشاره ای آب روان بر گونه هاست. طوری كه اواسط فیلم آدم به طور جدی نگران سلامتی بازیگر می شود و در آخرین نقطه عطف طلایی فیلم، موقعی كه پلیس راه، ماشین حامل او و دخترخانم را متوقف می كند، جایی كه با عطف به ماسبق انتظار داریم، شاهد آبغوره گیری مفصل ایشان در پاسگاه نیروی انتظامی و بعدتر در حضور والدین گرامی خودش و طرف مربوطه باشیم، با ملاحظه جسارت او در فرار از مأموریت جداً وسوسه می شویم واكنشی نحیف به آن نشان دهیم.
هرچند كه در سكانس كشدار نهایی، همه چیز از دماغ ما و پسرك قهرمان فیلم و بابای باحالش در می آید و فیلمساز سزای این جسارت تصور نكردنی را به صورت اشد مجازات كف دست او و ما می گذارد! اگر تا همین جا خط داستان فیلم دستگیرتان نشده توصیه نمی كنیم كه برای دریافت ادامه ماجرا به سینما بروید چون در واقع چیز بیشتری دستتان را نمی گیرد، اما اگر نیت تفریح دارد، شاید بشود قضیه را طور دیگری دید. هرچند كه بعید به نظر می رسد حتی در یك كمدی فارسی هم این قدر غیر مسئولانه به یكی از مهم ترین معضلات اجتماعی معاصر بپردازند. در واقع اگر بخواهیم جدی تر به فیلم نگاه كنیم، باید گفت مشكل رؤیای خیس فراتر از فیلمنامه بی در و پیكرش و با وجود ظاهر گول زننده ای كه دارد در دیدگاه بدبینانه ای است كه نسبت به مقولاتی همچون «جوانی» و «عشق» ابراز می كند.
در مرور دوباره خط قصه فیلم، متوجه می شویم كه از نگاه فیلمساز محترم هر سه خط اصلی و فرعی داستان كه به طور مستقیم با عشق سر و كار دارند، بشدت بحران آفرین و آسیب سازند: عشق مادر مطلقه آرش به فامیلش، مقدمه ساز طغیان آرش و فرار از خانه می شود، عشق قدیمی پدر به دختر همسایه اش با خشونت و تباهی همراه بوده و به نوعی زمینه ساز تزلزل زندگی او و همسرش (مادر آرش) هم به حساب می آید و عشق اصلی داستان یعنی رابطه پاك و معصومانه آرش و نازنین هم كه به مرگ و نیستی می انجامد.
نكته مهم تأكید مواد داستانی فیلمنامه بر خلوص و پاكی این عشق اخیر است كه با توجه به سن و سال دو نوجوان و نوع نیاز آنها به همدیگر كه بیشتر به طلب یك پناهگاه عاطفی شبیه است، نگاهی كه عشق را عنصری سازنده و تعالی بخش می داند كه از نظر عرفانی مقدمه ای است برای درك ماهیت پیوند با خالق هستی و به لحاظ اجتماعی زمینه ساز تشكیل سلول های سازنده اجتماع (خانواده).
و حالا كه صحبت به اینجا كشید، می خواهم گریزی بزنم، مشكل بزرگ دیگری كه فیلم با خود حمل می كند و آن هم غیبت اجتماع در فیلمی است كه خواه ناخواه دارد یك معضل عمومی را بررسی و كنكاش می كند. امیدوارم كسی نخواهد چند نمای عمومی از شهر در شب یا خیابان ها و كوچه های خالی از آدمی را كه جولانگاه فرار بچه های فیلم از والدین شان هستند یا رفقای بامزه آرش و میهمانی شبانه یا تصویر پاستوریزه ای كه كارگردان از نیروی انتظامی در فیلمش نشان می دهد را به حساب بك گراندهای اجتماعی فیلم بگذارد.
آن هم جایی كه فیلمساز با ارائه تصویری نوستالژیك از اجتماع در زمان جوانی پدر و تأكیدهای مكررش بر این كه آنها در آن دوران واقعاً جوانی كردند و آرش و همسالانش چه می دانند كه اصلاً جوانی كردن یعنی چه و امثال آن، عاملی دراماتیك خلق می كند كه بنا بر اقتضای درام، برابر نهادی هم در دوره معاصر می خواهد. می شود پرسید اگر نیت از ارائه این بخش فقط سرازیر كردن آب از دهان همسالان آرش كه فیلم را تماشا می كنند، نباشد آیا قرار است نوع زندگی خانواده آرش در مقایسه با خانواده به نسبت سنتی نازنین قرار بگیرد؟
جایی كه طبق اعتراف مادر نازنین، عشق و روابط انسانی و حتی منطق جایی ندارد و همه تصمیم ها را پدر خشك و بدعنق گرفته و به اجرا می گذارد؟ و لابد نتیجه ای كه قرار است از این مقایسه گرفته شود، تلاش آرش و خانواده اش در مقابل عاقبت به خیر شدن خانواده نازنین و نجات دخترشان است و این كه هر كسی آن دِرَوَد عاقبت كار كه كِشت و این كه آرش دارد تاوان جوانی كردن های پدر - و احتمالاً مادرش - را پس می دهد و الی آخر.
و از اینجا می رسیم به ابتدای مطلب و همان فرمول های طلایی درام های فارسی در اشكال مختلفش چه پی اس و نمایشنامه، چه رمان و پاورقی و چه فیلم و سریال تلویزیونی كه از دل سنت هایی بشدت عقب نگه داشته شده و واپس گرایانه بیرون آمده اند و در قالب شعارهایی تكراری مانند پول بد است، ثروتمند مفلوك و رسواست، زندگی خانواده بر مدار آبرو و ناموس پرستی و غیرت می چرخد و... به كلیشه ای ترین شكل ممكن ساخته و به خورد خلق الله داده می شوند. شعارها و كلیشه هایی كه ممكن است در مقاطعی به درد كسب عناوین و افتخارات برای سازنده اش بخورند، ولی بی شك با نیازهای جدید انسان های درگیر در انواع تناقضات فكری و فیزیكی معاصر نسبتی ندارند.
رؤیای خیس اگر با تماشاگر و اجتماعش صادق تر بود، بی تردید كانون بحرانش را نه در بی خانوادگی آدم های مثبت و منطقی داستان، بلكه در دل آن خانواده ای می جست كه دانسته و آگاهانه برای پسر نوجوانشان آن میهمانی وقیح و سبكسرانه را در اوایل فیلم ترتیب می دهند؛ یا می كوشید به منشأ تفكرات متناقض پدری نقب بزند كه از طرفی دخترش را به جریان اقتضائات روز می سپارد تا موسیقی بیاموزد و كنسرت بدهد و از طرف دیگر در مقابل نافرمانی عاطفی او از خودش برخورد حذفی و فیزیكی نشان می دهد.
حتی می توانستیم از خانم درخشنده متوقع باشیم كه اگر به هر دلیلی در حفظ فضای خانوادگی قهرمانش - كه در فیلم قبلی او «شمعی در باد» هم تكرار شده بود - اصرار دارد كمی جسورتر باشد و با واكاوی بیشتر در نیازها و ابتلائات آرش - و خیل عظیم هم نسلانش در اجتماع امروز ایران - به قصه عمق بیشتری بدهد تا جهان ذهنی او را دست كم یك بار برای والدینی كه به سهو و به قصد تفریح به سینما آمده اند، روشن و باز كند. حیف كه اولویت های مورد نظر گروه سازنده در ظاهر چیزهای دیگری بوده اند و همه انرژی تولید را كه در قالب ریتم درست فیلم، بازی های خوب، صحنه آرایی و تدوین مناسب و - در كمال تعجب - موسیقی خوب و دلپذیر آن جلوه گر شده فقط در حد نقش ایوان جلوه گر كرده اند.
پیمان شوقی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید