شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

گناهکاری که فرشتگان در تشییع جنازه او شرکت کردند


گناهکاری که فرشتگان در تشییع جنازه او شرکت کردند
رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله هنگامی که عازم جنگی می‏شد میان هر دو تن از صحابه عقد برادری می‏بست تا یکی به جنگ برود و دیگری بماند و مهمات امور او را انجام دهد. در غزوه تبوک هم چنین برنامه‏ای انجام شد، از جمله میان سعید بن عبدالرحمان و ثعلبه انصاری عقد اخوت بست و سعید به ملازمت حضرت عازم جهاد شد، ثعلبه هم تهیه غذا و انجام کارهای همسر سعید را به عهد گرفته، هر روز می‏آمد و لوازم او را از قبیل هیزم و نان تهیه می‏کرد و زن سعید که بانویی با عصمت و سعادتمند بود برای موضوعات مهم از پشت پرده با او سخن می‏گفت.......... ، روزی به منزل سعید آمد و با همسر او سخن می‏گفت: شیطان او را وسوسه کرد که تا کی از پشت پرده با او سخن می‏گویی؟ نظری کن تا بدانی در پس پرد چیست و گوینده سخن کیست! ثعلبه نگاه کرد زن را در منتهای زیبایی یافت از این رو دلباخته و بی قرار شد و شرم را کنار گذاشت، به پشت پرده رفت و خواست چنگ بر دامن او بزند، زن گفت: ای ثعلبه آیا رواست که احترام برادر مجاهد خود را از بین ببری؟ او مشغول جهاد است و تو قصد حرم او را می‏کنی؟ سخن آن همانند تیر در دل ثلعبه اثر کرد: نعره زد و بیرون آمد و رو به صحرا نهاد، پای کوهی به خاک افتاد مشغول گریه و ناله شد، شبها تا روز فریاد می‏زد (الهی انا انا و انت انت) بار خدایا تو خدا و معروف به بزرگواری و من بنده و کارم گناهکاری. تو واهب عطایایی و من مرتکب خطیئآتم آنقدر آنجا ماند تا پیغمبر از جنگ برگشت ، برادران در شهر مانده هر یک به استقبال برادر مجاهد خود می‏رفت و از حال برادر خود استفسار می‏کرد سعید هر چه انتظار کشید که برادرش ثعلبه مانند دیگران به استقبال بیاید نیامد، از این رو به فکر فرو رفت تا به خانه رسید، از حال او پرسش کرد. زن داستان را شرح داد و بازگو نمود که الان در کوه مشغول گریه و ناله است.
سعید گریان از پس ثعلبه بیرون آمد، همه جا جستجو می‏کرد تا آنکه او را در پی سنگی یافت که دست حسرت بر سر می‏زد و می‏گفت: وا ندامتاه وا خلجلتاه وای از پشیمانی وای از شرمندگی روز قیامت. سعید آمد و سر او را در دامن گرفت و تسلیت داد و گفت: برادر برخیز تا به حضور پیغمبر برویم شاید دردت را دوا کند. ثعلبه گفت: اگر از آمدن ناچارم ریسمانی در گردنم کرده و دستم را ببند و مرا به خدمت آن حضرت ببر. سعید دستهای او را بر بسته و طنابی به گردنش کرده به مدینه آورد.
ثعلبه دختری داشت به نام حمصامه خبر آمدن پدر را شنید دوان دوان آمد چون پدر را در آن حال دید گریان شد و گفت: ای پدر چه صورت است که از تو مشاهده می‏کنم؟ ثعلبه گفت: نور دیدگان من، این حال گناهکار اندر دنیا است، تا شرمندگی آنان در آخرت چگونه باشد؟ باری گذار ایشان بر در خانه یکی از صحابه افتاد، او چون از جریان اطلاع یافت، ثعلبه را از پیش خود راند و گفت به اندیشه خیانتی که تو کرده‏ای، بیم آن است که به عذاب الهی گرفتار شوی، برو تا شومی عاقبت تو به من نرسد. هر یک از صحابه نیز او را می‏ترسانیدند و می‏راندند تا به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام رسید، آن حضرت فرمود: ای ثعلبه آیا ندانسته‏ای که غیرت خدا بر مجاهدان از همه کس بیشتر است؟ اگر این مشکل حل شود جز بدست رسول خدا نخواهد شد. ثعلبه آمد و بر در حجره رسول خدا ایستاد و فریاد زد: المذنب،المذنب، حضرت اجازه ورودش را داد. او وارد شد، پیغمبر فرمود: ای ثعلبه این چه حال است؟ ثعلبه جریان را به عرض رسانید.
پیغمبر فرمود: گناهی کرده‏ای بزرگ و خطایی عظیم، از بیش من برو و ملازم درگاه خدا شو تا ببینم پروردگار چه خواهد فرمود. ثعلبه بیرون آمد و رو به صحرا نهاد، دخترش سر راه گرفته و گفت: ای پدر دل و جانم بر تو می‏سوزد، خواستم با تو باشم اما چون پیغمبر تو را از پیش خود راند محال است من به تو بپیوندم. ثعلبه خروش و ناله برآورد و به کوهستان رهسپار شد و می‏نالید و در خاک می‏غلطید و می‏گفت: خدایا همه مرا از پیش خود رانده‏اند و دست نومیدی به سینه من زده‏اند، ای مونس بی کسان اگر تو دستم را نگیری که خواهد گرفت؟ و اگر تو عذرم را نپذیری چه کسی می‏پذیرد؟ چند روزی در سوز و گداز بسر برد و شبها را به گریه و نیاز به پایان رسانید. عاقبت مبشر الهی آمد، هنگام عصری بود که بوسیله جبرئیل وَ الَّذینَ إذا فَعَلُوا فاحِشَهًٔ أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۳آل عمران/۱۳۵) و کسانی که چون کار ناشایستی کردند یا بر خویشتن ستم روا داشتند خدای را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند - و چه کسی جز خداوند گناهان را می‏آمرزد - و آنانکه آگاهانه در کارهای [ناروایی] که کرده‏اند پافشاری و پیگیری نکرده‏اند.
عرض کرد: خدا می‏فرماید چرا بندگان ما را می‏رانی؟ درخواست کن تا بیامرزم. رسول اکرم، سلمان و امیرالمومنین را به جستجوی ثعلبه فرستاد. شبانی به آنان نشانه داد که شخصی هست شبها به این وادی آمده و در زیر این درخت می‏نالد. صبر کردند تا شب شد، ثعلبه آمد و در زیر آن درخت مشغول مناجات گردید که:
الهی از همه درها محروم هستم تو نیز اگر برانی رو به که آرم؟
امیر المومنین علیه السّلام گریان شد، با سلمان پیش آمدند و گفتند: البشارهٔ البشارهٔ خداوند تو را آمرزید و رسول خدا تو را می‏طلبد. آنگاه آیه شریفه وَ الَّذینَ إذا فَعَلُوا فاحِشَهًٔ أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۳آل عمران/۱۳۵) و کسانی که چون کار ناشایستی کردند یا بر خویشتن ستم روا داشتند خدای را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند - و چه کسی جز خداوند گناهان را می‏آمرزد - و آنانکه آگاهانه در کارهای [ناروایی] که کرده‏اند پافشاری و پیگیری نکرده‏اند.
را بر او خواندند و ثعلبه با ایشان به مدینه آمد رسول خدا در مسجد نماز می‏خواندند ایشان هم اقتدا کردند.
پیغمبر بعد از حمد شروع به قرائت سوره الهیکم التکاثر نمودند ثعلبه در آیه اول ألْهاکُمُ التَّکاثُرُ (۱۰۲تکاثر/۱) فزون طلبی شما را بازی داد.
نعره زد و در آیه دوم حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (۱۰۲تکاثر/۲) تا آنکه با گورها رو در رو شدید.
خروشی عظیم بر آورد چون آیه سوم کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (۱۰۲تکاثر/۳) حاشا، زودا که بدانید.
(کلاسوف تعلمون) را شنید فکری در اطراف آن کرد و به کناری افتاد. رسول خدا نماز به پایان رسانیده دستو داد که آب بروی ثعلبه بپاشند، اصحاب چون او را دریافتند دیدند که از دنیا رفته است. پیامبر و همه اصحاب به گریه افتادند، حمصانه خبر شد و آمد و پایین پای پدر ایستاد و شروع به گریه کرد و گفت: یا رسول اللَّه مدتی بود روی پدر را ندیده بودم با خود می‏گفتم چون شما از او راضی شوید چشم بر او بیندازم که شما راضی شدید او روی در حجاب نیستی کشید.
حضرت از سخن او به گریه افتاه و او را تسلّی دادند و بعد ثعلبه را دفن نمودند، پیامبر در تشییع جنازه او با سر انگشت راه می‏رفت چون سبب را پرسیدند، فرمود: از کثرت فرشتگانی که در نماز تشییع او شرکت کرده‏اند جای تمام قدم خود را نمی‏یابم. - روضهٔ الانوار، محقق سبزواری، صفحه ۴۸. نمونه هائی از تأثیر و نفوذ قرآن، صفحه ۱۹۴ - ۱۹۷.
منبع : به سوی نور


همچنین مشاهده کنید