جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


بازی در تلویزیون برایم خجالت آور بود


بازی در تلویزیون برایم خجالت آور بود
کافه ای در میانه شهر، داخل سالن سینما. نام «لیلا» کافیست تا این کافه جان بگیرد. هنگامی که لیلا با کودکی در آغوش به همراه همسرش سر می رسد، شادی همه سالن را فرا می گیرد. مادر لیلا در زمان شاه هنرپیشه بوده و پدرش نویسنده و کارگردان.
آنها هر دو به تولید فیلم اشتغال داشتند. لیلا پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به سوییس رفت. مریضی پدر در سال۱۹۹۷ باعث ناتمام ماندن تحصیلات لیلا شد چراکه وی به سرعت به تهران بازگشت. «لیلا حاتمی» وقت خود را آن گونه که می گوید، تلف نمی کند. در ابتدا کار خود را با ایفای نقش های کوچکی در فیلم های پدرش شروع کرد.
با این حال خانواده نمی خواستند که او وارد این کار شود، ولی خود لیلا احساس می کرد که پس از شروع به کار موجبات رضایت خانواده را فراهم می کند.
پیشنهاد «داریوش مهرجویی» رسید تا لیلا در فیلم «لیلا» ایفای نقش کند. فیلم با توجه و استقبال مردمی مواجه شد ولی در اثنای فیلمبرداری، پدر لیلا درگذشت. پیشنهادات زیادی به لیلا ارائه شد که یکی پس از دیگری رد شدند. «لیلا» می گوید: «من به دنبال کمال هستم و هرگز از هنرپیشگی به دنبال مال نبودم. پس از فیلم لیلا بسیار راضی و خشنود بودم و هیچ تردیدی در رد کردن پیشنهادات برای مدتی طولانی نکردم.» دو سال بعد وی پیشنهادی از «کمال تبریزی» دریافت کرد تا در فیلم «شیدا» بازی کند. لیلی می گوید: «سینما هویت من است.»
آیا دلیل علاقه و موفقیت شما در سینما به کار با کارگردانی بزرگ از اولین روز بازنمی گردد؟
این واقعه ای بسیار مهم بود که زندگی مرا تغییر داد. فرود آمدن معمولا بسیار سخت است. من از ابتدا و هنگامی که پیشنهاد فیلم «لیلا » به من ارائه شد فهمیدم که این نقش مال من است. با اینکه یک کارگردان معمولا با یک هنرپیشه دو بار کار نمی کند ولی من همواره امیدوارم تا نقشی دیگر در فیلمی از مهرجویی ایفا کنم. هنوز نقش مناسب به من پیشنهاد نشده است. هنرپیشه با کارگردان تفاوت دارد. وقتی کار هنرپیشه به اتمام می رسد در انتظار پیشنهاد جدید است.
برخی از انسان ها آفریده شده اند تا بگیرند. برخی دیگر پیشنهاد داده و یا می نویسند ولی من بسیار منفی هستم و ترجیح می دهم در انتظار بمانم. هنگامی که به سال های زندگی ات می نگری و می بینی که چند سال گذشته و هنوز هیچ نقشی ایفا نکرده یا طرحی نداری، احساس ناراحتی و اندوه می کنی، به خصوص اینکه ماجرای ترک تحصیل هنوز در دل من وجود دارد. خوشبختانه همسر من (علی مصفا) نیز هنرپیشه و کارگردان است. وی همواره مرا تشویق می کند و ایده هایی پیشنهاد می دهد. بدین گونه بود که به ترجمه برخی آثار از فرانسوی به فارسی روی آوردم.
▪ هنرپیشگی در ایران برای شما چه مفهومی دارد؟
ـ بد شانسی! در ایران امکان ندارد که شما ستاره ای با مفهوم معمولی آن باشید. نمی توانید از پوسترهای تبلیغاتی بزرگ و بهره بری از چهره زنان در خیابان ها استفاده کنید. اگر چنین چیزی نیز رخ دهد، جزئیات تصویر زن برعکس مرد مشخص نیست. علاوه بر آن حجاب و نوع لباس نیز هیچ تغییری نمی کند. همه چیز تکراری و روتین است. امکان ندارد شما بتوانید چهره خود را از یک فیلم به فیلم دیگر تغییر دهید. ما باید همواره به یک صورت باقی بمانیم.
▪ آیا شهرت شما از تلویزیون است؟
ـ سینما است که باعث مشهور شدن من است.
▪ نسل زنان هنرپیشه در ایران را چگونه می بینید؟
ـ به مانند مردان. ما کارگردان های خوبی داریم. بنی اعتماد مانند مهرجویی است. دوربین وی در مکان مناسب است و بر فیلم سایه نمی اندازد. فیلم های بنی اعتماد از دیگران بهتر و عمیق تر است. در واقع سینمای ایران دچار دگرگونی شده و دیگر شاهد بازی های غیرواقعی نیستیم. با این حال هنوز هم گاهی فیلم هایی را در جشنواره های مختلف می بینم که بسیار بد بوده و از دلیل انتخاب این فیلم ها دچار حیرت می شوم.
▪ کارهای تلویزیونی شما در ایران موفق بوده است. چه چیزی باعث شد تا در تلویزیون نیز فعالیت کنید در حالیکه شما پیشنهادات سینمایی زیادی نیز دارید؟
ـ تلویزیون قصد دارد که تمامی سینما را به سمت خود جذب کند و این کاری است که شروع کرده است. هفت سال قبل و پس از بازی در فیلم دوم خود به مدت سه سال بدون کار بودم. تمامی داستان هایی که به من پیشنهاد می شد، سبک و بی ارزش بود. هنگامی که پیشنهاد کار تلویزیونی ارائه شد، بسیار خشنود شدم. داستان آن فیلمنامه مربوط به دختری از دهه بیست قرن گذشته در ایران بود.
تشویق شدم چرا که لباس ها متفاوت بود. با این حال سه ماه تردید داشتم. معتقد بودم که هنرپیشه سینما نباید در تلویزیون ظاهر شود. کار در تلویزیون در نظر من بسیار بد و در ردیف کارهای تبلیغاتی بود. با این حال آنچه که باعث شد تا در پذیرش آن پیشنهاد تشویق شوم، مشارکت همسرم و سناریوی جالب آن و همچنین پیشنهاد مالی خوب بود. آن سریال بسیار موفق بود ولی با این حال من زیاد راضی نبودم و احساس خجالت می کردم به طوری که حتی نمی توانستم در برابر خانواده خود ظاهر شوم.
▪ شما به همراه همسر خود سالن سینما و کافه ای را در تهران اداره می کنید که از طرف مردم به شدت مورد استقبال قرار گرفته است. شرایط سینما در تهران چگونه است؟
ـ من و پدرم این سینما را پانزده سال قبل در اختیار گرفتیم و من این سینما را از پدرم به ارث بردم. در واقع حضور ما در دنیای سینما به مفهوم توانایی ما در اداره مناسب یک سالن سینما نیست. این موضوع بسیار مشکل است به خصوص اینکه سالن سینمای مذکور در منطقه دیگری قرار دارد که کاملا تجاری شده است.
▪ آیا در جمهوری اسلامی امکان دارد یک مکان فرهنگی را به یک مکان تجاری تبدیل کرد؟ شما اکنون در محاصره تجار قرار دارید. آیا دولت از شما حمایت می کند؟
ـ سالن سینما مانند طلا است ولی امکان فروش آن برای ما وجود ندارد مگر اینکه سالن دیگری در مکان دیگری بنا نهیم.
▪ آیا این موضوع شما را تشویق می کند؟
ـ من با گذشته به شکل جدی در ارتباط هستم. من تنها دختر خانواده هستم و هنگامی که پدرم را از دست دادم، همه را از استفاده از وسایل شخصی او منع کردم. مادرم برخلاف من روحیه ای ماجراجویانه دارد. وی تمام مایملک ما را به فروش رسانده و حتی قصد داشت سالن سینما را نیز به فروش برساند. من از وی خواستم تا زمان بزرگ شدن فرزند من صبر کند.
بسیار عاطفی هستم و به این مکان (سالن سینما) عشق می ورزم. صندلی پدرم را به اینجا آورده و بسیار شاد می شوم وقتی می بینم که همه چیز زنده است نه اینکه بخشی از یک موزه باشد. گمان می کردم که بتوانم شرایطم را پس از تولد فرزندم تغییر دهم و زمان بیشتری برای سالن سینما و کافه بگذارم ولی اینگونه نشد.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید