شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

عدالت اجتماعی و انقلاب کامپیوتری


عدالت اجتماعی و انقلاب کامپیوتری
چهارده سال پیش در ۱۹۸۹ من مقاله ای نوشتم تخت عنوان "تئوری ارزش ویژه " و در آن نوشته موضوع عدالت اجتماعی را در اقتصادهای متکی به دانش تمدن نوین، مورد بررسی قرار دادم. در واقع تئوری اقتصادی من در باره اقتصاد نو، بر ارزیابی من از تحولاتی است که عمومأ انقلاب کامپیوتری خوانده میشوند، و من در مقیاس تاریخی در ۱۹۸۵ در مقاله ابزار هوشمند، این تحولات را آقاز تمدن نوینی خواندم، که یا توان جدید بشر در تولید ابزار هوشمند امکان پذیر شده اند.
من به تفصیل در ۲۰۰۲ درمقاله ای درباره سوسیالیسم نشان داده ام که سوسیالیسم نیز همچون سرمایه داری، در پاسخ به معضل عدالت اجتماعی قرن ۲۱ ناتوان است، و سالها پیش در ۱۹۸۹ ، در نوشته ای تحت عنوان viewpoint ، خاطرنشان کردم که مسأله عدالت اجتماعی میبایست در چارچوب تغییرات ساختاری که در سطح گلوبال در حال شکل گیری است طرح شود و نه به صورت مجزا در سطح محلی. و جریان ارتجائی ضد گلوبالیسم کوششی لودایت وار Luddite ، برای حل معضلات حال، از طریق باز گشت به "بهشت" تخیلی گدشته است.
جریان چپ همانقدر از حل این مهم عاجز است که جریان راست و این دو نه تنها راه حلی برای مسأله دموکراسی در تمدن نوین ندارند، بلکه آنگونه که در زیر توضیح میدهم این دواندیشه از درک معضل عدالت اجتماعی در جامعه فراصنعتی نیز عاجزند.
در ۱۹۸۹ زمانی که من درباره معضل عدالت اجتماعی در قسمت چهارم مقاله تئوری ارزش ویژه بحث کردم، این موضوع در محافل سیاسی مورد توجه نبود. آنها که از توسعه سریع تکنولوژی های نو سر مست بودند، چنین معضلی را جدی نمیگرفتند، و تصور میکردند پیشرفت های جدید بطور اتوماتیک مسدأله عدالت را هم حل میکند. از سوی دیگر آنهائی که نظیرسوسیلیست ها کماکان دنیا را از دیدگاه پارادیم صنعتی مینگریستند، موضوع عدالت را نیز کماکان در چارچوب ارزش اضافی تولید صنعتی میدیدند، و پدیده جدیدی که من در نحوه پاداش برای ماحصل آنجه کار دانشی خوانده میشود میدیدم برایشان بیگانه بود. نگرش آنها مرا به یاد کسانی مییانداخت، که در آغاز اروپای عصر صنعت، نیازی به سخن از نیروی کار صنعتی جدید نمی نمیدیدند، و فکر میکردند مسأله عدالت مسأله دهقانان است.
اگر نخستین بحران های جامعه صنعتی لازم بود تا نیاز به طرح موضوع عدالت اجتماعی درک شود، و نخستین اتحادیه های کارگری در پاسخ این نیاز شکل گیرند، امروز نیز نخستین بحران جدی تولید فراصنعتی در سیلیکان ولی Silicon Valley کالیفرنیا در آمریکا، مسأله عدالت اجتماعی را برای تولید نو،طرح کرده است. همچنین بیشتر و بیشتر آشکار میشود، که همانقدر که طرح موضوع عدالت برای کارگران صنعتی با موضوع عدالت برای دهقانان تفاوت چشمکیر داشت، طرح موضوع عدالت اجتماعی برای مولدین دانش با مسأله عدالت برای کارگران صنعتی تفاوت اساسی دارد.
من در همان مقاله "تئوری ارزش ویژه " در ۱۹۸۹ نشان داده بودم که معضل اصلی عدالت اجتماعی در تمدن نوین مربوط به نحوه پاداش نتیجه کار حرفه های جدید است، که انچه* بهترین* است و یا *تصور* شود بهترین است، پاداش همه کارهای مشابه را میبلعد. پاداش محصول کار موسیقی دانان در طی قرون اینگونه بوده، اما نویسندگان و موسیقی دانان همواره گروه کوچکی بودند و معضل نحوه پاداش ثمر کارآنان موضوع مهم جامعه نمیشد. ولیکن مولدین دانش، بخش عظیم مولدین جامعه فراصنعتی هستند. در نتیجه موضوع عدالت این جامعه اساسأ نه در مرحله تولید manufacture ، بلکه قبل از آن طرح است، یعنی زمان انتخاب یک محصول اندیشه، مثلأ زمان پذیرش یک ASIC layout از طرف چند مشتری تعیین کننده.
یک موسیقیدان که ملیون ها کپی از نوار آهنگش فروش میرود، بخش اصلی منفعت آهنگ سازان مشابه را تصاحب میکند، هرجند شرکتی که حق فروش آهنگ او را دارد، در پروسه صنعتی تولید "ارزش اضافی" بدست میآورد. اما بقیه موسیقیدانان که در رنجند و احساس "اسنثمار" میکنند، احساس بهتری نداشتند اگر سرمایه دار تمام فروش موزیک بی خریدار آنها را به ایشان میداد. حتی سرمایه داری که آهنگ همکار موفق آنها را پخش میکند "استثمارگر" اینان نیست. هرچند همکار موفقشان گهگاه از قراردادهایش مینالد، وی نیز ابدأ احساس استثمار نمیکند. در واقع همکار موفق آنهاست که محصول کوشش کل گروه اجتماعی آنها را تصاحب کرده است، چرا که کار وی بهتزین است، و یا پذیرفته شده است که بهترین است، و در اینگونه تولید همانطور که در بخش اقتصادی مقاله ارزش ویژه بتفصیل توضیح داده ام، پاداش بر مبنای میانگین نبوده، بلکه بر مبنای بهترین است.
همین نکته درباره بازی در فیلم سینمائی، نوشتن کتاب، طراحی نرم افزارو سخت افزار کامپیوتر، طراحی معماری، بازی در تیم های فوتبال و بسکتبال حرفه ای، و امثالهم صادق است. بخاطر تسهیل بحث بیائیم مدل کارگر-سرمایه دار را استفاده کنیم. اگر کارخانه ای با ۱۰۰۰ کارگر داشته باشیم و بهنرین کارگر معادل ۸۰۰ کارگر حقوق بگیرد و بقیه اصلأ حقوق نگیرند، آیا دیگر موضوع عدالت مربوط به سرمایه دار است که ارزش اضافی را پرداخت نمیکند، یا سوپر کارگر "superworker"، که "مشروعأ" حقوق ۸۰۰ کارگر را تصاحب کرده؛ و درصد کوجکتر از آن را به صورت "ارزش اضافی" به صاحب کارخانه میدهد.
نجار دوران اقتصاد کلاسیک میز را ارزانتر یا گرانتر؛ نسبت به هزینه میانگین تولید میکرد. ولیکن تابلوی لبخند ژوکوند میلیون ها برابرهزینه کاغذ و مرکب و کارمزد داوینچی ارزش دارد، حتی اگر سخاوتمندترین صاجب کار، لئوناردوداوینچی را استخدام میکرد. از سوی دیگر هزاران کار هنری، ارزششان از کاغذ و جوهری که بکار برده اند کمتر است و به دور ریخته میشوند. ناشرین هر ماهه هزاران کتاب جلد مقوائی hardcover را به دور میریِزند. اینها انتخاب بهترین، و نه انتخاب معدل در این عرصه هاست. ۹۹ تا از ۱۰۰ کتاب درسی مقاومت مصالح بایستی "مشروعأ" خدف شوند و یکی انتخاب، و آن یکی تا سال ها، در صدها هزار نسخه منتشرخواهد شد و هزاران دلار در آمد خواهد داشت در صورتیکه ۹۹ تای بقیه بدور ریخته شده و نویسندگانش در آمدی از کار خود کسب نخواهند کرد.
نویسنده یک رمان موفق، پس ازانتشار چلد مقوائی، حق طبع و نشر کتاب جلد کاغدی، کتاب-نوار،تئاتر، فیلم سینمائی، ویدیو، و غیره را سال پس از سال میفروشد. در چنین حالتی دیگر بی عدالتی به دلیل صاحب کار نیست، حتی دیگر در محیط کار صنعتی نیست. بی عدالتی در اصول اخلاقِی حاکم برنحوه پاداش کارهای خلاق در جامعه نهفته است چرا که در درون گروه های خلاق الزامی وجود ندارد که مولف آن یک کتاب درسی موفق، تعهدی نسبت به زندگی مولفین ۹۹ کتاب شکست خورده داشته باشد.
درست است که همین مسائل پاداش عادلانه درباره حرفه های خلاق، در قرون وسطِی نیز میتوانست گفته شود، اما تفاوت در سرعتی است که امروزه کارهای مختلف حذف شده، و "بهترین" ها تعیین میشوند (اسکار، پولیتزر، گرمی، ...)، و مهمتر آنکه در تولید فراصنعتی کارهای خلاق نظیر طراحی نرم افزار و سخت افزار بخش اصلی تولید جامعه را تشکیل داده، و نظیر نویسندگان جوامع گذشته، قشر کوچکی با اهمیت ناچیز اقتصادی نیستید.
امروزه در سیلیکان ولی Silicon Valley کالیفرنیا میتوان بسیاری مورد های مشابه مثالهای بالا یافت. بسیاری مهندسین سخت افزار و نرم افزار که نتیحه کارشان بهترین بوده و یا بهترین قلمداد شده، بلیونر شده اند و آنها که نتیجه کارشان بهترین نبوده یا بمثابه بهترین تلقی نشده، با فقر دست به گریبانند. در نتیجه معضل عدالت اجتماعی برای اینان درسکتور صنعتی نیست، یعنی مسأله اشان این * نیست* که manufacturer ثمره فکر آنها را ساخته و فروخته و فقط سهم کوچکی از سود را به آنها داده است ، بلکه همکار موفق آنها است که ثمره کار کل گروه اجتماعیشان را تصاحب کرده است . البته برای محصولاتی که موفق میشوند، نظـیر یک آهنگ موفق، مسأله عدالت در تولید صنعتی نوار یا ویدئو، مثل تولید صنعتی در گدشنه، وجود دارد، هرچند اصل موضوع عدالت اجتماعی برای مولدین دانش و کارهای خلاق، در آن بخش نیست، و به آنچه من ارزش ویژه نامیدم بستگی دارد.
بنظر من کسانی که به کارهای خلاق اشتغال دارند سازندگان اصلی تمدن آینده بشرند و معضل عدالت مسأله مرکزی کیفیت جامعه آینده ماست. ولیکن از انجا که مسأله فی مابین همکاران حرفه ای است، و نه بین طبفات متخاصم احتماعی، شناسائی مسأله مشکل تر شده است. بنظر من پاداش بر مبنای نیاز welfare state نیز حل این مشکل نیست، چرا که *قصد* را برای پاداش به رسمیت نمیشناسد. نیاز یک نقاش گمنام برای رقابت با پیکاسو، فقط غذا و خانه نیست بویژه اگر در بنگلادش زندگی کند.
اختلاف بین یک کارخانه کفش دوزی پیشرفته و یک کارخانه متوسط و یک کارخانه توسعه نیافنه آنقدر زیاد نیست، و آنکه بالاتر از متوسط است سود ویژه میسازد اما خیلی زود بقیه بالا آمده، و توازن در میانگین جدید ایجاد میشود. اما تفاوت یک نوار موسیقی که فروش نرود و یک نوار hit پرمشتری که ملیون ها فروش میرود با قانون میانگین قابل توضح نیست و همانگونه که به تفصیل در مقاله اقتصادی نوشتم با تئوری ارزش ویژه قابل تبیین است.
آنچه از نطر اجتماعی آشکار است این است که هیچ قانونی وجود ندارد که سراینده نوار hit پرمشتری را موظف کند که برای رفاه افراد دیگر حرفه خود مالیاتی بدهد. در واقع وی همانگونه مالیات میدهد که اگر پولش را در صنعت یا سهام یا املاک کسب کرده باشد، و تخصیص پول به بنیادهای موسیقی رابطه ای با درآمد ستارگان معروف موسیقی ندارد.
در اخلاق و قانون جامعه صنعتی بدرستی اینگونه فرض شده که صاحب کارخانه برای رفاه و امنیت اجتماعی کارگران بایستی مالیات بپردازد، و چنین انتطاری امروزه بمعنی "محدود" کردن آزادی تلقی نمیشود. ولیکن گرفتن مالیات از اعضاء پر درآمد یک حرفه، بنفع اعضاء کم درآمد را، عرف و قانون هنوز نپذیرفته است..
لازم است در پایان ذکر کنم که مسأله عدالت اجتماعی برای کارگران صنعتی، که با توسعه فراصنعتی کار خود را از دست میدهند و نیاز به آموزش حرفه های جدید دارند، نیز بحشی از واقعیت دوران کنونی است. اگر جابجا شده، به بخش فراصنعتی بپیوندند، عدالت اجتماعی در سیستم فراصنعتی ارزیابی میشود همانطور که در این مقاله بررسی کردم، و لیکن مسأله عدالت اچتماعی تا آنجا که در تولید صنعتی هستند، نظیر گذشته در چارچوب جامعه صنعتی تبیین میشود. همچنین موضوع آلترناتیو های رفاه اجتماعی و تجدید آموزش حرفه ای، برای کمک به شاغلین و بیکاران سکتورهای صنعتی و کشاورزی، در دوران تحول به جامعه فراصنعتی، موضوع این نوشته نبوده، و در جای دیگر در آن باره نوشته ام، و مقاله جیمز البس نیز طرح جالبی برای آلترناتیو سیستم دولتی رفاهی welfare system برای جامعه فراصنعتی است که میتواند پایگاه غیروابسته به دولت را برای چنین پروژه های تجدید آموزش ایجاد کند.
منبع : شبکه فن آوری اطلاعات ایران