جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


استناد به نام یک فرد


استناد به نام یک فرد
خواننده سالاری که همواره یکی از مسائل بحث برانگیز در میان موسیقیدانان و منتقدان بوده، از قدمتی بسیار طولانی برخوردار است و شاید بتوان برآوردی حدوداً ۴۰۰ ساله برای آن متصور شد، یعنی دقیقاً از دورانی که اپرا و نمایش در ایتالیا و بعد از آن در اروپا شکل گرفت و جامعه غربی خود را از قید و بند موسیقی کلیسایی رها شده یافت. با کمترین مطالعه در تاریخ اپرا می توان دریافت که سفارش دهندگان اپرا و سرمایه گذارانی که برای به روی صحنه بردن آن تلاش می کردند، در درجه اول به دنبال جذب «معروف ترین» خوانندگان بوده اند چرا که حضور آنها تضمینی برای سودآوری مالی به حساب می آمد. در واقع خلاقیت ادبی - موسیقایی همواره در درجه بعدی قرار داشت و شاید به همین دلیل در میانه سده ۱۷ شاهد افول کیفی این ژانر (اپرا) بودیم، چرا که لزوم حضور تفکری خلاق در میان آهنگسازان و نویسندگان متن های اپرا (لیبرتیست) به هیچ وجه احساس نمی شد و نویسندگان تنها به فکر خلق طولانی ترین مونولوگ ها و آهنگسازان نیز به دنبال نوشتن ملودی های روان و مردم پسند برای «خواننده» یی خاص بودند تا بتوانند نیاز مخاطب را ارضا کنند.
اینکه در تاریخ موسیقی غرب، چه تحولاتی در زمینه اپرا به وقوع پیوست از دایره بحث ما خارج است اما باید به خاطر داشت که پدیده توجه به مخاطب و استفاده از «خوانندگان نامی» هیچ گاه پای خود را از اپرا بیرون نگذاشت و هنوز هم در غرب بر سر اینکه اجرای دومینگو از توسکای پوچینی بهتر است یا اجرای پاواروتی، بحث های زیادی درمی گیرد. همین مورد در میان آثاری که حاوی قسمت های سولیستی هستند نیز صادق است، به طوری که اجرای هایفتز و منوهین از کنسرتو ویولن مندلسون می تواند بسیار متفاوت باشد (مساله ارکستر و رهبر ارکستر را نیز اضافه کنید). در واقع مخاطب عام به هنرمندی که «خاص» و «متفاوت» از دیگران است اهمیت بیشتری می دهد تا خود اثر و این طرز تفکر، درست یا غلط، در ذهنیت شنونده نهادینه شده است.
به طور کلی، توجه و جبهه گیری منتقدان در برابر پدیده خواننده سالاری از زمانی بیشتر شد که ماندگاری اثر موسیقایی از ثبت نوشتار به ضبط صدا تغییر جایگاه داد. اگر برای اجرای فلان سمفونی از بتهوون باید پارتیتور آن را منبع قرار داد، برای شنیدن آخرین تصنیف محمدرضا لطفی، کافی است سی دی صوتی آن را در دستگاه پخش گذاشت. در واقع استناد به تولید موسیقایی یک اثر رفته رفته دستخوش تغییراتی بنیادین شد و همان اتفاقی که در تئاتر و سینما افتاد، پس از ظهور دستگاه های ضبط صدا در مورد موسیقی نیز به وقوع پیوست و به تناسب آن، انتظار مخاطب را نیز دستخوش تغییراتی اساسی کرد؛ درست به شیوه یی که هنرپیشه سینما را از کارگردان همان فیلم بیشتر می شناسند و خواننده یک ترانه یا تصنیف را از آهنگساز آن بیشتر مورد توجه قرار می دهند که البته این توجه بیش از اندازه در مورد موسیقی بسیار بیشتر است تا سینما. نکته یی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که این پدیده، در کشور ما بسیار بیشتر از کشورهای اروپایی نمود دارد؛ به طوری که مخاطب ایرانی همواره به دنبال این است که نام یک «فرد» را مورد استناد قرار دهد و جایگاه او را بالا یا پایین ببرد، در حالی که از اواسط دهه ۶۰ میلادی در غرب، رفته رفته مخاطب موسیقی به گروه ها و کارهای گروهی توجه و حساسیت بیشتری نشان داد و کمتر شاهد حضور تک ستاره ها بودیم؛ اما در ایران سند همان آثاری که به طور گروهی نوشته و اجرا می شدند، به نام یک نفر زده می شد.
در واقع تفکر ایرانی بیشتر به دنبال این است که یک هنرمند و نه کلیت اثر هنری را مورد توجه قرار دهد و از همین طرز تفکر اشتباه است که جریان های فکری افراطی و دسته بندی های فکری مخالف (بخوانید مضر) به وجود می آیند، به طوری که مثلاً در دهه ۷۰ کسانی که خود را دنبال کننده جدی موسیقی سنتی به حساب می آوردند یا به سمت محمدرضا شجریان گرایش داشتند یا دنباله رو آثاری بودند که خوانندگی آنها را شهرام ناظری به عهده داشت؛ جبهه گیری هایی که اثرات منفی آن را حتی امروزه هم می توان یافت. یکی از نکات دیگری که کمتر مورد توجه قرار می گرفت و در شکل دادن این نوع از خواننده سالاری بسیار موثر بوده است، پخش رسانه یی موسیقی در صدا و سیما بود که با کمترین توجه به پدیدآورندگان و اجرا کنندگان آن اثر، تنها نام خواننده ذکر می شد و خواسته یا ناخواسته ذهنیت مخاطب را به این باور سوق می داد که صاحب اثر کسی است که صدایش را می شنویم. این رفتار غلط صدا و سیما با پیگیری جمعی از موسیقیدانان و منتقدان تا حد کمی دچار تغییر شد و گاهی اوقات شاهد این هستیم که نامی از آهنگساز نیز روی صفحه تلویزیون نقش می بندد یا در برنامه های رادیویی ذکر می شود، اما فقط گاهی اوقات.
در واقع پدیده خواننده سالاری را نباید به طور محض مورد اتهام قرار داد چرا که یک جریان فکری خاص با دیدگاهی نسبتاً عوامگرایانه و تا حدی اقتصادی آن را هدایت می کند؛ به طور مثال اگر فلان موسسه فرهنگی روی آلبومی که در دست انتشار دارد نام و تصویر خواننده محبوب را چاپ می کند، به فروش بیشتر می اندیشد که در جایگاه خود به هیچ وجه نمی توان ایرادی به آن گرفت. اما اینکه این رفتار اجتماعی - اقتصادی، چه تاثیری روی ذهنیت مخاطب دارد به هیچ وجه از سوی صاحب نظران مورد بررسی قرار نمی گیرد تا شاید بتوان ترفندی برای بالاتر بردن سطح فرهنگی آن دسته از مخاطبانی پیدا کرد که همه چیز را در صدای این یا آن خواننده محبوب خلاصه می کنند.
امیر ملوک پور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید