سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا


شهر خسته از پیام های بیگانه دیوارها و تابلوها آنچنان ایرانی نیستند


شهر خسته از پیام های بیگانه دیوارها و تابلوها آنچنان ایرانی نیستند
مدت زمانی است که با پدیده ای نوظهور در جوامع صنعتی مواجه شده ایم که همانند دیگر نوآوری ها سهم خود را در اثرگذاری بر روی مسائل اجتماعی شدت می بخشد اگر چه هرچه این نوآوریها جذابتر باشد میزان تاثیرگذاری و سرعت آن نیز به همان میزان افزایش می یابد. آری منظور از این نوآوری جدید پدیده ای بنام «بلوتوث» است که اخیراً نحوه استفاده از آن موجب صدور هشدارهای امنیتی، انتظامی و قضائی از سوی متصدیان امر گشته است و به انحاء مختلف در جراید و اخبار و... راجع به آن مطالب زیادی گفته و شنیده ایم اما آنچه این نوشتار قصد بیان آن را دارد تکرار مکررات نیست بلکه نگرش به این موضوع از زاویه ای دیگر است و علت آنهم دو خاطره است که چند روز پیش هنگامی که سوار مترو بودم برایم تداعی شد.
و اما خاطره اول اینکه به یاد دارم پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی اتوبوسهای جدیدی در شرکت واحد بکارگیری شده بود که به تازگی از کشور آلمان وارد گردیده بودند و در قسمت جلوی اتوبوس نزدیک بالای سر راننده تابلوی کوچکی بود که وقتی مسافران اتوبوس شادی زنگ را برای توقف فشار می دادند کلمه Stop روی تابلو روشن می شد اما برخی از شهروندان انقلابی، همین کلمه فرنگی را هم برنتافتند و گفتند از همین تابلوی کوچک باید برای تبیین و تثبیت شعارهای انقلاب بهره گرفت فلذا با همه کمی امکانات که ذوق و شوق انقلابی جای همه نبودها را پر می کرد دست بکار شدند و نوشته آن را به مرگ بر آمریکا تغییر دادند و تا سالیان سال زینت بخش اتوبوس هایی بود که وقتی صدای زنگ داخل اتوبوس شنیده می شد این شعار راهبردی در آن تابلو به طور همزمان به نمایش درمی آمد.
و اما خاطره دوم اینکه، در همان زمان دانش آموزی بودم که مقطع راهنمایی را می گذراندم و وقتی سوار بر اتوبوس، مناظر شهرم را تماشا می کردم چشمم به دیوارهای منازل و مغازه هایی می افتاد که با خط خوشی جملات قصاری از معصومین علیهم السلام و امام امت(ره) را در خود جای داده بودند مانند کسی که به دنبال کسب علم می رود در کنف عنایت خداوند است یا هر که در راه تحصیل علم قدم بردارد و در این راه بمیرد شهید است یا از قول امام (ره) نوشته بودند اگر کسی در مدرسه درس نخواند، حرام است در مدرسه بماند.
و جملات زیبا و زیادی که محیطی فراهم آورده بود تا ما در دوران بلوغ و جوانی با این فضای فرهنگی بزرگ و بالنده شدیم و امروز که نگاه می کنم اثرات تک تک آن جملات و بیانات را در همسن و سالانم می بینم که خدا را شکر، منشأ اثرات خوبی نیز در خدمت به نظام و مردمند.
آری آن روز در مترو جوانانی را دیدم که با این پدیده نوظهور در حد افراط سرگرمند و متأسفانه که در بهره گیری از این فن آوری چه استفاده های ناحق که نمی شود. ولی جای این سؤال بصورت جدی وجود دارد که هر چه به داخل مترو نگاه کردم اثری از تابلویی، نوشته ای ندیدم که جوان امروز را مانند دوران ما در تحکیم و تثبیت مبانی ارزشی و اخلاقی یاری دهد ولی آنچه دیدم همه تبلیغ و ترویج مصرف کالاها و اجناسی بود که آنهم بماند. آیا در آن زمان که هنوز دستگاه های هنری و ارشادی سازماندهی نشده بودند و بودجه خاصی هم برای این منظور دیده نمی شد جوانان غیور و عزتمند میهنمان در دو جبهه مبارزه با تهاجم نظامی و تهاجم فرهنگی موفق تر عمل نکردند؟! آیا امروز که دستگاه های مختلفی بدین منظور پیش بینی شده و بودجه های خاص هم برای آنان در نظر گرفته می شود، نباید با حضوری جدی تر و برگرفته از این همه ذوق و استعداد جوانانی متعهد و متخصص که در سایه سار این نظام به بالندگی رسیده و تربیت یافته اند خلأ فرهنگی موجود در شهرها و کشورمان پر شود آیا جای جملاتی موجز و گویا از قرآن کریم مانند الم یعلم بان الله یری خالی نیست.
یا این جمله از حضرت امام که فرمود: «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید». یا حتی جملاتی از هنرمندان ولو از کشورهای دیگر مانند آن جمله از چارلی چاپلین در نامه به دخترش که نوشته بود: «دخترم برهنگی، بیماری عصر ماست و هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا ارزش آن را ندارد تا تو حتی ناخن انگشت کوچک پای خود را برای آن عریان کنی.» و هزاران هزار جملات زیبا و جذاب که با منطق جوانان و نوجوانان پاک و بی آلایش ما همگرایی دارد.
در ایستگاه های مترو و تابلوهای نصب شده شهرمان کمتر جمله ای یافت می شود که به ما بگوید اگر لحظه ای عنایات خداوندی از انسان قطع گردد او به مرز بی هویتی و بی هدفی و خودفروشی و خودکشی می رسد. اما می توان مردم را یاری داد با جملاتی از امثال شهید آوینی. او که می گفت: «کره زمین خسته است. بشر بعد از قرنها زمین گرایی و خودپرستی احساس می کند که نیازمند عالم معناست او این عالم را درون خویش بازخواهد یافت و به آن بازخواهد گشت اما نه بی رنج بلکه با رنجی بسیار. این دوران رنج اکنون به سر رسیده است.» آیا هنوز باید با همه خسارتها و زیانهایی که دیده ایم دنباله رو اقتصاد کشورهای غربی باشیم که همه چیز را با دید هزینه و فایده نگاه می کنند فلذا اگر کسی بخواهد نسبت به تبلیغ و ترویج مبانی ارزشی اقدام کند باید روزانه هزینه گرانی را بابت اجاره بهای محل های فرهنگی بدهد.
متأسفانه برخی، آنقدر در تفکرات اقتصادی غرق شدند که آموزش و پرورش را نیز مرکز هزینه نامیده و از آن غفلت کردند غافل از آنکه همان کشورهای غربی آموزش و پرورش را مرکز سرمایه گذاری می دانند زیرا با تحکیم و تعمیق تعلیم و تربیت در مراکز آموزشی، هزینه های مراکز انتظامی، قضایی، درمانی و... کاهش می یابد و اعتلای فرهنگی را بدنبال دارد.
حمید فنی پور
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید