شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
با باگت مناسب و فراک اتو شده
با مروری گذرا بر نوع آثار هنری ساخته و به نمایش گذاشته شده در ایران ظرف چند سال اخیر و یا آثار هنری وارداتی مختلف از کشورهای دیگر و یا حتی اگر بخواهیم دقیقتر وارد مقوله موسیقی بشویم، با نیم نگاهی به کنسرتهای سالهای اخیر و یا آثاری که به صورت سیدیهای صوتی و تصویری در اختیار مخاطبین قرار میگیرند، تب تند و شدید روشنفکرنمایی و بورژوازی در جامعه را به روشنی می توان دریافت. حال بسته به نوع و ژانر هر موسیقی، شیوه و روش برخورد و واکنش اقشار مختلف جامعه با آن نیز تغییر می کند. به عنوان مثال برای نشان دادن ارادت و علاقه به یک ژانر، احتیاج به کمی چاشنی درویشمسلکی و برای دیگری کمی حس نوگرایی و ژست روشنفکرمعابانه و برای ژانری دیگر به اندکی عرق ملی یا قومی نیاز است!
اگر باز هم بخواهیم دقیقتر و جزییتر به یک بخش کوچک اما پر حاشیه بپردازیم که بتوان نتیجه بهتری نیز از این بحث گرفت، کافی است موسیقی سمفونیک ایران و اجراهای مختلف توسط ارکستر سمفونیک تهران به رهبری رهبران ایرانی در سالهای اخیر را بررسی کرد. این مساله، که رهبران ایرانی نیز، به خصوص آنهایی که در خارجه تحصیل کرده و از قضا همگی هم بهترین و با سوادترین و مهمترین موزیسینهای تاریخ موسیقی به شمار میآیند و هر کدام به تنهایی تمامی افتخارات و عناوین مهم فرهنگی، هنری و موسیقایی جهان را به عنوان سوغات برای هموطنان خود به ارمغان آوردهاند به آن دامن می زنند، به وضوح دیده میشود.
مساله ارکستر سمفونیک تهران و اجراهای آن در سالهای اخیر به یک جور پز و ژست روشنفکری بدل شده و کمتر کسی پیدا میشود که حقیقتاً برای شنیدن موسیقی به سالن کنسرت برود و در بین مخاطبین ارکستر سمفونیک، کمتر کسی به چشم می خورد که واقعاً سر رشته خاصی از موسیقی کلاسیک داشته باشد و یا لااقل شنونده حرفهای موسیقی کلاسیک باشد. شاهد این مدعا تشویقهای بیجا و بی مورد مخاطبین این قبیل کنسرتها در زمان اجرا است.
سو تفاهم نشود، منظور دست زدن در بین موومانها، قسمتهایی که یک آکسان یا یک اتک ناگهانی وجود دارد و به طور کل هر جا که مخاطب دوست دارد در وسط اجرا تشویق کند، نیست، بلکه این گفته اشاره به مواردی دارد که شنوندگان و حضار در سالن کنسرت، برای بدترین و سطح پایینترین کنسرتها (که در سالهای اخیر همواره شاهد اجراهای بسیار ضعیف بودیم و به طور کل کمتر صاحبنظری اجرای خوب و حتی متوسطی را از ارکستر سمفونیک تهران به یاد ندارد و همیشه مقیاس برای اجراهای مختلف، بد و بدتر بوده است)، آنچنان تشویق میکنند که در هیچ کجای دنیا، چنین احساسات لبریز از عشق به فرهنگ و هنر را نخواهیم یافت! اگر یک شخص خارجی از هر کشوری (به شرط آنکه او نیز موسیقی کلاسیک را نشناسد که بعید است و یا اینکه بدون شنیدن اجرای ارکستر سمفونیک تهران، تنها در زمان تشویق تماشاچیان به سالن برسد، حسرت چنین درک والا و شعور فرهنگی و عشق به هنر موسیقی که در کشور ما موج میزند و طبیعتا آنها از چنین موهبتی محرومند، تا ابد در دل او باقی خواهد ماند)، غافل از اینکه در اینجا کسی متوجه نمیشود که ارکستر و رهبر، به بدترین شکل ممکن یک اثر فاخر موسیقی کلاسیک را به تباهی کشیدهاند و آن کس هم که میفهمد از آنجا که خواهد نشود رسوا، همرنگ جماعت میشود.
البته از این قبیل روشنفکرنماییها را در هنرهای دیگر نیز با اندکی تفاوت میتوان به روشنی یافت. مانند تب تندی که چند سالی است گریبانگیر اهل سینما و مخاطبین بی شمار این هنر شده که چیزی نیست جز تب «دیوید لینچ» و آثار این فیلمساز بزرگ آمریکایی. تفاوت در آنجاست که برای ژست شنیدن آثار ارکستر سمفونیک به یک دست کت و شلوار با کراوات یا دستمال گردن و غیره احتیاج است و برای دیدن و مهم تر از آن فهمیدن آثار لینچ، موهای پریشان، سیگار فیلتر قرمز و لباس نامرتب!
بر گردیم به موضوع اصلی خودمان، ارکستر سمفونیک تهران. از تمام اینها بدتر، مساله قطعه بیز است که به یک رسم روشنفکر معابانه در بین مخاطبین این برنامهها بدل گشته و این شنوندگان تشنه به موسیقی غنی کلاسیک تا زمانی که ۴ یا ۵ بیز توسط ارکستر و رهبر نابلد اجرا نشود، عطش موسیقاییشان از بین نمیرود و انگار هیچ کس نمیداند که بیز را برای اجرای خوب تقاضا می کنند، نه برای گذراندن اوقات فراغت!
اصولا هر چیز بزرگ و دهن پرکنی برای ما ایرانی ها جذابیت بسیاری دارد. کما اینکه در تبلیغ بسیاری از کنسرتها به جمله بیمعنی و نا مفهوم کنسرت بزرگ بر می خوریم و حال اینکه این بزرگی از کجا می آید و با کجای کنسرت ارتباط دارد، سوالی است بیجواب!
حال از منظری دیگر به این روند بنگریم. اصولا هر چیز بزرگ و دهن پرکنی برای ما ایرانی ها جذابیت بسیاری دارد. کما اینکه در تبلیغ ۹۰ درصد از کنسرتها نیز به این جمله بیمعنی و نا مفهوم کنسرت بزرگ گروه فلان یا آقای فلان بر می خوریم و حال اینکه این بزرگی از کجا می آید و با کجای کنسرت ارتباط دارد، سوالی است بیجواب و شما نهایتا حتی تا بعد از پایان کنسرت نیز متوجه نخواهید شد که این بزرگی به گنجایش سالن ارتباط داشت یا به تعداد نوازندگان و یا شاید به بزرگی فرهنگی و هنری مجری برنامه و یا شاید هم به بزرگی جثه و قد و قامت نوازنده یا خواننده و ... و جالب تر اینجاست که آگهی دهنده، همیشه از این جمله بی سر و ته و نا مفهوم جواب بسیار مثبت نیز میگیرد: سالن کنسرتش پر می شود. مردم هنر دوست نیز که عشق شدیدی به کارهای بزرگ دارند، از این قبیل کارها حمایت میکنند.
در اینجا یادآوری این نکته ضروری است که ما در کشوری زندگی می کنیم که به Drum Set، جاز و به نوازنده آن جازیست می گوییم. «یانی» را آهنگساز بزرگ کلاسیک میپنداریم و «محسن نامجو» نیز از نظر ما مدرنیست به حساب میآید. آثار «پینک فلوید» و «ژان میشلژار»، موسیقی الکترونیک خوانده میشود و آثار «اوتمار لیبرت» به عنوان گیتار کلاسیک و «جیپسی کینگ» به عنوان گیتار فلامنکو عرضه میگردد و هر جا که یک چیزی با چیز دیگر - حتی به اشتباه - با هم قاطی شوند، به آن موسیقی تلفیقی میگوییم. بر همگان واضح و مبرهن است که تمامی مواردی که در بالا به آنها اشاره شد، زیر مجموعه ای از موسیقی پاپ به حساب می آیند، نه کلاسیک و الکترونیک و مدرن و غیره، حال در چنین اوضاع نا به سامانی جذب مخاطب و به تعبیری بهتر، معرکهگیری، کار بسیار سادهای است و از راههای بسیاری میتوان به این مهم دست یازید.
از بحث اصلی دور نشویم، ارکستر سمفونیک تهران در این روزها آثاری از بیزه و سیبلیوس را به رهبری «پروفسور دکتر منوچهر صهبایی» اجرا میکند. باز هم انتخاب رپرتواری سنگین برای ارکستر سمفونیک تهران. ارکستری که همه میدانیم که از ضعف شدید نوازندگان بادی چوبی و نا کوکی شدیدتر بادیبرنجیها و عدم درک صحیح از ریتم در کوبهایها و همچنین به تازگی ضعف در تکنیک نوازندگان زهی و عدم صدادهی مناسب در این بخش و غیره رنج میبرد.
حقیقتا اینکه رهبر ارکستری، ضعف نوازندگان بادی برنجی را در اجرای اثری از بتهوون یا حتی موتسارت بشنود و در حرکتی، در اولین کنسرت اثری از موسورگسکی(۱) را در برنامه قرار دهد که بیشتر بار قطعه بر دوش برنجی ها و همچنین زهی ها (که به آنها هم اشاره شد) قرار دارد، سئوالی است بی جواب! عجیب تر از آن این است که قطعه مزبور، مجوز ورود نوازندگان جوان به ارکستر نیز بوده است (نوازندگان بادی چوبی که در این قطعه نقش ظریف و حساسی را ایفا میکنند، باید برای آزمون وردی ارکستر، پارت ساز خود در قطعه شبی بر فراز کوه سنگی را اجرا می کردند). به هیچ وجه قابل قبول نیست که نوازندگانی قطعهای را به اجرا بگذارند که در امتحان ورودی، به گفته رهبر ارکستر، به سختی آن را اجرا کردهاند و با ارفاق در آزمون قبول شدهاند.
اما شاید وقت آن فرا رسیده باشد که رهبران ارکستر، که ارزش هنری آنها با بیوگرافی یا بدون بیوگرافی بر همگان روشن است، ضعف های نوازندگان ارکستر را با انتخاب رپرتواری که در حد و اندازه این نوازندگان باشد، پنهان سازند!
حال اگر از تمام اینها بگذریم، دیگر از انتخاب آثاری از راخمانینف و سیبلیوس برای این ارکستر، واقعا نمیتوان به سادگی گذشت. البته مشخص است که در اینجا منظور ساده انگاشتن اجرای آثاری از موتسارت و به طور کل آثاری از دوران کلاسیک یا اوایل دوران رومانتیک نیست، اما شکی نیست که هر چه در تاریخ موسیقی به جلوتر برویم، با آثار پیچیدهتری روبرو خواهیم شد. یقینا تعداد زیادی از مشتاقان موسیقی کلاسیک برای دیدن اثری از سیبلیوس به سالن کنسرت رفته و پس از اجرا در حالی که شدیدا تظاهر میکنند که اجرا و تفسیر رهبر را به خوبی درک کرده اند، هورا کشیده و تقاضای بیز می کنند.
در اینجا باز این نکته را یادآوری میکنم که از همکاری رهبران قبلی با ارکستر سمفونیک تهران نیز هیچ خاطره خوشی در ذهن ها باقی نمانده است. آثاری از دورژاک، بتهوون، ارف، کورساکف، استراوینسکی، پرت و ... که هر کدام به شکلی خراب شدهاند. رهبر فعلی، تمام مشکلات را متوجه رهبران گذشته ارکستر میداند و بعضا از آکوستیک بد تالار وحدت برای اجرای ارکستر سمفونیک نیز گله دارد و بخشی از ضعف کار را به گردن آکوستیک سالن میاندازد که برای ما نیز قابل قبول بود. اما از زمانی که ارکستری کم حجم از یکی از شهرهای کوچک آلمان به ایران آمد و صدای این ارکستر را در همان تالار شنیدیم، بر این فرضیه نیز خط بطلان کشیدیم.
در پایان لازم می دانم به تواناییهای رهبران ایرانی در همکاری با ارکسترهای خوب و حرفهای خارج از ایران که هیچ شکی در آن نیست اشاره کنم و یادآور شوم که ارزش هنری آنها با بیوگرافی یا بدون بیوگرافی بر همگان روشن است. اما شاید وقت آن فرا رسیده باشد که برخی از رهبران ارکستر، با استادی، هنرمندی و زیرکی ضعف های نوازندگان ارکستر را با انتخاب رپرتواری که در حد و اندازه این نوازندگان باشد پنهان سازند! شاید وقت آن فرا رسیده باشد که کسی به رهبران ایرانی که انگیزه زیادی برای انجام کارهای محیرالعقول دارند بفهماند که با یک کوارتت زهی مبتدی و ۴ پنکه سقفی، نمی توان هلیکوپتر کوارتت زهی «کارل هاینز اشتوکهاوزن» را اجرا کرد. ای کاش برخی از رهبران ارکستر ایرانی فراموش نمیکردند که برای رهبری یک ارکستر سمفونیک، به چیزهایی بیش از یک باگت(۲) مناسب و فراک اتو شده احتیاج است!
مهدی جلالی
پینوشت:
۱. اشاره به اجرای اثر «برفراز کوه سنگی» در اجرای اردیبهشت ماه ارکستر سمفونیک
۲. چوب رهبری
پینوشت:
۱. اشاره به اجرای اثر «برفراز کوه سنگی» در اجرای اردیبهشت ماه ارکستر سمفونیک
۲. چوب رهبری
منبع : فرهنگ و آهنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست