شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

زندگی سنگ‌شده


زندگی سنگ‌شده
آدورنو در درس‌‌گفتارهای سال ۱۹۶۵ در‌باره متافیزیک، اصرار‌می‌ورزید که «‌امروزه فرم متافیزیک ضرورتاً ما را متاثر می‌کند» به این معنا که « پرسش [اصلی] هنوز در [باب] امکان‌ زندگی است». چنین پرسشی سرکش است، چراکه امکان زندگی به همه جوانب تجربه انسانی راه ‌می‌گشاید. برای آدورنو، زندگی در جوامع سرمایه‌داری پساجنگی، «حیات بی‌واسطه است و نه زندگی حقیقی.» جورجو آگامبن، فیلسوف معاصر بیشترین تاکید را بر این موضوع داشته که آشوویتس چکیده انقراض و تباهی زندگی در مدرنیته متاخر است. کار آگامبن بر حیات برهنه، آشوویتس و زوال تجربه، قرابت‌هایی با پروژه انتقادی آدورنو دارد. آنها توامان به حیات برهنه یا تخریب‌شده در مدرنیته به‌مثابه‌ فضای خالی‌ای توجه ‌دارند که قدرت می‌تواند در ‌آن تولید شود یا واکنش ‌برانگیزد، و تلاش‌شان معطوف است به تعیین شکل‌هایی از تفکر انتقادی که بر جنبه‌های اساسی نیاز متکی نیست. آگامبن و آدورنو هر دو در‌صدد روشن‌ساختن مفهوم «حیات بی‌واسطه که زندگی حقیقی نیست»، به مثابه‌ شکلی از زندگی بودند که در برخی از مولفه‌هایش به حیات برهنه شبیه است که البته نمی‌تواند به‌حساب نیاید [و] فرصتی است برای ذهنیت انتقادی. ساختار هنجاری مشترک این خطوط فلسفی، طبعاً در تلاش برای ‌رقم‌زدن این فرصت است و در سرنوشت زندگی تخریب‌شده موثر است. آدورنو، این موضوع را همچون مقوله‌ای ضروری طرح می‌کند: انسان‌ها باید تلاش کنند تا «تفکرات و کنش‌های‌شان را به‌گونه‌ای سامان‌دهند که آشوویتس به‌خودی‌خود تکرار نشود».
این مقوله‌ ضروری نوین، از طریق انحطاط درونی‌ زندگی و [توامان] امکان زندگی برای فرارفتن از چنین ذاتی، به نکته‌ای مشترک برای متافیزیک و سیاست در تلاش برای بناشدن بدل می‌گردد. چنین پروژه‌ متافیزیکی‌ای چفت‌وبست مجموعه‌ مفاهیم ساختی یا چندوجهی - امکان، بالقوه‌‌گی و ضرورت- و [همچنین] راه‌هایی است که از طریق ‌آن با مفهوم زندگی مرتبط هستند. برای آدورنو این موضوع، متضمن بازگشت متافیزیک به ماتریالیسم است. در این مورد، من [نیز] با مفاهیم سه‌گانه‌ ساختی در کار آدورنو و آگامبن موافقم. هم آگامبن و هم آدورنو به شکلی از تجربه می‌پردازند که [در‌آن] عملاً حاکم مسلط محدود نیست، اما در عوض، به‌سمت جانشینی نسبت به هر پروژه رهایی می‌رود، خواه این پروژه، از لحاظ گسستن قیود وجود، با میل تعین‌ یابد، خواه از با هر نوع عرضه‌ زندگی فراانسانی. همچنین هر دو متفکر می‌کوشند در مقابل گرایش‌های نیهیلیستی تفکرات ذاتا منفی، از پذیرفتن چنین [تفکرات] صرفاً یاس‌آوری بپرهیزند.
این نهیلیسم، وسوسه ذاتی مفهوم «حیات بلاواسطه و نه زندگی واقعی» است: چنین سازوکاری [حاصل] فضایی دیالکتیکی حول موضوع است، ولی عاقبت اگر تفکر بی‌واسطه باشد، به پیوندی ساده با اشکالی از قدرت تبدیل می‌شود که چنین موقعیتی را پدید می‌آورند. زیرا جنبه‌هایی از حیات برهنه را پیش می‌کشد که از آن و به وسیله آن، رستگاری رخ می‌دهد. طرح رستگاری، غایت انحطاط [زندگی] است. آدورنو، مولفه‌هایی از این موضوع را با پذیرفتن نفی زندگی به مثابه آزادی ارائه می‌کند اما سپس آن را رد می‌کند. ممکن ‌است این موقعیت با آن فلسفه‌ دوران باستان متاخر و مرتبط با همین پرسش (امکان زندگی) قیاس شود. مردم به مانند آتاراکسی (ataraxy) به سمت مصلحت گرایش دارند، این موضوع همه وقایع را شکل می‌دهد و حتی امکان زندگی را در همه جوانب فراهم می‌آورد . . . من می‌خواهم بگویم، این دیدگاه اگرچه ایده‌ آزادی فردی را به آغوش می‌کشد، با این وجود در لحظه‌ کوتاه بی‌عملی، در این معنا که دست‌اندر‌کار فریب نوع انسان از طریق تمامیت است، به نظر می‌رسد هیچ امکان دیگری جز تسلیم نباشد.
هدف من از قرائت توامان آگامبن و آدورنو در این باب، تلاش و ایستادن در برابر نزدیکی به آدورنو در بسیاری از موقعیت‌های مربوط به [کار] آگامبن است. تفاوت‌های این دو از نزدیکی بیش از حد تئوری‌هایشان در باب امکان، بالقوه‌گی و ضرورت بر‌می‌خیزد. این سه تفاوت مربوطند به: (۱) تاکید آگامبن بر مفهوم هایدگری امکان مطلق به‌مثابه تجربه‌کردن، که در تقابل با مفهوم ارسطویی آدورنو از بالقوه‌‌گی است. (۲) متافیزیک هستی آگامبن در برابر ماتریالیسم متافیزیکی آدورنو است (۳) فلسفه رستگاری آگامبن از فلسفه سکولار و فلسفه‌ نفی رستگاری آدورنو متمایز است.
تز مکمل من این است که روش مناسب تفکر سیاسی و هنجاری، در پیوند با تجربه‌ متافیزیکی است که فقط می‌تواند آن مسیری از تفکر آدورنو را توسعه دهد که از گرایش‌های مشابه با برخی نوشته‌های آگامبن متمایز است. بنابراین، آگامبن دیو شر نیکی است که نشان می‌دهد که وسوسه‌ قرائت آدورنو از یک راه فقط می‌تواند به گمراهی بینجامد.
این تلاشی واقعی است، اما نه تا ‌آن اندازه که به‌مثابه همگرایی از تفکرات‌شان درک شود که آلترناتیوی در تقابل با متافیزیک زندگی دلوز ارائه‌ دهد. کار آگامبن و آدورنو در دو راه از دلوز متمایز می‌شود. نخست، تفکر زندگی مربوط به انسان، که متمایز از زندگی فراسوی انسان است. دوم، مستمراً متکی به مفاهیم بالقوه‌گی امکان است که در تقابل با مفهوم واقعی قرار می‌گیرد که تلاش می‌کند مفهوم امکان را به مثابه تفکر سنتی تخریب کند. مقایسه من میان مفاهیم متفاوت ساختی در کار آگامبن و آدورنو، بخشی است از تلاش برای برساختن چهارچوبی برای تفکر که با متافیزیک و زندگی مرتبط است که بقای مفهوم امکان را دنبال می‌کند.
آلاستایر مورگان
ترجمه: سیامک کریمی
منبع: Radical Philosophy, No ۱۴۱
منبع : روزنامه کارگزاران