یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

امام رضا علیه السلام ناخدای کشتی تشیع در میانه طوفان مرو


امام رضا علیه السلام ناخدای کشتی تشیع در میانه طوفان مرو
●حوادث دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام
اكنون جای آن است كه به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم.در این حادثه امام هشتم علی ‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسی كه پیروزی یا ناكامی در آن می‏توانست ‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.در این نبرد رقیب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به میدان آمده بود مامون بود. او با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی ‏بی‏سابقه ‏قدم در میدانی نهاد كه اگر پیروز می‏شد و می‏توانست آن چنان كه برنامه‏ریزی كرده بود كار را به انجام برساند، یقینا به هدفی دست می‏یافت كه از سال چهل هجری - یعنی از شهادت علی‏ بن ابی‏طالب علیه‏السلام - هیچ یك از خلفای ‏اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست‏ یابند؛ یعنی می‏توانست درخت تشیع را ریشه‏كن كند و جریان معارضی را كه همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافت‌های طاغوتی فرو رفته بود به كلی نابود سازد.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به ‏آسانی میسر نبود. قرائن نشان می‏دهد كه مامون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست‏ زده ‏است ‏كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به‏ كار برد، به گمان زیاد این كه ناگهان در مرو شایع شد كه علی ‏بن موسی علیه‏السلام، همه مردم را بردگان خود می‏دانند، جز با دست ‏اندركاری عمال مامون ممكن نبود.
اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مامون‏ فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی كه خود به وجود آورده بود به ‏طور كامل شكست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه ‏كن نشد بلكه حتی ‏سال ‏دویست و یك هجری، یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یكی از پربركت‏ترین ‏سال‌های ‏تاریخ ‏تشیع شد و نفس تازه‏ای در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به بركت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حكیمانه‏ای بود كه ‏آن ‏امام ‏معصوم‏ در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.برای این كه پرتوی بر سیمای این حادثه عجیب افكنده شود به تشریح كوتاهی‏ از تدبیر مامون‏ و تدبیرامام در این حادثه می‏پردازیم.مامون‏ از دعوت ‏امام‏ هشتم‏ به ‏خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‏كرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه‏ فعالیت ‏سیاسی‏ آرام ‏و بی‏خطر بود. همان‏طور كه گفتم شیعیان در پوشش‏ تقیه، مبارزاتی خستگی‏ناپذیر و تمام نشدنی داشتند، این مبارزات كه با دو ویژگی همراه بود، تاثیر توصیف ‏ناپذیری ‏در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یكی مظلومیت ‏بود و دیگری قداست.
شیعیان با اتكاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعی را كه همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‏بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبان ‏خود می‏رساندند و هر كسی ‏را كه از اندك آمادگی برخوردار بود، به آن طرز فكر متمایل و یا مؤمن می‏ساختند و چنین بود كه دائره تشیع، روز به روز در دنیای اسلام گسترش‏ می‏یافت و همان مظلومیت و قداست ‏بود كه با پشتوانه تفكر شیعی اینجا و آنجا در همه دوران‌ها قیام‌های مسلحانه و حركات ‏شورشگرانه ‏را بر ضد دستگاه‌های‏ خلافت ‏سازماندهی می‏كرد.
مامون می‏خواست ‏یكباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان ‏سیاست‏ بكشاند و به این وسیله كارایی ‏نهضت ‏تشیع ‏را كه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این كار مامون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می‏گرفت زیرا جمعی ‏كه ‏رهبرشان‏ فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت ‏و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.
هنگامی كه اباصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: «بارالها ای پدید آورنده آسمان‌ها و زمین، تو شاهدی كه نه من و نه هیچ ‏یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‏ایم و این یكی از همان ستم‌هایی است كه از سوی اینان به ما می‏شود.»این تدبیر می‏توانست فكر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افكاری كه درجامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن ‏را از حد یك تفكر مخالف دستگاه كه اگر چه از نظر دستگاه‌ها ممنوع و مبغوض‏ است ‏از نظر مردم به خصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است ‏خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود، مامون با این كار به همه شیعیان ‏مزورانه‏ ثابت‏ می‏كرد كه ‏ادعای غاصبانه ‏و نامشروع بودن خلافت‌های مسلط كه ‏همواره‏ جزء اصول اعتقادی شیعه به حساب می‏آمده است‏ یك حرف بی‏پایه و ناشی از ضعف و عقده‏های حقارت بوده است، چه اگر خلافت‌های دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون ‏هم ‏كه جانشین‏ آنهاست‏ می‏باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون علی‏ بن ‏موسی الرضا علیه‏السلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینی مامون او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه ‏خلفا هم از مشروعیت ‏برخوردار بوده ‏باشند و این، نقض همه ادعاهای شیعیان است، با این كار نه فقط مامون از علی‏ بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، بر مشروعیت‏ حكومت ‏خود و گذشتگان اعتراف می‏گرفت ‏بلكه یكی از اركان اعتقادی تشیع یعنی ظالمانه بودن پایه حكومت‌های قبلی را نیز درهم می‏كوبید.
علاوه بر این ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی‏اعتنایی ائمه به ‏دنیا نیز با این كار نقض می‏شد كه‏ آن ‏حضرات‏ فقط در شرایطی كه به دنیا دسترسی نداشته‏اند نسبت ‏به آن زهد می‏ورزیدند و اكنون كه درهای بهشت دنیا به روی آنان باز شد به ‏سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن متنعم كردند.
سوم، این كه ‏مامون ‏با این كار، امام را كه ‏همواره ‏یك ‏كانون ‏معارضه‏ و مبارزه بود در كنترل دستگاه‌های خود قرار می‏داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می‏آورد و این موفقیتی بود كه هرگز هیچ یك از اسلاف مامون چه بنی‏امیه و چه بنی‏عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، این كه امام را كه یك عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤال‌ها و شكوه‏ها بود در محاصره ماموران حكومت ‏قرار می‏داد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می‏زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‏افكند.
پنجم، این بود كه با این ‏كار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی كسب می‏كرد. طبیعی بود كه در دنیای آن روز همه او را بر این كه فرزندی از پیغمبر و شخصیتی مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران می‏كاهد و بر آبروی دنیا طلبان می‏افزاید.
ششم، آن كه در پندار مامون، امام با این ‏كار به یك توجیه‏گر دستگاه خلافت ‏بدل می‏گشت، بدیهی است‏ شخصی در حد علمی و تقوایی امام با آن ‏حیثیت ‏و حرمت‏ بی‏نظیری كه وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت ‏برعهده می‏گرفت هیچ نغمه مخالفی نمی‏توانست ‏خدشه‏ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد؛ این خود در حكم حصار منیعی بود كه می‏توانست همه خطاها و زشتی‏های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.به جز اینها هدف‌های دیگری نیز برای مامون متصور بود.
چنان كه مشاهده می‏شود این تدبیر به ‏قدری پیچیده و عمیق است كه یقینا هیچ ‏كس‏ جز مامون نمی‏توانست آن را به خوبی هدایت كند و بدین جهت ‏بود كه دوستان و نزدیكان مامون از ابعاد و جوانب آن بی‏خبر بودند. از برخی گزارش‌های تاریخی چنین برمی‏آید كه حتی «فضل ‏بن سهل» وزیر و فرمانده كل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست، بی‏خبر بوده است. مامون ‏حتی‏ برای ‏این كه هیچ‏گونه ضربه‏ای‏ برهدف‌های وی از این حركت پیچیده وارد نیاید داستان‌های جعلی برای‏علت ‏و انگیزه ‏این اقدام می‏ساخت و به این و آن می‏گفت.
حقا باید گفت ‏سیاست مامون از پختگی و عمق بی‏نظیری برخوردار بود. اما آن سوی دیگر این صحنه نبرد، امام علی‏ بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، است و همین است كه علی‏رغم زیركی شیطنت‏آمیز مامون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حركتی بی‏ اثر و بازیچه‏ای كودكانه بدل می‏كند، مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه ‏گذاری عظیمی كه در این راه كرد از این عمل نه تنها طرفی بر نبست ‏بلكه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری كه با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علی ‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طوری ‏كه بعد از گذشت مدتی كوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را كان ‏لم ‏یكن شمرده، بالاخره همان شیوه‏ای را در برابر امام در پیش بگیرد كه همه گذشتگانش در پیش‏ گرفته‏ بودند یعنی «قتل» و مامون كه در آرزوی چهره قداست مآب خلیفه‏ای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبله‏ای كه همه خلفای پیش از او در آن سقوط كرده بودند، - یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و كبر- فرو غلطید. دریده شدن پرده ریای مامون را در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی در ده‌ها نمونه می‏توان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی‏ بن اكثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم ‏بن ‏مهدی ‏و آراستن بساط عیش و نوش و پرده ‏دری در دارالخلافه او در بغداد است.
●سیاست‌های و تدابیر امام
اكنون به تشریح سیاست‌ها و تدابیر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، در این حادثه می‏پردازیم:
۱- هنگامی كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضایی خود پر كرد، به طوری كه همه در پیرامون امام یقین كردند كه مامون با نیت ‏سوء حضرت ‏را از وطن خود دور می‏كند. امام بد بینی خود به مامون را با هر زبان ممكن به همه گوش‌ها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام می‏داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست، همه كسانی‏ كه باید طبق انتظار مامون نسبت‏ به او خوش‏بین و نسبت ‏به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‏شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از كینه مامون كه امام عزیزشان را این ‏طور ظالمانه از آنان جدا می‏كرد و به قتلگاه می‏برد لبریز شد.
۲- هنگامی كه در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نكرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‏ جا پیچید كه علی ‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مامون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است، دست ‏اندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند ناشیانه امتناع امام را همه ‏جا منتشر كردند حتی فضل‏ بن سهل در جمعی از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‏ام امیرالمؤمنین آن را به علی‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام تقدیم می‏كند و علی‏ بن موسی دست رد به سینه او می‏زند.
خود امام در هر فرصتی، اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن می‏رساند وهمواره می‏گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول كردم. طبیعی بود كه این سخن همچون عجیب‏ترین پدیده سیاسی، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسی مثل مامون فقط به دلیل آن كه از ولیعهدی برادرش امین عزل شده است ‏به جنگی چند ساله دست می‏زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل می‏رساند و سر برادرش را از روی خشم شهر به شهر می‏گرداند كسی مثل‏ علی ‏بن ‏موسی‏الرضا علیه‏السلام، پیدا می‏شود كه به ولیعهدی با بی‏اعتنایی نگاه می‏كند و آن را جز با كراهت و در صورت تهدید به قتل نمی‏پذیرد.مقایسه‏ای كه از این رهگذر میان امام ‏علی ‏بن ‏موسی ‏الرضا علیه‏السلام، و مامون عباسی در ذهن‌ها نقش می‏بست درست عكس آن چیزی را نتیجه می‏داد كه مامون به خاطر آن سرمایه‏گذاری كرده بود.
۳- با این همه علی‏ بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، فقط بدین ‏شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچ یك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون كه فكر می‏كرد فعلا در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدا به تدریج می‏توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش بر آب می‏شد و بیشتر هدف‌های او برآورده نمی‏گشت.
امام در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت ‏نیز برخوردار بود چهره‏ای به خود می‏گرفت كه گویی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امری نه نهی نه تصدی مسؤولیتی، نه قبول شغلی، نه دفاعی از حكومت و طبعا نه هیچ ‏گونه توجیهی برای كارهای آن دستگاه.روشن است كه عضوی در دستگاه حكومت كه چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیت‌ها كناره می‏گیرد، نمی‏تواند نسبت‏ به آن دستگاه صمیمی و طرفدار باشد، مامون به خوبی این نقیصه را حس می‏كرد و لذا پس از آن كه كار ولیعهدی انجام گرفت‏ بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلی با لطائف‏ الحیل به مشاغل خلافتی بكشاند و سیاست مبارزه منفی امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثی می‏كرد.
یك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل می‏كند كه مامون به امام می‏گوید اگر ممكن است‏ به كسانی كه از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی كه اوضاع آن پریشان است، چیزی بنویسد و امام استنكاف می‏كند و قرار قبلی كه همان عدم دخالت مطلق است را به یادش می‏آورد. نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است كه مامون به این بهانه «كه مردم قدر تو را بشناسند و دل‌های آنان آرام گیرد»، امام را به امامت نماز عید دعوت می‏كند، امام استنكاف می‏كند و پس از این كه مامون اصرار را به نهایت می‏رساند امام به این شرط قبول می‏كند كه نماز را به شیوه پیغمبر و علی‏ بن ابی‏طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‏ای می‏گیرد كه مامون را از اصرار خود پشیمان می‏سازد و امام را از نیمه ‏راه نماز برمی‏گرداند، یعنی به ناچار ضربه‏ای دیگر بر ظاهر ریاكارانه خود وارد می‏سازد.
۴- اما بهره‏برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدی، دست ‏به حركتی می‏زند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل‌بیت در سال چهلم هجری تا آن ‏روز و تا آخر دوران خلافت ‏بی‏نظیر بوده است و آن برملا كردن داعیه امامت ‏شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیك گفته نشده بود به صدای بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آنها قرار نمی‏گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون كه در آن قوی‌ترین استدلال‌های امامت را بیان فرموده است؛ نامه جوامع‏الشریعه كه در آن همه رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل ‏بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت كه در مرو برای عبد العزیز بن مسلم بیان كرده است؛ قصائد فراوانی كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربی به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام علیه‏السلام است. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری‏ از آفاق اسلامی ‏هنگامی‏ كه خبر ولایتعهدی ‏علی ‏بن ‏موسی ‏الرضا علیه‏السلام رسید در خطبه فضائل اهل بیت ‏بر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سال‌های متمادی دیگر كسی جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نیكی یاد می‏شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت ‏قلب گرفتند، بی‏خبرها و بی‏ تفاوت‌ها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شیعه معارفی را كه تا آن روز جز در خلوت نمی‏شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
۵- در حالی ‏كه مامون امام را جدا از مردم می‏پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله‏ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‏خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‏داد. با این كه مامون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را طوری انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین ‏شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هایی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث‏ سلسلهٔالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏های دیگری نیز آشكار ساخت و در جای ‏جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلی و اقامتگاه دستگاه خلافت ‏بود هر گاه فرصتی دست‏ داد حصارهای‏ دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه ‏جمعیت ‏مردم ‏شكافت.
۶- نه ‏تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام ‏به ‏سكوت‏ و سازش‏ تشویق نشدند بلكه قرائن حاكی ‏از آن است كه وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی كه بیشترین دوران‌های عمر خود را در كوه‌های صعب‏العبور و آبادی‌های دور دست و با سختی و دشواری می‏گذراندند با حمایت امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام، حتی مورد احترام ‏و تجلیل كارگزاران حكومت ‏در شهرهای‏ مختلف ‏نیز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانی چون دعبل كه هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی‏خوش نشان‏ نداده و در دستگاه ‏آنان رحل اقامت نیفكنده بوده ‏و هیچ ‏كس‏ از سرجنبانان خلافت از تیزی زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاه‌های دولتی به ‏سر می‏برد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش‏ خود حمل ‏می‏كرد و میان ‏شهرها و آبادی‌ها سرگردان ‏و فراری ‏روزگار می‏گذرانید، توانست‏ به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروف‌ترین و شیواترین ‏قصیده ‏خود را كه ادعانامه نهضت ‏نبوی ضد دستگاه‌های‏ خلافت اموی ‏وعباسی ‏است‏ برای آن حضرت بسراید و شعر او در زمانی كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طوری كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه می‏شنود.
اكنون ‏بار دیگر نگاهی بر وضع كلی صحنه این نبرد پنهانی كه مامون آن را به ابتكار خود آراسته و امام ‏علی بن موسی‏ الرضا علیه‏السلام، را با انگیزه‏هایی كه اشاره شد به آن میدان كشانده بود می‏افكنیم:
یك‏ سال پس از اعلام ولیعهدی
یك‏ سال پس از اعلام ولیعهدی وضعیت چنین است:
مامون ‏چه ‏در متن ‏فرمان ‏ولایتعهدی‏ و چه در گفته‏ها و اظهارات دیگر امام را به فضل و تقوی و نسب رفیع و مقام علمی‏ منیع ستوده ‏است و او اكنون در چشم آن مردمی كه برخی از او فقط نامی شنیده و حتی به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یك چهره در خور تعظیم و تجلیل و یك انسان شایسته خلافت كه از خلیفه به سال علم و تقوی و خویشی با پیغمبر، بزرگتر و شایسته‏تر است‏ شناخته‏اند. مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت ‏خود منصرف سازد بلكه حتی علی‏ بن موسی علیه‏السلام، مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است در مدینه، مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی ‏بن موسی علیه‏السلام، به تهمت‏ حرص ‏به ‏دنیا و عشق ‏به ‏مقام ‏و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.كوتاه سخن آن كه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست‏ بدهد.
اینجا بود كه ‏مامون ‏احساس شكست و خسران كرد و درصدد برآمد كه خطای فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایه‏گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی‏ناپذیر دستگاه‌های خلافت ‏یعنی ائمه اهل بیت علیهم‏السلام، به همان شیوه‏ای متوسل شود كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنی قتل.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به ‏آسانی میسر نبود. قرائن نشان می‏دهد كه مامون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست‏ زده ‏است ‏كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به‏ كار برد، به گمان زیاد این كه ناگهان در مرو شایع شد كه علی ‏بن موسی علیه‏السلام، همه مردم را بردگان خود می‏دانند، جز با دست ‏اندركاری عمال مامون ممكن نبود.
هنگامی كه اباصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: «بارالها ای پدید آورنده آسمان‌ها و زمین تو شاهدی كه نه من و نه هیچ ‏یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‏ایم و این یكی از همان ستم‌هایی است كه از سوی اینان به ما می‏شود.»
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام می‏رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی ‏كه ‏امام مناظره‏كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه‏ جا پیچید مامون درصدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله‏ای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند.البته چنان كه می‏دانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه می‏یافت قدرت علمی امام‏ آشكارتر می‏شد و مامون از تاثیر این وسیله ناامیدتر.
بنابر روایات یك یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوكران و ایادی خود ریخت و یك بار هم حضرت را در سرخس‏ به زندان ‏افكند اما این شیوه‏ها هم نتیجه‏ای جز جلب اعتقاد همان دست‏اندركاران به رتبه معنوی امام، به بار نیاورد، و مامون درمانده‏تر و خشمگین‏تر شد، در آخر چاره‏ای جز آن نیافت كه به دست ‏خود و بدون هیچ واسطه‏ای امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، دست‏ خود را به جنایت‏ بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.
مهمترین‏ چیزی ‏كه ‏در زندگی ائمه علیهم‏السلام، به ‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسی» است.
در تمام دوران صد و چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدی‏امام هشتم علیه‏السلام، جریان‏ وابسته به امامان اهل بیت‏ یعنی شیعیان‏ همیشه بزرگ‌ترین و خطرناك‌ترین دشمن دستگاه‌های خلافت ‏به حساب می‏آمد.
مامون‏ از دعوت‏ امام ‏هشتم به‏ خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‏كرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه‏ فعالیت ‏سیاسی ‏آرام‏ و بی‏خطر بود .
دوم، این كه‏ مامون‏ با این كار، امام را كه‏همواره یك ‏كانون ‏معارضه‏ و مبارزه بود در كنترل دستگاه‌های خود قرار می‏داد.
سوم، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود، مامون با این كار به همه شیعیان مزورانه ثابت می‏كرد كه ادعای‏ غاصبانه ‏و نامشروع بودن خلافت‌های مسلط كه همواره‏ جزء اصول‏ اعتقادی شیعه به حساب می‏آمده است ‏یك حرف بی‏پایه و ناشی ‏از ضعف و عقده‏های حقارت بوده است.
هنگامی كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضایی خود پر كرد، به طوری كه همه كس در پیرامون امام یقین كردند كه مامون با نیت‏سوء حضرت‏ را از وطن خود دور می‏كند.
هنگامی كه در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت‏ مطرح شد حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نكرد، آن را نپذیرفتند.
امام در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهره‏ای به خود می‏گرفت كه گویی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است.
كوتاه سخن آن كه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست ‏بدهد.قرائن نشان می‏دهد كه مامون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست ‏زده ‏است ‏كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به ‏كار برد.
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام می‏رفت نیز از جمله همین تدابیر است.هنگامی كه امام مناظره‏كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب ‏كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه ‏جا پیچید مامون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله‏ای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب‏ كند. البته چنان كه می‏دانیم هر چه ‏تشكیل‏ مناظرات‏ ادامه‏ می‏یافت ‏قدرت علمی امام آشكارتر می‏شد و مامون از تاثیر این وسیله نومیدتر. بنابر روایات یك یا دوبار توطئه قتل امام را به وسیله نوكران و ایادی خود ریخت و یك بار هم حضرت را در سرخس به زندان افكند اما این شیوه‏ها هم نتیجه‏ای جز جلب اعتقاد همان دست‏اندركاران را به رتبه معنوی امام به بار نیاورد و مامون درمانده‏تر و خشمگین‏تر شد. در آخر چاره‏ای جز آن نیافت كه به دست ‏خود و بدون هیچگونه واسطه‏ای امام را مسموم‏ كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست ‏و سه هجری، یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك ‏سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، دست ‏خود را به جنایت ‏بزرگ و فراموش ‏نشدنی قتل امام آلود.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید