جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

راه رسیدن به مقامات معنوی


راه رسیدن به مقامات معنوی
در مقاله حاضر نویسنده با تأکید بر ضرورت توجه انسان به فقرذاتی خویش در برابر هستی مطلق یعنی خداوند متعال در کنار فعلیت بخشی به توانمندیها و ظرفیتهای خویش، خود برتربینی و توجه تعلق آمیز به دنیا را دو عامل مهم در بازماندن از مقامات معنوی برمی شمارد. با هم آن را می خوانیم.
● ضرورت توجه به فقرذاتی خویش
از عارفی پرسیدند: راه رسیدن به مقامات معنوی چیست؟ گفت چشم بر خود و دنیا بستن؛ چه اگر خود و یا دنیا را ببینی، سقوط کنی. بی گمان آن چه سد راه آدمی در رسیدن به همه کمالات انسانی است، خودبینی و دنیاخواهی است. کسی که خود را چنان که هست نشناسد و تنها به ظرفیت ها و توانمندی های فعلی خود به عنوان اشرف آفریده ها بنگرد، در دام خودبینی و یا خود برتربینی می افتد و نمی تواند فقرذاتی خویش را ببیند.
قرآن هنگامی که از اهل سقوط و هبوط سخن به میان می آورد به کسانی اشاره می کند که خود را چنان که هست ندیدند و تنها توانمندی ها و ظرفیت ها و توانمندی های فوق العاده خویش را دیدند. از این رو حتی مخلصان و اهل بصیرت را در معرض خطر عظیم دانسته اند؛ یعنی کسانی که توانستند با تلاش خویش بسیاری از توانمندی های سرشته شده در نهاد آدمی را به فعلیت برسانند و اهل بصیرت گردند و ملکوت چیزها و دنیا را ببینند و در آن تصرف کنند. ولی چون هست خود را و نقش فریبنده دنیا را ندیدند سقوط کرده و در دام وسوسه های شیطانی و الهامات دروغین افتادند.
خداوند در داستان سامری و حکایت بلعم باعورا دو نمونه کسانی را بیان و معرفی می کند که توانستند گام های بلندی بردارند ولی در نهایت به سبب خودبینی و فراموشی و غفلت از فقرذاتی خود و نقش فریبنده دنیا و الهامات و وسوسه های شیطانی سقوط کردند.
البته این اختصاص به بشر ندارد و دیگر موجودات و آفریده های مختار چون جنیان نیز با چنین آزمون های دشواری مواجه هستند.
خداوند در آیات متعدد گزارشی کامل از هبوط آدم(ع) و ابلیس و سپس سقوط ابلیس ارائه می دهد. حضرت آدم(ع) با عنایت خاص خداوندی در مقام تجلی خلافت اسمایی الهی پس از تعلیم و جعل آن از سوی خداوند نشست و همه آفریده های الهی بر او سجده بندگی و اطاعت کردند. این دست یابی به مقام برای حضرت آدم(ع) به سبب این که عوامل فریبنده را جدی نگرفت و غفلت نمود موجب شد تا در دام وسوسه های ابلیسی گرفتار آید و از مقام بهشتی خویش هبوط کند. هر چند که وی با انابه و بازگشت به سوی خداوند به سرعت راه را بر ابلیس و سقوط بست و در مقام زمینی از همان مقام خلافت الهی خویش بهره مند شد ولی چشم بر وسوسه های فریبنده دنیانبستن و خوردن از درخت ممنوع موجب شد تا این گونه هبوط کند و از مقامی فروافتد که در آن مقام در آسایش و آرامش نسبی مطلق گونه ای بود که گرسنگی و تشنگی و آفتاب سوزان و سرمای سخت در آن راه نداشت.
ابلیس نیز که با عبادت ها و تلاش های پیشین خود به مقامات عالی رسیده بود و خود را به میان ملاءاعلی رسانده و با فرشتگان این مقام به عبادت می پرداخت به سبب این که خویشتن را برتر از آن چه بود، دید نسبت به فرمان الهی بی اعتنایی کرد و هبوط خویش را از مقامات معنوی رقم زد و از میان فرشتگان رانده گشت. این گونه است که ابلیس با خودبینی، رجیم الهی و مقامات معنوی و ملا اعلی شد. ابلیس خود را در مقامات دید و توانایی ها و ظرفیت ها خویش را شناخت ولی فقرذاتی خویش را ندید که «انتم الفقراء الی الله و الله هوالغنی الحمید».
● خودبینی، زمینه ساز سقوط و انحطاط معنوی
وقتی شخص خود را ببیند و این خودبینی براساس معرفت کامل و تمام نباشد و تنها به مثبت ها و توانمندی های خویش توجه کند. در آن هنگام است که سقوط و هبوط وی امری طبیعی و برآیندی عادی است. ابلیس در این خودبینی بلکه خود برتر بینی خویش می گوید: من از آدم بهترم. بنابراین من نمی بایست از آدم به عنوان خلافت اللهی اطاعت و تبعیت نمایم بلکه اوست که می بایست مرا به سبب این توانمندی های فعلیت یافته و ظرفیت های وجودی تبعیت کند و به جای آن که من بر او سجده برده و تسخیر تکوینی و تشریعی وی را بپذیرم او می بایست این گونه عمل کند و خلافت الهی را به من واگذار نماید.
ابلیس برای رسیدن به مقامات، تلاش های جانکاه و زحمت های بسیاری کشید؛ زیرا جنیان در مقام مثال و قوه متخیله و خیال هستند و از عقل بهره ای در اندازه این مقام برده اند. این گونه است که او با همه تلاش های خویش نتوانسته بود به مقام عقل و نور محض برسد و چنان که قرآن بیان می کند وی با همه تلاش خویش و رسیدن به عالم قدس نتوانسته بود مراتب عالی عالم قدس را درک کند و با فرشتگان آن عالم هم نشین و هم جلیس شود. از این رو وقتی خود برتر بینی خویش را در قالب کلمات و عبارات بیان می دارد و در عمل از سجده و پذیرش تسخیر تشریعی سرباز می زند (زیرا چه بخواهد و چه نخواهد مسخر تکوینی آدم است) خداوند به او می فرماید: آیا تو از فرشتگان عالین شده ای و در آن مقام نشسته ای؟ (مقام فرشتگان عالین و کروبین مقام فرشتگانی چون روح اعظم، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل است.)
علت عدم حضور وی در این مقام ظرفیت های طبیعی وی است که از عنصر آتش ساخته شده است و موجودی با توانایی های ناری و آتشی است هرچند که از مارج آن ساخته شده است ولی این مارج من النار نیز خود ظرفیت ها و توانمندی های محدودی دارد. براین اساس از عنصر خاک، موجودی آفریده شده که از ظرفیت ها و توانمندی های بیش تری برای فعلیت یابی همه اسمای الهی حتی اسمایی که خاص فرشتگان مقرب و عالین و کروبین است برخوردار می باشد. این گونه است که انسان می توانست چون حضرت محمد(ص) و ولی اللهی چون امیرمؤمنان(ع) به حکم جان و نفس پیامبر بودن (انفسنای سوره مباهله) به قاب قوسین او ادنی (نجم) برسد و از فرشتگان کروبی و عالین چون جبرئیل که به نظر همان روح اعظم است فراتر رود به عبارت دیگر موجودی از عنصر خاک با تمام انفعال محض خویش از چنان فعلیت و فعال بودنی برخوردار است که می تواند از همه موجودات برتر رود و در مقام اشرفیت آفریده ها قرار گیرد.
● توجه به نقص عرضی خود
اما ابلیس این ناتوانی و فقر خویش را ندید و خودبینی و بلکه خود برتر بینی او موجب شد تا این گونه پر پرواز خویش را قطع کرده و سقوط نماید و حتی به خود فرصت این را نبخشید تا دیگر مقامات و ظرفیت های ناری خویش را فعلیت بخشد و از همه ابعاد وجودی خود و از نقص و کمال عرضی و ذاتی خویش آگاه شود.
اگر ابلیس و دوستان وی چون سامری و بلعم باعوراها به خود اجازه می دادند که در کنار توانمندی ها و ظرفیت های فعلیت یافته خویش به نواقص عرضی و یا ذاتی خویش توجه کنند درمی یافتند که در برابر خداوند هیچ هستند و آن چه به آن معنا و مفهوم وجودی می بخشد، ذات هستی بخش خداوندی است.
ابلیس و یاران وی نقص عرضی خویش را ندیدند؛ یعنی نتوانستند و یا نخواستند که به خود مراجعه کنند و معرفت تام و تمامی از خود به دست آورند که هنوز تا رسیدن به چکاد مقامات ظرفیتی خویش راه بسیار است و هنوز بسیاری از اسمای ودیعت نهاده را فعلیت نبخشیده و یا فعلیت تام و کمالی نداده اند و همانند خرده پول دارای سر و صدای بسیاری هستند؛ چون اگر کوزه نیمه پر باشد با هر حرکتی صدا می کند ولی اگر پر باشد و دیگر فضایی نماند، آب در کوزه با همه حرکت های شدید اصلاً صدائی از آن بیرون نمی آید؛ از این رو هر که بیش تر داشت و پر بود یا به نیمه پر نزدیک بود، یا کم صداست و یا اصلاً صدایی از وی درنمی آید و در مقام خاموشی نشسته است. این گونه است که عارفان و اصل بر خلاف علم آموزان راه کمال، بی سر و صدا هستند و چنان که در برخی از روایت است یاران و دوستان خدا در میان مردمان گم و ناشناخته اند؛ زیرا هیچ گونه سر و صدایی از ایشان شنیده نمی شود و در مقام سکوت و خاموشی هستند و هرچه تکانشان بدهی از ایشان صدایی درنمی آید و سخنی به زبان و عملی از قبیل تصرفات از آنان صادر نمی شود.
ابلیس اگر به خود می نگریست درمی یافت که هنوز برای فعلیت بخشی همه اسمای ودیعت نهاده شده و یا فعلیت بخشی کمال و تمام آن راهی بس دور و دراز در پیش دارد و این دنیایی که او در آن زیست می کرد چنین ظرفیتی برای او فراهم نمی آورد و یا اگر می آورد با محدودیت های خاص خودش بود.
اگر ابلیس به نقص ذاتی خویش توجه می کرد درمی یافت که وی نتوانسته تا مقام عالین بالا رود؛ زیرا اصولاً از چنین ظرفیت و توانمندی ذاتی برخوردار نبود؛ پس نمی توانست خلافت خداوندی را نسبت به انسانها و فرشتگان به عهده گیرد؛ درحالی که آدم(ع) از چنین ظرفیت ذاتی و فعلیت یابی آن به عنایت خداوندی برخوردار بود و می توانست مدیریت و ربوبیت طولی خداوندی را حتی نسبت به فرشتگان عالین و کروبی داشته باشد؛ از این رو به حکم الهی همه فرشتگان در همه مقامات از عالی و غیرعالی بر او به اطاعت سجده بردند و پذیرفتند که تحت تسخیر وی خود را به کمالاتی فزون تر برسانند و یا فیض را به واسطه آدمی دریافت کنند.
پس هر کس که بخواهد پر پرواز داشته باشد و در مسیر تعالی و کمالی هم چنان پرواز کند می بایست چشم بر خود ببندد و خود را نبیند و تنها خدا را به عنوان کمال مطلق درنظر آورد. از این رو گفته اند معرفت نفس یعنی شناخت ظرفیت ها و توانمندی های بشری در کنار نقص عرضی و ذاتی خویش، موجب می شود تا آدمی در مسیر معرفت الهی گام های بلندی بردارد. این بدان معنا است که آدمی وقتی خود را شناخت چنان که بایسته و شایسته است، از خودبینی رهایی می یابد چه برسد به این که گرفتار خود برتر بینی بشود.
● دنیا طلبی، مانع دوم رسیدن به مقامات
مشکل دوم در راه پرواز و رسیدن به مقامات، دنیا بینی است و آن این است که شخص یا تنها دنیا را ببیند و اصولاً آخرت را نبیند و با این که در دام وسوسه های دنیا قرار گیرد و به آن بچسبد. این همان کاری است که بلعم باعورا با خود کرد و (اخلد الی الارض) شد چنان که خداوند از علل سقوط و نتایج آن در قرآن گزارش می کند.
آیات بسیاری از قرآن به نقش دنیاطلبی و دنیاخواهی بشر به عنوان علل و عوامل سقوط و هبوط توجه می دهد. از این رو هرکسی که بخواهد در مسیر کمالی قرار گیرد باید از دنیا برهد و محبت دنیا وی را به خود مشغول نسازد.
چشم دوختن به دنیا و منافع زودگذر آن موجب می شود تا انسان وسوسه آن شود و نتواند از خاک جان بکند و به افلاک پرواز کند. راه رهایی از خاک آن است که از خاک و ظواهر رنگارنگ و فریبنده آن چشم بپوشد و به آسمان حق و حقیقت چشم باز کند. چشم فرو بستن بر خاک به معنای رهایی از دام آن است.
اهمیت دنیا
این مطلب در آیات قرآنی چنان مورد تأکید قرار گرفته که برخی را این توهم پیش آمده که اصولاً دنیا به معنای دام است. اما باید دانست که این دنیا مکان دست یابی به پرواز آدمی است و آدمی جز در دنیا نمی تواند اسمای الهی را به فعلیت رساند. از این رو درباره دنیا آن چه مهم است تغییر در برداشت ها و زاویه نگاه است نه این که آدمی دنیا را امری باطل بشمارد؛ زیرا خداوند دنیا را نیز دارای حیات می داند هرچند که نسبت به آخرت که حیات مطلق است دنیا حیاتی همراه با نیستی و بطلان دارد.
آن چه انسان لازم است از دنیا برگیرد همان بخش حیاتی آن است که آدمی را در مسیر کمالی قرار می دهد. این بخش حیاتی را شریعت اسلام به شکل حلال بیان داشته تا از بخش غیرحیاتی و زیانبار آن که حرام است جدا شود.
علی رضایی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید