شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

در کشاکش فرهنگ و قدرت


در کشاکش فرهنگ و قدرت
یکی از شخصیت های تاریخ معاصر ایران که از دوران انقلاب مشروطه تا به سلطنت رسیدن محمدرضا پهلوی، نقش پررنگی در عرصه سیاست داشته، محمدعلی فروغی است. ذکاءالملک فروغی نزدیک به ۴۰ سال از عمرش را در مهم ترین مناصب سیاسی، دولتی و کرسی های تدریس و تحقیق سپری کرد. او مانند دیگر بازماندگان و پرورش یافتگان مکتب مشروطیت، در سیاست و فرهنگ توامان قدم گذاشت. فروغی علاوه بر وکالت و ریاست مجلس، پنج بار وزیر امور خارجه، چهار بار وزیر دارایی، سه بار وزیر عدلیه، چهار بار وزیر فرهنگ و یک بار وزیر اقتصاد ملی و وزیر دربار شد و طی دوران نخست وزیری اش، هفت بار کابینه تشکیل داد. ذکاءالملک اولین و آخرین رئیس الوزرای رضاخان بود و با به قدرت رساندن محمدرضا پهلوی، نخست وزیرش شد.
● آغاز زندگی
در نیمه قرن سیزدهم و در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار محمدعلی فروغی به سال ۱۲۵۴ ه ش در تهران به دنیا آمد. جد او حاجی محمدمهدی اصفهانی معروف به ارباب برای تجارت به هندوستان می رفت و نخستین کسی بود که تریاک را در اصفهان رواج داد. در اسناد محرمانه وزارت امور خارجه بریتانیا، محمدعلی فروغی چنین معرفی شده است؛« ذکاءالملک فرزند میرزا محمدحسین متولد شهر اصفهان و از یک خانواده یهودی». مهدی بامداد، ملک الشعرای بهار، احمد کسروی و حبیب یغمایی نیز او را یهودی زاده معرفی کرده اند. محمدحسین فروغی از ادبای اواخر دوره ناصری تا انقلاب مشروطه بود و به فرمان ناصرالدین شاه و به دلیل شعری که در مدح او گفته بود، فروغی تخلص می کرد. او با لقب ذکاءالملک در وزارت انطباعات و زیر نظر اعتماد السلطنه به مترجمی زبان عربی مشغول بود. محمدعلی فروغی تحصیلاتش را به مدت هفت سال نزد پدرش آغاز کرد. در کلاس درس پدر، ادبیات فارسی و عربی و زبان فرانسه را کاملاً آموخت و در کنار یادگیری قرآن و شرعیات از آموزش فلسفه و عرفان هم بهره مند شد. با آمادگی وارد مدرسه دارالفنون شد و در عین شیفتگی ادبیات و فلسفه و تاریخ به توصیه مدیر مدرسه به طب روی آورد. اما پس از چند سال از ادامه راه منصرف شد. محمود فروغی به نقل از خاطرات پدر می گوید؛ «دیدم طب را با این ترتیب نمی شود یاد گرفت.
نه سالن تشریح داشتیم و نه وسایل امروزی در اختیارمان بود.» پس او به مسیر ادب و فلسفه بازگشت و از ۱۵ سالگی در دارالترجمه همایونی به خدمت پرداخت و از ۱۸ سالگی همزمان در مدارس علمیه و دارالفنون به تدریس مشغول شد. او ضمن تحصیل و تدریس به مدارس صدر، مروی و سپهسالار می رفت تا فلسفه اسلامی بیاموزد. وی پس از چندی با تسلطی که به زبان فرانسه داشت سیر فلاسفه غرب را به فارسی ترجمه کرد و حاصل کارش کتاب معروف «سیر حکمت در اروپا» شد. از سال ۱۳۱۴ پدرش مجله «تربیت» را منتشر می کرد و او به عنوان سردبیر مقالات بسیاری درباره قانون، مدرسه و تجدد نوشت و این کار به مدت ۱۰ سال تداوم پیدا کرد. زمانی که پدرش به استادی مدرسه عالی علوم سیاسی برگزیده شد، همراه او به تدریس تاریخ پرداخت تا روزی که به جای پدر بر مسند ریاست این مدرسه تکیه زد. مدرسه عالی علوم سیاسی به همت نصرالله خان مشیرالدوله بنیانگذاری شد و مهم ترین سیاستمداران عصر پس از مشروطه در آنجا تحصیل کردند. ذکاءالملک فروغی در ۳۲ سالگی از بنیانگذاران لژ بیداری ایرانیان (فراماسونری) بود و به مقام استاد اعظم رسید. مدرسه عالی علوم سیاسی نیز که توسط فراماسون های سرشناس مانند مشیرالدوله و پسرش پایه گذاری شده بود، تفکرات فراماسون ها را در میان جوانان و تحصیلکردگان اشاعه می داد. فروغی چه در کسوت تدریس مدرسه علوم سیاسی و مدیریت آن و چه در کسوت سیاست و افت و خیزهایش تلاش می کرد استعدادهای علمی و فرهنگی را به سوی تفکرات روشنفکری جذب کند. او با تالیف نخستین متون اقتصاد سیاسی، حقوق اساسی، فلسفه جدید و متون درسی تاریخ جایگاه ارزشمندی در تحول و رشد علوم انسانی پیدا کرد. فروغی با تاسیس فرهنگستان زبان به پالایش زبان فارسی همت گماشت و کتاب آیین سخنوری، تصحیح بوستان و گلستان سعدی، رباعیات خیام، گزیده شاهنامه فردوسی، تحریر صدها مقاله ادبی و فرهنگی بسیاری از کتب او نظیر «سیر حکمت در اروپا و اصول ثروت ملل» هنوز از اعتبار علمی خوبی برخوردار هستند.
● حضور در عرصه سیاسی
با پیروزی نهضت مشروطه، محمدعلی فروغی از سوی صنیع الدوله به عنوان مسوول امور دبیرخانه مجلس شروع به کار کرد. پس از استبداد صغیر فروغی در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و به ریاست مجلس رسید و در سال های پس از آن تا به سلطنت رسیدن رضاخان مهم ترین پست های دولتی و اجرایی را در وزارتخانه های مختلف برعهده داشت. در طرح خلع قاجاریه از سلطنت در سال۱۳۰۴ به پیشنهاد رضاخان، ذکاءالملک به کفالت و سرپرستی دولت انتخاب شد و مقدمات مجلسی را فراهم کرد که در آذرماه همان سال سلطنت موروثی را به رضاخان پهلوی سپرد. پس از مراسم سوگند رضاشاه در مجلس شورای ملی همان طور که انتظار می رفت فروغی به ریاست وزرا رسید. رضاشاه با انتخاب یک چهره فرهنگی- سیاسی در اولین قدم موفق به جلب نظر مردم و روشنفکران شد و این شانس را پیدا کرد تا از حمایت عده یی از شخصیت های مشروطه خواه و روشنفکر نظیر علی اکبر داور، مخبرالسلطنه هدایت و البته محمدعلی فروغی برخوردار شود. آنها همکاری با رضاخان را در این برهه از زمان ضروری می دانستند. فروغی برای رسیدن به خواسته های انقلاب مشروطه مانند بنیانگذاری سیستم آموزشی و قضایی نوین، نهادهای حکومتی مدرن و برقراری امنیت و استقرار اقتدار دولت مرکزی تلاش می کرد از قدرت رضاخان در این راه بهره بگیرد، هرچند رد پای انگلیسی ها نیز در این مسیر پیدا بود. نقش حساس محمدعلی فروغی در طرفداری و به قدرت رساندن رضاشاه و تثبیت قدرت دیکتاتوری او در این دوره رنگ انگلیسی به خود گرفت و کاملاً همسو با سیاست های این دولت بود. ارتشبد حسین فردوست که از نزدیک ترین دوستان محمدرضاشاه پهلوی بود در خاطراتش می نویسد؛«فروغی از بدو پیدایش رضاخان از جهت هوش نظری یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد تمرکز حکومت قدرت و ایجاد دیکتاتوری، همواره او را تقویت می کرد و در بسیاری بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بوده است.»
● نزدیکی با ترکیه
نخست وزیری فروغی اما فقط قریب به شش ماه به طول انجامید و به دلیل دخالت های تیمورتاش که وزیر دربار بود استعفا داد و رضاشاه او را به وزارت جنگ منصوب کرد. در این زمان احمدشاه که در پاریس به سر می برد، طی یک مصاحبه مطبوعاتی و صدور اعلامیه عزل خود را از سلطنت غیرقانونی خواند و تبلیغات او در اروپا موجب نگرانی رضاشاه شد. فروغی که با کسب اجازه از شاه راهی اروپا بود به سمت سفیرکبیر ایران در ترکیه منصوب شد. در آن ایام برای از بین بردن تحریکات احمدشاه و جلب دوستی و حمایت ترک ها، کسی بهتر و شایسته تر از فروغی نبود. مدت ماموریت او دو سال به طول انجامید و طی آن بین فروغی و «کمال آتاتورک» نزدیکی و دوستی عمیقی برقرار شد. محمود فروغی درباره سیاست های پدر به نقل از شخص او می نویسد؛ «سال ها ایران و عثمانی (ترکیه) با هم جنگیدند و ضررهای بسیار دادند و منافع آن هم عاید دیگران شد. بیاییم یک بار اختلافات مان را کنار بگذاریم و پایه دوستی بریزیم.» البته در این زمان مساله سرحدات دو کشور و منطقه کردستان نیز از موارد اختلاف بود و فروغی توانست به عنوان سفیر ایران پیمان عدم تعرض را بین ایران و ترکیه و عراق و بعد افغانستان به امضا برساند. یکی از اقدامات ذکاءالملک طی دوران سفارتش در ترکیه، فراهم کردن مقدمات سفر رضاشاه به این کشور بود. این سفر به لحاظ فرهنگی و سیاسی تغییرات عمده یی ولو در ظاهر تفکر و گرایش رضاشاه پدید آورد و از نمونه های تبعات این سفر کشف حجاب و تغییر ظاهر ارتش بود.
پس از بازگشت فروغی به ایران و با برکناری مخبرالسلطنه هدایت بعد از شش سال و نیم صدارت مسند نخست وزیری بار دیگر به او رسید. آغاز این دوره رئیس الوزرایی فروغی با دو قتل سیاسی مهم همراه بود؛ عبدالحسین تیمورتاش با اشاره رضاخان از قدرت کنار رفت و به طرز مرموزی در زندان کشته شد، هرچند اعلام کردند مرگ وی طبیعی بوده است. دومین قتل هم مربوط به سردار اسعد بختیاری از مبارزان صدر مشروطه بود که به طور ناگهانی دستگیر و به وضع فجیعی به قتل رسید. در پی مرگ او بسیاری از بختیاری ها نیز اعدام شدند. به نظر می رسید رضاشاه در اوج قدرت دست به تصفیه نیروهایی زده است که احتمال قدرت گیری بیشتر آنها را می داده.
● مسجد گوهرشاد
واقعه مسجد گوهرشاد هم یکی از تبعات تحول گرایش رضاشاه به فرهنگ غرب بود؛ واقعه یی که به فاجعه تبدیل شد. با آغاز طرح اجباری کردن کلاه شاپو در مشهد، مردم و روحانیون به مخالفت و مقاومت پرداختند. «محمدولی اسدی» نایب التولیه مشهد یکی از مخالفان این طرح بود و به رضاخان خبر رسید که بسیاری از مردم از او در این اعتراضات حمایت می کنند. مردمی که شب هنگام برای شنیدن موعظه های تحریک آمیز شیخ بهلول و اعتراض به رضاشاه در مسجد گوهرشاد جمع شده بودند با دستور شاه و توسط هنگ پیاده ارتش تیرباران شدند و عده زیادی به قتل رسیدند. با پرونده سازی علیه محمدولی اسدی او توقیف و به اعدام محکوم شد. از آنجایی که دو تن از دختران فروغی عروس اسدی بودند، او برای شفاعت به دربار رفت. رضاشاه نه تنها شفاعت او را نپذیرفت بلکه از نخست وزیری برکنارش کرد. به این ترتیب شش سال خانه نشینی و روزهای دور از سیاست فروغی آغاز شد و دوران پربار علمی و ادبی و فلسفی اش فرارسید.
● فروغی و شهریور ۱۳۲۰
محمدعلی فروغی در جریان وقایع شهریور۱۳۲۰ به تعبیر یرواند آبراهامیان «قاضی مستقل اندیشی» بود که در وضعیت بحرانی جنگ جهانی دوم مسیر سرنوشت ایران را تغییر داد. از سال ۱۹۴۰ دولت آلمان نقش مهمی در سیاست های ایران برعهده گرفته و با تبلیغات گسترده، مردم و سیاستمداران به ویژه شخص رضاشاه را به سوی خود جلب کرده بود. با افزایش اعضای سفارت آلمان در ایران، گمانه زنی ها برای تشکیل ستون پنجم آلمان در کشورمان از طرف دول متفق انگلیس و روسیه آغاز شد. رادیوهای متفقین آلمان های مقیم ایران را خطری جدی برای امنیت عراق و هندوستان می دانستند و مدعی بودند احتمال کودتای نظامی علیه رضاخان و تهدید منابع نفتی جنوب وجود دارد. با حمایت های رضاخان از هیتلر و گرایش به آلمان در روزهای بحرانی جنگ جهانی دوم، وضعیت وخیم تر شد. متفقین وارد عمل شدند و نیروهای ارتش سرخ روسیه از راه شوسه به قزوین رسیدند و نیروهای انگلیس که در کرمانشاه و جنوب کشور مستقر بود به آنها پیوستند. از روز سوم شهریور قوای این دو دولت ایران را مورد حمله زمینی و هوایی و دریایی قرار دادند. ایران به صحنه جنگ جهانی اضافه شد و اشغال کشور بی درنگ سرنوشت رضاشاه را رقم زد. در عرض سه روز پس از اشغال، ارتش سریع تر از آنچه فرماندهان عالی متفقین انتظار داشتند، عقب نشست.
این ارتش تمام آن چیزی بود که رضاخان به وجودش و سیطره قدرتش می بالید. دیکتاتوری و خودسری رضاخان دیگر حتی برای انگلیسی ها که خودشان در نقشه روی کار آوردن او دست داشتند، قابل تحمل نبود. آشفته بازار سیاست ایران بعد از ۲۰ سال برای اولین بار شاهد انتقاد و نافرمانی دولتمردان و نظامیان از صدر تا ذیل بود. دکتر عیسی صدیق وزیر فرهنگ وقت، در مصاحبه با خبرنگاران خارجی گفت؛ «رژیم دیکتاتوری مردان مقتدر و ملی را نمی توانست تحمل کند. رضاشاه به تحریک اطرافیانش، مردان بانفوذ را از صحنه سیاسی طرد کرد که اراده خود را بلامنازع بر دیگران تحمیل کند و نتایج آن چنین است که امروز مشاهده می کنید.» روز پنجم شهریورماه جلسه فوق العاده هیات دولت در حضور رضاشاه تشکیل شد و علی منصور با ارائه گزارش وضعیت بحرانی، از نخست وزیری استعفا داد. با وجود پیشنهاد نخست وزیری به «مجید آهی»- وزیر دادگستری- از سوی رضاشاه، او با رد آن، فروغی را به شاه پیشنهاد کرد. هرچند رضاشاه در ابتدا به دلیل کدورت شش ساله از واقعه مسجد گوهرشاد و نیز کهولت سن فروغی از قبول آن سر باز زد اما با وجود شرایط جنگ چاره دیگری هم نداشت. ذکاءالملک هم که کشور را در اشغال بیگانگان می دید و خطر تجزیه ایران را از نزدیک حس می کرد، پذیرفت بار دیگر در مقام نخست وزیری به کشورش خدمت کند. او بلافاصله با متفقین وارد مذاکرات صلح شد و پنهانی از آنان خواست رضاشاه را از سلطنت کنار بگذارند. حسین فردوست در این باره می نویسد؛ «در این روزها، رضاخان دست به دامان چهره یی شد که از قدرت و نفوذ او در انگلیسی ها مطلع بود؛ محمدعلی فروغی.» روز ششم شهریور فروغی نیز با انتخاب اعضای کابینه اش در مجلس گفت؛ «همه به خوبی آگاهی دارند، دولت و ملت ایران صمیمانه طرفدار صلح و مسالمت بوده و می باشد و باید این نیت تزلزل ناپذیر بر همگان مکشوف گردد. در این موقع از جانب دولت شوروی و انگلستان اقدام به عملیاتی شده که ممکن است موجب اختلال صلح و سلامت گردد.
دولت هم اکنون دستور می دهد از هرگونه عملیات مقاومتی خودداری نمایند تا موجبات خونریزی و اختلال امنیت مرتفع شود و آسایش عمومی حاصل گردد.» با اعلام حکومت نظامی در تهران، دستور مرخصی سربازان وظیفه تصویب شد. رضاشاه که این اقدام را خیانت علیه شخص خودش تلقی می کرد افسران و فرماندهان عالی رتبه را تنبیه کرد. این حرکت او در شرایط اولتیماتوم متفقین به ایران و در جریان مذاکرات صلح به مشکلات دامن زد. ارتش دیگر هیچ مقاومتی در برابر اشغالگران از خود نشان نداد. رضاشاه که با فشارهای همه جانبه خود را مجبور به کناره گیری می دید سراغ فروغی رفت. فردوست جریان آخرین اقدامات رضاشاه را این گونه روایت می کند؛ «رضاخان که در آخرین لحظات از همه جا قطع امید کرد، برای حفظ سلطنت خود و حداقل برای ابقای سلطنت پهلوی از طریق محمدرضا، به فروغی متوسل شد. رضاخان در ملاقاتش ملتمسانه به فروغی می گوید که من از شما راه نجات می خواهم. فروغی پاسخ می دهد خودت راه نجات نداری ولی اگر می خواهی بیشتر غرق نشوی باید این کارها را بکنی؛ اول باید فوری دستور آتش بس بدهی که روس ها وارد تهران نشوند و دوم اینکه هیچ راهی جز ترک ایران نداری. رضاخان پاسخ می دهد امر شما را اطاعت می کنم، فقط خواهشی دارم و آن این است که تداوم سلسله پهلوی توسط ولیعهد را تضمین کنید. فروغی پاسخ می دهد؛ من تلاش می کنم ولی مطمئن نیستم.» و این روایت در کنار وقایع جلسه هیات دولت و انتخاب فروغی به نخست وزیری قرار می گیرد.
در جریان مذاکرات صلح فروغی با متفقین، آنها خواستار اعاده سلطنت قاجار و به تخت نشاندن محمدحسن میرزا و پسرش بودند که در لندن سکونت داشتند و حتی طرح استقرار یک رژیم جمهوری در ایران با ریاست اشخاصی نظیر خود فروغی که کاندیدای انگلیسی ها بود یا «محمد ساعد مراغه یی» کاندیدای روس ها پیشنهاد شد. سرانجام تداوم سلطنت در سلسله پهلوی هم مدنظر قرار گرفت. انگلیسی ها در ابتدا تصمیم گرفتند پرنس حمید نوه احمدشاه قاجار را که حتی یک کلمه فارسی نمی دانست به پادشاهی انتخاب کنند اما «ریدر بولارد» وزیر مختار انگلیس پس از مشورت با فروغی از این کار منصرف شد و فروغی او را از هرگونه کوشش برای بازگرداندن قاجارها به عرصه قدرت و تخت سلطنت برحذر داشت.
انگلیسی ها نیز پس از بررسی بیشتر به این نتیجه رسیدند که پرنس حمید و قاجارها ارزش بازگرداندن به سلطنت را ندارند و خواسته ها و اهداف آنها را مرتفع نمی کنند. درباره طرح ریاست جمهوری در ایران، محسن فروغی فرزند ذکاءالملک در خاطراتش تحت عنوان فروغی و شهریور ۲۰ می نویسد؛ «در نخستین روزهای مذاکرات، نمایندگان دو کشور اصرار بر تغییر رژیم از مشروطه سلطنتی به جمهوری داشتند. برای اینکه پدرم به این خواسته ها جامه عمل بپوشاند، گفته بودند رئیس جمهور ایران کسی به جز شما نخواهد بود. پدرم پیشنهادها را با استناد به قانون اساسی و متمم آن و قوانین جاری مملکت و اوضاع و احوال ایران رد کرده بود و در یک جلسه شدیداً وزیر مختار انگلیس را از اینکه کشور به کام کمونیست ها خواهد رفت، ترسانده بود. سرانجام رضایت به سلطنت محمدرضا پهلوی جلب گردید.»
در نهایت رضاشاه در روز ۲۵ شهریور متن استعفانامه یی را که نخست وزیرش نوشته بود، امضا کرد و به سمت اصفهان حرکت کرد تا از راه بندرعباس از ایران به سوی آفریقای جنوبی رهسپار شود. یک روز بعد محمدرضا پهلوی در مجلس بهارستان سوگند یاد کرد و فروغی به عنوان اولین نخست وزیر او انتخاب شد. هرچند فروغی می دانست جانشین رضاخان مثل خود او با اقتدار نخواهد بود اما باز این مسوولیت را پذیرفت و طرح تداوم سلطنت را در سلسله پهلوی همان طور که به رضاخان گفته بود، اجرا کرد. پایان بخش مذاکرات صلح نیز انعقاد پیمان سه جانبه میان ایران و انگلیس و روسیه بود. در جریان تصویب این پیمان در مجلس شورای ملی فروغی در سخنرانی اش گفت؛ «دولت ایران، در نتیجه ورود قوای مسلح همسایگان در خاکش دچار مشکلات بسیار بزرگی گردیده که حل و تصفیه آن جز به طریق مذاکرات دوستانه امکان پذیر نبوده. با مطالعات جامع و دقیق به نظر می رسد که همکاری و ائتلاف با این دو دولت بر مبنای مقدراتی که منافع ایران را تضمین نماید، با اوضاع و احوال کنونی ما اصولاً مفید شناخته می شود.» با این اوصاف این پیمان به دلیل به زیر سوال بردن تمامیت ایران حضور نیروهای اشغالگر با اعتراض نمایندگان مجلس و مردم روبه رو شد و هنگامی که نخست وزیر برای دفاع از پیمان پشت تریبون رفت، مورد حمله یکی از حاضران جلسه قرار گرفت. سرانجام پیمان اتحاد سه جانبه در آذر ماه همان سال به تصویب رسید. فروغی برای ترمیم کابینه خود با مخالفت های مرد قدرتمند سیاست آن روز، قوام السلطنه مواجه شد و زمانی که احساس کرد با عدم رای اعتماد مجلس مواجه می شود از نخست وزیری کناره گیری کرد و به زندگی سیاسی خود پایان بخشید. یک سال پس از سال پرهیاهوی۱۳۲۰، محمدعلی فروغی در ۶ آذر و در سن ۶۷ درگذشت.
مینا شاهمیری
منابع؛
۱- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، نشر مرکز، ۱۳۸۶
۲- لاجوردی، حبیب، خاطرات محمود فروغی، نشر کتاب نادر، ۱۳۸۳
۳- مهری نیا، جعفر، زندگی سیاسی محمدعلی فروغی، نشر پانوس، ۱۳۷۱
۴- محمدعلی فروغی، تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، نشر موسسه فرهنگی قدر ولایت، ۱۳۷۴
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید