شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ثبات آمیخته به انتظار


ثبات آمیخته به انتظار
در طول ۵ سال گذشته پرونده هسته ای «شاخص» سیاست خارجی ایران بوده و این امکان وجود داشته است که روند تحولات مربوط به ایران در صحنه بین المللی با خط کش این پرونده اندازه گرفته شود، در مورد خود پرونده هسته ای هم، گزارش های نوبه ای مدیر کل همواره به مثابه نوعی «میزان الحراره» عمل کرده و عملاً همواره منعکس کننده «میانگین دیدگاه غرب» در مقاطع مختلف درباره برنامه هسته ای ایران بوده است. این فرمول ها در مورد پرونده هسته ای ایران همچنان صادق است ومی توان با اطمینان ارزیابی های خود را بر آنها استوار کرد.
گزارش جدیدی که روز پنج شنبه از جانب دبیرخانه آژانس درباره برنامه ایران منتشر شد، توجه زیادی برنینگیخت و این کاملاً طبیعی است. گزارش البرادعی به اجلاس مارس ۹۰۰۲ شورای حکام- که باید آن را گزارش «الوداع» او خواند- تکرار خسته کننده گزارش های قبلی مدیرکل از اواسط سال ۲۰۰۷ به این سو است که اگر مختصری اطلاعات فنی درباره آخرین پیشرفت های برنامه ایران در برنداشت، تبدیل به یک متن معمولی و کاملاً پیش پا افتاده می شد و احتمالاً جز نویسندگانش خواننده دیگری نمی یافت. با خواندن گزارش فوریه، ناخودآگاه این احساس به آدمی دست می دهد که شاید آقای البرادعی و همکارانش یک نسخه گزارش «از قبل آماده» درباره ایران دارند که هر چند ماه یک بار فقط «خانه های خالی» آن را با اعداد و ارقام جدید پر می کنند.
در گزارش اخیر مدیرکل فقط یک جنبه تقریباً جدید وجود دارد که تمامی محافل تحلیلی و رسانه ای غرب توجه خود را به آن معطوف کرده اند و آن هم این است که تلویحاً می توان از آن استنباط کرد ایران روند نصب ماشین های جدید در کارخانه غنی سازی نطنز را کند کرده و به موازات آن به تولید اورانیوم کم غنی شده (LEU) به شکل UF۶ سرعت داده است. محافل غربی و در رأس آنها مؤسسه علوم و امنیت بین المللی (در ارزیابی روز ۱۹ فوریه خود)، تلاش کردند از این داده های فنی، نتایج سیاسی استخراج کنند. از جمله، در رسانه های غربی به طور وسیع نتیجه گرفته شدکه کند شدن نصب ماشین ها یک تصمیم سیاسی از جانب ایران با توجه به روی کار آمدن دولت جدید در آمریکاست و افزودن بر ذخیره مواد هسته ای هم به معنای کم شدن فاصله ایران با «نقطه خطر» مورد ادعای آنها محسوب می شود. حقیقت اما این است که در تحلیل این موارد خاص -مثل چند مورد مشابه دیگر در گذشته- خیال پردازی بر ارزیابی واقعیات غلبه کرده است. آنچه ایران انجام می دهد اجرای دقیق و بی ملاحظه یک جدول کاری زمان بندی شده برای توسعه و تجهیز تأسیسات هسته ای خود است که مطلقاً از ملاحظات و تحولات سیاسی تأثیر نمی پذیرد و نباید بپذیرد. طبیعی است به دلیل رعایت اقتضائات فنی- که با جزئیات در جدول کاری ایران لحاظ شده- این امکان وجود دارد که شیب منحنی توسعه و تجهیز تأسیسات هسته ای در گذر زمان، گاه مثبت و در موارد نادری هم منفی باشد؛ اما در هر حال آنچه روشن است این است که ملاحظات سیاسی مطلقاً دخالتی در روند پیشرفت فنی برنامه ایران ندارد و کند یا تند شدن این روند فقط به علل فنی رخ می دهد. در واقع اگر ایران از استراتژی هسته ای خود از سال ۲۰۰۵ به این سو فقط یک درس آموخته باشد، آن درس این است که به هیچ وجه نباید برنامه فنی خود را با تحولات سیاسی که در پرونده رخ می دهد هماهنگ کند چرا که در این صورت ناچار خواهد شد - همچنانکه در فاصله سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ دیدیم- مهم ترین برگ برنده خود یعنی پیشرفت فنی را پیش پای پیش شرط ها و توقعات سیاسی طرف مقابل قربانی کند. انتقال بحران های سیاسی به بخش فنی، جلوی پیشرفت فنی را سد می کند بی آنکه به حل مشکلات سیاسی کمکی برساند. تجربه ۳ سال گذشته به روشنی هرچه تمام تر به ایران نشان داده است که هرگاه برنامه فنی خود را بدون کمترین توجه به تحولات محیط سیاسی پیش ببرد و جایگاه خویش در این عرصه را به حد کافی تقویت نماید، آن وقت -و پس از گذشت یک زمان معقول- حوزه سیاسی خود به خود از حوزه فنی تاثیر خواهد پذیرفت و خود را با آن هماهنگ می کند. به عبارت دیگر، هرگونه اجازه تاثیرپذیری حوزه فنی از حوزه سیاسی به شدت برای ایران منفی و در مقابل هرگونه تاثیر معکوس از جانب حوزه فنی بر حوزه سیاسی لزوماً مثبت خواهد بود. ایران اکنون درس هایی را که از تحولات ۳ سال گذشته آموخته در استراتژی خود لحاظ می کند و باور دارد که «رفتار مستقل فنی» به سرعت به دستاوردهای سیاسی قابل توجه برای آن خواهد انجامید، هم چنانکه انجامیده است و اکنون غربی ها در مواضع سیاسی خود درباره برنامه غنی سازی در ایران تعدیل های فوق العاده قابل توجهی وارد کرده اند که بی تردید از جمله ناشی از ناتوانی آنهات در مهار پیشرفت های فنی ایران بوده است.
گذشته از این نکات، گزارش البرادعی دچار نوعی رخوت است و ترجمه این رخوت به زبان سیاسی می تواند نوعی «ثبات آمیخته به انتظار» باشد. مراجعه به متن گزارش نشان می دهد دبیرخانه این بار برای نگارش یک گزارش شدیداً منفی علیه ایران تحت فشار «ویژه» ای نبوده است و به همین دلیل به طور روتین همان عبارت های منفی سابق را به کاربرده بی آنکه در منفی نویسی علیه ایران خلاقیتی به خرج داده باشد. با احتیاط می توان گفت دست به عصا شدن دبیرخانه آژانس درباره ایران، محصول تاثیرپذیری آن از محیط محافظه کار و مصالحه جوی بین المللی بویژه نامشخص بودن استراتژی آینده غرب و دولت اوباما در مقابل ایران است. آژانس می داند دستور کارهای قبلی از بین رفته اند و دستور کارهای جدید هم هنوز شکل نگرفته است. در چنین شرایطی طبیعی است که صبر و انتظار بهترین راهبرد فرض شود. همه منتظر همدیگرند و به هوش که چه خواهد شد. دولت اوباما هنوز حتی نماینده جدید خود در آژانس را هم معین نکرده چه رسد به اینکه جزئیات استراتژی آینده خود در مقابل ایران را مرتب کرده باشد.
مبهم بودن آینده پست مدیرکلی آژانس هم یکی از عواملی است که «صبر» را به گزینه ای معقول تر از «اقدام» بدل کرده است. مسائل دیگری هم البته هست از جمله اینکه چه کسی در خرداد آینده رئیس جمهور ایران خواهد بود و آیا غربی ها می توانند به تحقق آرزوی خود درباره روی کار آمدن «کسی که قرار است مشت هایش را باز کند» امیدوار باشند یا خیر. در شرایط «انتظار همه در مقابل همه» البته هر طرفی سعی خواهد کرد برگ های خود را حفظ کند تا در آینده ای که احتمالا دور نخواهد بود قادر به حداقلی از تاثیرگذاری بر فرآیندهای در حال شکل گیری باشد. آژانس و گزارش های آن، «برگ حداقلی» موجود دردست آمریکاست که قاعدتاً به سادگی از آن صرف نظر نخواهد کرد.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید