شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

خورشید در چشم های مادربزرگم


خورشید در چشم های مادربزرگم
● شنبه
مادربزرگم می پرسد شب چله نزدیكه؟ مادرم می گوید مادرجون همین پنجشنبه است. مادربزرگم از دوهفته پیش هر روز صبح همین سؤال را می پرسد. مادرم هم هر روز صبح جواب می دهد. مادربزرگم می خندد و می گوید خیر است انشاءالله. یادمان نرود به فكر شبچره باشیم.
● یكشنبه
معلم علوم ما می گوید: خورشید از ابتدای تابستان تا اول زمستان، هر روز كمی پایین تر از محل قبلی خود طلوع می كند و اول زمستان به پایین ترین حد جنوبی با فاصله ۲۳‎/۵ درجه از شرق یا نقطه اعتدالین می رسد. این موضوع باعث می شود آخرین روز پائیز كوتاه ترین روز سال و شب پیش از نخستین روز زمستان، طولانی ترین شب سال باشد كه به آن شب چله یا شب یلدا می گویند.
این را معلم علوم ما آن قدر تكرار كرده كه حفظ شده ایم، ولی مادربزرگ من علت آسان تری برای طولانی بودن این شب سراغ دارد. او می گوید: ماه دلش می خواست خورشید را ملاقات كند، اما هر شب نزدیك صبح خوابش می برد. یك روز از یك ستاره خواست كه پیش او بماند تا اگر خوابش برد، نزدیك صبح بیدارش كند.
ستاره قبول كرد و نزدیك صبح ماه را كه دوباره خوابش برده بود صدا زد. ماه بیدار شد و قبل از این كه خورشید طلوع كند و روز شود و ماه مجبور شود كه برود، با خوشحالی به دیدن خورشید رفت. آنها با هم كلی گپ زدند. برای همین خورشید دیر طلوع كرد. حالا هم هر سال یك بار ماه به دیدن خورشید می رود و خورشید دیرتر طلوع می كند. آن ستاره نزدیك به ماه را می بینی؟ همان ستاره ای است كه هر سال یك بار ماه را بیدار می كند.
مادرم می گوید: ایرانیان باستان به روز اول دی ماه «خوره روز» یا «خرم روز» می گفتند. ایرانیان از بیش از ۶ هزار سال پیش، این روز را جشن می گرفته اند. یلدا به معنی تولد است. تولد دوباره خورشید.
من قصه مادربزرگم را ترجیح می دهم. اما از حرف های مادرم هم خوشم می آید. جالب نیست كه ایرانیان از ۶ هزار سال پیش تقویمی با این دقت داشته اند در حالی كه خیلی از اقوام دیگر به این مسائل توجهی نمی كردند.
● دوشنبه شب
پدرم امشب هندوانه خریده. از بس مادربزرگم هر روز سراغ شب چله را می گیرد.
● سه شنبه
مادربزرگم می گوید: شب ها می توانی دیرتر بخوابی. زمستان، شب ها طولانی تر می شود. می گویم: مادربزرگ، ساعت كه همان ساعت است. از ۱۰ شب تا ۶ صبح زمستان همان قدر است كه از ۱۰ شب تا ۶ صبح تابستان. مادربزرگم می گوید: نه این طور نیست. شب های زمستان طولانی تر است و تو می توانی بیشتر بیدار بمانی.
گاهی فكر می كنم بین عددهای ساعتی كه مادربزرگم تصور می كند، كش بسته اند. زمستان كه می شود بین ۱۲ عدد آن ساعت، كش می آید.
● چهارشنبه
مادربزرگم از صبح شروع كرده به گردگیری و تمیز كردن خانه آن هم به سلیقه خودش. مادرم كه از سر كار برگردد قیافه اش دیدنی خواهد شد. صبح قبل از این كه مادربزرگم بپرسد شب چله كی است، مادرم گفت: مادرجان فردا شب، شب چله است.
● پنجشنبه
از در خانه كه وارد می شوم، خانه انگار جور دیگری است. دم در ورودی سه جفت كفش غریبه جفت شده است. یك جفت كفش زنانه، یك جفت كفش مردانه و یك جفت كفش دخترانه. یعنی كه میهمان داریم. می پرم توی هال. عمویم است. عمویم از خارج آمده. شب چله، خانه شلوغ شده است. خیلی شلوغ. فامیل آمده اند دور هم باشیم. بزرگترها حرف می زنند. قرار است فال حافظ بگیرند. بچه ها بازی می كنند. قرار است مادربزرگ قصه هم بگوید. همه بچه ها و نوه هایش دورش جمع شده اند. پس بگو چرا سه هفته جلوتر به پیشواز شب چله رفته بود. دلش برای بچه هایش تنگ شده بود.
چشم های مادربزرگم برق می زند. انگار یك جفت خورشید توی چشم هایش می سوزد.
زرین رستمی وند
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید