شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

جاودانگی


جاودانگی
جهان می چرخید مثل همیشه. ساعت ها صدای ثابتی را با لهجه های مختلف در گوشه های مختلف دنیا تکرار می کردند. هر کسی مشغول غفلت خود بود؛ شاعران شعر می گفتند و از همه امکانات جهان خوش بودند به چند هزار کلمه. کاسبکاران، کاسبی می کردند و از همه امکانات جهان خوش بودند به ماشین و خانه و زمین. بچه ها روی سرسره ها بودند و جهان مثل همیشه بود؛ یکی می رفت یکی می آمد. یکی عاشق می شد یکی می برید، یکی متولد می شد، یکی می مرد. ثانیه ها هم مدام روی عقربه ها متولد می شدند و روی عقربه ها می مردند. آن ها همیشه عجله می کردند و هیچ وقت صورت همدیگر را نمی دیدند، اما ثانیه
۸۰۴۵۶۳۴۹۲۰۹۵۱۴۳۵۹۶۵۶۴۵۸۹۱۲۱۸۵۹۵
یک آن برگشت و پیش از آن که ثانیه
۸۰۴۵۶۳۴۹۲۰۹۵۱۴۳۵۹۶۵۶۴۵۸۹۱۲۱
۸۵۹۴
۳۹۳۲۳۲۲۵۸۵۴۵۲۴۵۸۵۲۴
بمیرد به صورت او نگاه کرد و سیمای او را دید. قلب ثانیه
۸۰۴۵۶۳۴۹۲۰۹۵۱۴۳۵۹۶۵۶۴۵۸۹۱۲۱۸۵۹۵
شروع کرد به تپیدن. ثانیه
۸۰۴۵۶۳۴۹۲۰۹۵۱۴۳۵۹۶۵۶۴۵۸۹۱۲
۱۸۵۹۴
به فرشته ها می ماند.
آن ها در اجزای صورت هم دقیق شدند و جهان با همه امکاناتش تبدیل شد به دو ثانیه. حالا آن دو ثانیه نمی خواستند بمیرند، صدای تیک تاک داشت قطع می شد؛ همه ساعت ها رفته بودند به جشن و آسمان نمی خواست ستاره هایش را جمع کند.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید