جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان


چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان    چه خیالات دگر مست درآید به میان
گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند    وان خیال چو مه تو به میان چرخ زنان
هر خیالی که در آن دم به تو آسیب زند    همچو آیینه ز خورشید برآید لمعان
سخنم مست شود از صفتی و صد بار    از زبانم به دلم آید و از دل به زبان
سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست    همه بر همدگر افتاده و در هم نگران
همه بر همدگر از بس که بمالند دهن    آن خیالات به هم درشکند او ز فغان
همه چون دانه انگور و دلم چون چرش است    همه چون برگ گلاب و دل من همچو دکان
ز صلاح دل و دین زر برم و زر کوبم    تا مفرح شود آن را که بود دیده جان


همچنین مشاهده کنید