دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

عارف و تصنیف‌های او


  عارف و تصنيف‌هاى او
ابوالقاسم عارف قزوينى (تولد ۱۲۹۵ يا ۱۲۹۷ يا ۱۳۰۰ هـ.ق وفات دوم بهمن ۱۳۱۲ شمسى) را پدر تصنيف ايران لقب داده‌اند.
تصنيف تا زمان او دوره‌هاى ابتدائى آزمايش و خطا را مى‌گذراند ـ به‌جز على‌اکبر شيدا ـ که تنها چهره برجسته تصنيف‌ساز پيش از عارف است، سازندگان تصنيف اشخاص گمنام و ناشناخته‌اى بودند.
وى از سه امتياز عمده برخوردار بود: هم شاعر بود، هم موسيقيدان، و هم آوازخوان.
او با استادى بى‌نظيرى، قالب تصنيف را، که محتوائى حقير و محدود داشت در خدمت آرمان‌هاى ملى و ميهنى گذاشت. شادروان روح‌الله خالقى از آخرين عکس‌هاى عارف که نقاش ماهر آقاى شاملو از روى عکس آن شادروان عيناً با سياه‌قلم کشيده است (نقل از ديوان عارف چاپ سيف آزاد) عارف را نخستين سازنده تصنيف سياسى مى‌شناسد.
آرين‌پور مى‌نويسد:
'تصنيف‌هاى عارف بسيار ساده و حتى از غزل‌هاى او هم ساد‌ه‌تر است. اين تصنيف‌ها، مانند غزل‌ها و اشعار ديگر عارف هرکدام در تاريخ معين و در مقام معينى سروده شده و گوينده از هرکدام منظور سياسى و اجتماعى داشته است' (از صبا تا نيما)
در مقدمهٔ 'تصنيف‌هاى عارف' در ديوان او، شايد به قلم 'سيف آزاد' گردآورنده ديوان او، آمده که: 'اين تصنيف‌ها، همان تصنيف‌هائى هستند که در پى غزل‌هاى مؤثر و ممتاز عارف، در قله‌ٔ کوه‌ها، پاى درّه‌ها، دم آبشارها، لب رودها، سينه چمنزارها، گوشهٔ باغ‌ها و بستان‌ها و ايوان‌خانه‌هاى ايران... از طرف مرد و زن با نغمه‌هاى دلکش در سرور و کدر خوانده شده و در سامعه موسيقى ملت ايران موقع بس نازنينى احراز نموده مخصوصاً در پيش بردن احساسات آزادى‌خواهى رل بزرگى داشته و به نيکوئى از عهده آن درآمده‌اند' . (ترانه‌هاى ملى ايران)
  از خون جوانان وطن لاله دميده
عارف در مقدمه اين تصنيف نوشته است که:
'اين تصنيف در دوره دوم مجلس شوراى ايران در طهران ساخته شده است. به واسطه عشقى که حيدرخان عمو اوغلى بدان داشت، ميل دارم اين تصنيف به يادگار آن مرحوم طبع گردد' اين تصنيف در آغاز انقلاب [مشروطه] ايران به ياد اولين قربانى‌هاى آزادى سروده شده:
هنگام مى و فصل گل و گشت (جانم گشت، خدا گشت و) چمن شد
دربار بهارى تهى از زاغ و (جانم زاغ و خدا زاغ و) زغن شد
از ابر کرم، خطهٔ رى رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ (جانم مرغ) قفس بهر وطن شد
چه کج‌رفتارى اى چرخ
چه بدکردارى اى چرخ
سرکين دارى اى چرخ
نه دين دارى
نه آئين دارى (نه آئين دارى) اى چرخ
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سر و قدشان، سرو خميده
در سايهٔ گل بلبل از اين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده
چه کج‌رفتارى اى چرخ
چه بدکردارى اى چرخ
سرکين دارى اى چرخ
نه دين دارى
نه آئين دارى (نه آئين دارى) اى چرخ
خوابند وکيلان و خرابند وزيران
بردند به سرقت همه سيم و زر ايران
ما را نگذارند به يک خانهٔ ويران
يارب بستان داد فقيران ز اميران
چه کج‌رفتارى اى چرخ
چه بدکردارى اى چرخ
سرکين دارى اى چرخ
نه دين دارى
نه آئين دارى (نه آئين دارى) اى چرخ
از اشک همه روى زمين زير و زبر کن
مشتى گرت از خاک وطن هست به سر کن
غيرت کن و انديشه ايام بتر کن
اندر جلو تير عدو، سينه سپر کن
چه کج‌رفتارى اى چرخ
چه بدکردارى اى چرخ
سرکين دارى اى چرخ
نه دين دارى
نه آئين دارى (نه آئين دارى) اى چرخ
از دست عدو نالهٔ من از سردرد است
انديشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان‌بازى عشاق، نه چون بازى نزد است
مردى اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج‌رفتارى اى چرخ
چه بدکردارى اى چرخ
سرکين دارى اى چرخ
نه دين دارى
نه آئين دارى (نه آئين دارى) اى چرخ
عارف ز ازل، تکيه بر ايام نداده است
جز جام، به کس دست، چو خيام نداده است
دل جز به سرِ زلف دلارام نداده است
صد زندگى ننگ به يک نام نداده است.
چه کج‌رفتارى اى چرخ
چه بدکردارى اى چرخ
سرکين دارى اى چرخ
نه دين دارى
نه آئين دارى (نه آئين دارى) اى چرخ (نقل از ديوان عاف. چاپ سوم. )
(ترانه‌هاى ملى ايران)
  دل هوس سبزه و صحرا ندارد
دل هوس سبزه و صحرا ندارد (ندارد)
ميل به گلگشت و تماشا ندارد (ندارد)
دل سر همراهى با ما ندارد (ندارد)
خون شود اين دل که شکيبا ندارد (ندارد)
اى دل غافل
نقش تو باطل
خون شوى اى دل، خون شوى اى دل
دلى ديوانه داريم
ز خود بيگانه داريم
ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا)
چه ظلم‌ها که از گردش آسمان نديديم
به غير مشت دزد، همره کاروان نديديم
درين رمه به‌جز گرگ دگر شبان نديديم
به پاى گل به‌جز زحمت باغبان نديديم
به کوى يار جز حاجب پاسبان نديديم
خانه ز همسايه بد در امان نيست
حُبّ وطن در دل بدفطرتان نيست
سگ بى‌کسى بى‌سببى مهربان نيست
رم کن از آن دام که دانه دارد
اى دل غافل
نقش تو باطل
خون شوى اى دل، خون شوى اى دل
دلى ديوانه داريم
ز خود بيگانه داريم
ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا) نداريم
يوسف مشروطه ز چه برکشيديم
آه که چون گرگ خود او را دريديم
پيرهنى در بر يعقوب ديديم
هيچ ز اخوان کسى حاشا ندارد
اى دل غافل
نقش تو باطل
خون شوى اى دل، خون شوى اى دل
دلى ديوانه داريم
ز خود بيگانه داريم
ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا) نداريم
چند ز پلتيک اجانب بخوابيد؟
تا بکى از دست عدو در عذابيد؟
دست برآريد که مالک رقابيد
مرد به‌جز مرگ تمنا ندارد
اى دل غافل
نقش تو باطل
خون شوى اى دل، خون شوى اى دل
دلى ديوانه داريم
ز خود بيگانه داريم
ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا) نداريم
همتى اى خلق، گر ايران پرستيد
از چه در اين مرحله ايمن نشستيد
منتظر روزى ازين بدترستيد؟
صبر ازين بيش دگر جا ندارد
اى دل غافل
نقش تو باطل
خون شوى اى دل، خون شوى اى دل
دلى ديوانه داريم
ز خود بيگانه داريم
ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا) نداريم
گر نبرى رنج، توانگر نگردى
اين ره عشق است، دلا برنگردى
شمع صفت سوز که تا کشته گردى
عارف بيدل سر پروا ندارد
اى دل غافل
نقش تو باطل
خون شوى اى دل، خون شوى اى دل
دلى ديوانه داريم
ز خود بيگانه داريم
ز کس پروا (جانم پروا، خدا پروا) نداريم
(ترانه‌هاى ملى ايران)


همچنین مشاهده کنید