شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

لاله‌ی سیراب


نفسی داشتم و ناله و شیون کردم    بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من    لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست    اشک چون لاله‌ی سیراب به دامن کردم
در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ    که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم
شبنم از گونه‌ی گلبرگ نگون بود که من    گله‌ی زلف تو با سنبل و سوسن کردم
دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ    شمع عشقی که به امید تو روشن کردم
تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی    تن همه چشم به هم چشمی روزن کردم
آشیانم به سر کنگره‌ی افلاک است    گرچه در غمکده‌ی خاک، نشیمن کردم
شهریارا مگرم جرعه فشاند لب جام    سال‌هابر در این میکده مسکن کردم


همچنین مشاهده کنید